دانلود رمان ستی رایگان

دانلود رمان ستی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ستی از پاییز با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود…

خلاصه رمان ستی

به تاج تخت تکیه داده و محتویات تلخ لیوان را مزه مزه می کردم. خاطرات از پس ذهنم هجوم می آوردند. جیغ و داد، آوای التماسش و تفی که به صور تم انداخت… بعد از آن فقط چیزی شبیه یک آخ! کوتاه و منقطع. ترکیب الکل و هوس معجون خطرناکیست که عقل را از سر به در می کند. آنقدر که نبینی که بیهوشی از فرق شکافته است و درد، نه از ترس و وحشت. دنیا بر سرم آوار شد وقتی روز بعد، فهمیدم که سرش شکافته، از حال رفته و من مشغول بودم.

چه چیزی این ژنتیک کثیف مرا توجیه می کرد؟ تمام دنیا هم جمع شوند، آن آبی که ریخته شد، به کاسه باز نمی گردد. کابوسی که شب های طولانی، دست از سرم بر نداشت. شب هایی شبیه امشب! چه چیزی عایدم میشد با مرور این خاطرات چرک گرفته.. چشم بر هم گذاشتم و آخرین تلاش برای راندن تصاویر مغشوش از سرم! وحشتی که از خوابیدن داشتم، باز هم سراغم آمده بود. کابوس های جهنمی! صحنه حرکت انگشتانم بر روی صورتش.

صورتی محو، موهایی لخت و سیاه که رخساره اش را می پوشاندند. دستی که پیش می بردم تا موها را از صورتش کنار بزنم! ولی به جای الی، مادرم بود! صدایی از موبایلم، گردباد خیال را دود کرد. پیغامی کوتاه و مختصر از بهمن.. “همه چیز هماهنگه. فردا میری ترکیه” بعد از مدتها یک خبر خوب! از لبه تخت بلند شدم. دستم به سمت پاکت سیگار روی میز رفت. خاطرات، خاطرات، خاطرات متعفن…. بچه های پر خرج، کودکان گرسنه، لباس های مندرس… مادری که چیزی نداشت به جز…

دانلود رمان ستی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دولت عشق pdf

دانلود رمان دولت عشق pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دولت عشق از پاییز با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دولت عشق داستان عاشقی دختری از خانواده‌ای کاملا متجدد به نام ندا و پسری از خانواده‌ای به شدت معتقد و مذهبی به نام مهدی است. پسر و دختر جوانی که عاشق می‌شوند، خانواده پسر مخالفت می‌کنند و این‌دو جوان به‌هم نمی‌رسند. یازده سال از جدایی می‌گذرد و ندا و مهدی در اثر یک تصادف باهم رو‌به‌رو می شوند. داستان از زبان هردو آن‌هاست. داستان علاقه ندا و مهدی مثل یه پازل هزار تکه است…

خلاصه رمان دولت عشق

وقتی سرم را بلند کردم، ناخودآگاه دستم به سمت روسری ام که تقریبا باز هم داشت از سرم می افتاد، رفت. زمان ایستاد. در سرم مارش عزا می زدند. کسی کنار گوشم سنج میزد. از همان ها که در دسته های سینه زنی هست. از صدای سنج متنفرم. صداها در ثانیه ای متوقف شدند. حالی داشتم بین خلسه یا استحضار. به خودم برگشتم. قد بلند، موهای مشکی که کنار شقیقه هایش جوگندمی شده بود. صورت تقریبا گرد و سفید، چشم هایی قهوه ای با نگاه نافذ، بینی عقابی، ته ریش مرتبی که موهای خاکستری آن

در اطراف چانه به شدت خودنمایی می کرد و لب های بی اندازه خوش حالت! پیراهنش بسیار مرتب داخل شلوارش بود و دکمه هایی که تا بالا بسته بودند. چاق نبود ولی کمی تو پرتر شده بود. انگشتر عقیق را در انگشت میانی دست چپش دیدم. در کمال تعجبم هنوز دستش بود! او هم به من زل زده بود و عینک آفتابی اش در دستش خشک شده بود. آب نداشته دهانم را قورت دادم ولی دهانم هنوز طعم تلخی داشت. زمان دوباره متوقف بود. فکر کردم: “یعنی خودش است؟ چه سوال احمقانه ای! معلوم است که خودش است!”.

چرا باید دوباره ببینمش؟ نه اینکه در طول این سال ها او را ندیده باشم. گاهی در یک کنفرانس پزشکی از دور،گاهی به عنوان مهمان در یک برنامه تلویزیونی، گاهی در راهروی یک بیمارستان.راه حل همیشه ساده بود، سالن کنفرانس را ترک می کردم، کانال تلویزیون را عوض می کردم یا راهروی بیمارستان را در جهت مخالف میرفتم. به هر حال با این مرد روبه رو نمیشدم. با این کابوس، با این حماقت جوانی روبه رو نمی شدم. ولی الان؟ اینطور، بعد از این همه سال! آیا باید عقب گرد کنم و وانمود کنم اتفاقی نیفتاده…

دانلود رمان دولت عشق pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان شاه خشت رایگان

دانلود رمان شاه خشت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان شاه خشت از پاییز با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به کارهای بد می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌ زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌ بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که …

خلاصه رمان شاه خشت

“پریناز” با ترس چشم باز کردم. علی رغم شبی پرماجرا و سخت خوب خوابیدم از آن خواب های تخت بدون رؤیا و کابوس. بدنم کمی لرز داشت ولی نه زیاد باد خنکی که از پنجره رو به باغ می آمد بی تاثیر نبود. چشمم به ساعت اتاق افتاد، نه! ظاهراً شازده هم در اتاق تشریف نداشتند. باید قبل از اینکه بساط ترکه و فلکش را علم کند جیم می‌ شدم. مردک روانی نامتعادل. دست از رفتارهای جنی اش بر نمی‌داشت. نصف شب با کمربند به جان من افتاد که چرا اتاق من نخوابیدی! خب مردک نخوابیدم که نخوابیدم

دستم را روی رانم گذاشتم جای کمربند به آن بدی ها هم که فکر می‌کردم نماند. دستت بشکنه مرتیکه عوضی. حیف من که ترسیدم از عصبانیت سکته کنی، بچه هات یتیم بشن هر چند بابا مثل این عوضی نداشته باشن بهتره. از جایم بلند شدم که… بلافاصله در چهارچوب در ظاهر شد. بو می‌کشید شازده دوزاری. پیراهن تیره ای به تن داشت از همان ها که بوی شوینده می دادند. کتی سورمه ای با چهارخانه های خاکستری کفش های چرم سیاه، کلاسیک و بزرگ نمی‌دانم از کجا این سایز کفش را پیدا می‌کرد، شایدم دست دوز بود.

ساعت بند استیلش را بسته و انگشتری با نگین سیاه به دست راستش داشت. ورزیده بود؛ چاق ابداً لاغر هم حساب نمیشد صورتش ولی حالتی داشت که ناخودآگاه جلویش دست به سینه می‌ایستادی مثل ناظم های خط کش به دست مدرسه. _سلام، صبحتون به خیر باشه. سری تکان داد، جواب نه! از قدیم الایام می‌گفتند «سر دوستی رو تکون میدی، زبون دو مثقالی رو تکون نمی‌دی؟» لیوان شیری که در دست داشت را سمتم گرفت. _بخور. نه دل و دماغ لجبازی داشتم، نه حوصله جنگیدن. _چشم. بالای سرم ایستاد …

دانلود رمان شاه خشت رایگان بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.