دانلود رمان ماهرخ اثر ریحانه نیاکام – به صورت رایگان

دانلود رمان ماهرخ اثر ریحانه نیاکام – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ماهرخ از ریحانه نیاکام با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

-من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم… ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد… دخترک عاصی از نگاه مرد، با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد… گفتنش کمی سخت بود اما باید می گفت… این به نفع هر دو بود… حداقل بیشتر به نفع دخترک رو به رویش بود. با جدیتی که جزو جدا نشدنی شخصیتش بود، برخلاف اعتقاداتش، اجبارا چشم تو چشم دخترک با مکث گفت: دکتر معالج مهگل رو میارم و در عوضش… زنم شو…!!!

خلاصه رمان ماهرخ

شانه به موهایش می کشید و با تمام دلتنگی اش به مهگل همین که حالش خوب بود، خیالش را راحت می کرد. حاج عزیز الله خان نگذاشت مهگل را به خانه برد و او با بغض و حسرت نگاهش کردو با چشمانش او را از راه دور بدرقه کرد .. این ازدواج به نظرش مسخره ترین اجباری بود که داشت با آن دست و پنجه نرم می‌کرد: هنوز نخوابیدی…؟! دخترک که هنوز از دست آن پیرمرد مستبد و بدجنس عصبانی بود برگشت و با تندی گفت بخوابم…؟! به نظرت میتونم اونقدر راحت بخوابم که وقتی صبح بیدار شدم تموم این اجبار و

محکوم بودن ها فقط به کابوس بوده باشه…؟! شهریار لحظه‌‌‌ای دلش سوخت اما این دختر امروز هم سرکشی کرده بود هم دلبری…!! نزدیک تر شد و درست پشت سر دخترک ایستاد… در حالی که دستانش در جیبش بود و استایل شیکی هم به خود داده بود گفت: وقتی این اجبار و این محکوم بودن رو پذیری، دیگه قرار نیست کابوس باشه که بهت سخت بگذره… ماهرخ به تندی برگشت… _زور و اجبار رو نمی‌تونم بپذیرم شهریار… من وقتی قبول کردم صیغت بشم به خاطر مهگل بود که تو و اون پیرمرد نقشه ریخته

بودین تا بدبختم کنین منو از خودم از اون چیزی که هستم دارین دور می‌کنین…!! شهریار خیره و عمیق نگاهش کرد که ماهرخ با پوزخندی ادامه داد: اما منم میشم مثل خودتون.. حالا که حال مهگل خوب شده بعد از این محرمیت کوفتی میرم و دست هیچ کدومتون بهم نمی‌رسه…! _تو می‌تونی جایی باشی که من هستم حتی بعد از اون محرمیت کوفتی …!!! ماهرخ تمام تنش خشم بود و عصبانیت از اینکه هیچ کاری نمی‌توانست انجام دهد. _نمی‌مونم حاج شهریار شهسواری، نمی‌مونم… دوباره سرجایش برگشت و با حرص …

دانلود رمان ماهرخ اثر ریحانه نیاکام – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بهار خزان اثر ریحانه نیاکام – به صورت رایگان

دانلود رمان بهار خزان اثر ریحانه نیاکام – به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بهار خزان از ریحانه نیاکام با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر اون خانواده نیست و بهار هم قربانی اون هاست. نقشه ای میکشه. از طرفی از بهار خوشش اومده از طرفی میخاد به وسیله بهار انتقامشو بگیره…

خلاصه رمان بهار خزان

ماشین سیاه رنگی تعقیبم می کرد ولی ترسی که کل وجودم را برداشته بود را بی خیال شدم و دل ندادم اما دلم گواه بد می داد… وارد کارآگاه که می شوم با نگاه رضا روبه رو می شوم که به سمتم می آید… سلام پر ذوقی می کند، نگاه خصمانه سوسن خانوم را حس می کنم، سرم را به زیر میبرم و با سلام کوتاهی جواب می دهم و راهی اتاق کار می شوم… پشت کارم می نشینم شروع میکنم خیاطی کردن… ولی در این بین از نگاه های طلبکارانه سوسن خانوم احساس خطر می کردم…

رضا از هر فرصتی استفاده می کرد تا سر صحبت و باز کند ولی من این فرصت رو بهش نمی دادم… چندروزی بود که نگاه های رضا اذیتم می کرد دیگر مثل اوایل سربه زیر نبود… لبخندهایش جنسش فرق کرده بود من با این نگاه ها غریبه نبود، می شناختم که تن نحیفم را به لرزه می انداخت حتی سوسن خانومم از هر کاریم ایراد می گرفت تا جایی که سر به دوخت الکی چنان قشقرقی به پا کرد که من ایستاده فقط نظاره گر بودم و او هرچه کلفت بود بارم کرد، باز هم سخنی به لب نیاوردم.

تا مبادا بی احترامی کرده باشم حتی گریه هم نکردم… عوضش توی دلم هم خون گریه کردم هم دنبال تکه های شکسته دلم بودم… اینبار هم رضا پا در میانی کرد و مادرش را برد اما مجبورم کرد تا دوساعت اضافه تر باشم و کم کاری های دیگران را انجام بدهم… سرم را بلند میکنم که گردنم از درد جیغ می کشد دستی به گردنم کشیده و قد راست می کنم تا بدنم را از رخوت دربیاورم، کسی نیست و ترس وجودم را می گیرد، سریع وسایلم را برمیدارم و از اتاق بیرون می آیم و می خواهم که از کارگاه خارج شوم که…

دانلود رمان بهار خزان اثر ریحانه نیاکام – به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان فتنه گر اثر ریحانه نیاکام – بدون سانسور

دانلود رمان فتنه گر اثر ریحانه نیاکام – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان فتنه گر از ریحانه نیاکام با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نازگل و مادرش طناز با اختلاف سنی چهارده سال به همراه بی بی زندگی می کنند… طناز برای اینکه سالن آرایشگاهش رو بزرگتر کنه باید نقل مکان کنه که در این جابه جایی با مردی برخورد می کنه که زیادی آشناست…

خلاصه رمان فتنه گر

به اتاقم رفتم و بعد از دقایقی وقت تلف کردن و برداشتن وسایل هایم اعلام رفتن کردم…. مامان باز هم تذکر داد و من هم با گردن شکسته به چشمم زدم و بعد از یک ساعت راهی خانه آوا اینا شدم… من و مامان و بی بی جز خودمان کسی را نداریم… بی بی بعد از مرگ پسر عزیزش که یک جورهایی پدرم هم بود، خانه عزیزش را فروخت تا در کنار من و مامان باشد و البته با اصرارهای زیادش هر سه در یک خانه ویلایی نقلی زندگی می کنیم… زندگی من یک راز بزرگ داشت که هیچ کس نمی دانست… مامان با

تمام پس اندازش و وامی که گرفته بود سالن آرایشگاهی را در یکی از بهترین مناطق که یک چهار راه با خانه فاصله داشت رهن کرد… مامان یکی از بهترین و مطرح ترین آرایشگر های بنام شهر هست که مشتری های زیادی هم دارد… به دم خانه آوا که رسیدم از ماشین پیاده شده و سمت خانه اشان رفتم… جای مامان خالی بود تا من را در این میهمانی ببیند. بی شک باد به گوشش می رساند، قلم جفت پایم را خورد می کرد… به شدت روی این جور مهمانی ها حساس است و نفرت دارد و متاسفانه دلیلش را هم می

دانم اما چه کنم که ذات فضول و لجبازم همیشه جلوتر از خودم اعلام حضور می کند… ماشاالله اینجا کم از پارتی نداشت… دختر و پسر کنار هم افتاده بودند یا در حال سیگار کشیدن و مواد بودند… صدای اهنگ کم بود. لباس هایمان به نسبت دیگران پوشیده تر بود. -عه وا چقدر تو خوشگلی؟ براوو… چه چشمایی…؟ صدا دقیقا از بغل گوشم می آمد. سمت صدا برگشتم و آدمی را دیدم که بین پسر و دختر بودنش شک کردم.. متعجب بودم اما لبخند زدم: ممنونم چشمات خوشگل میبینن… -نه عزیزم من کاملا جدی گفتم…

دانلود رمان فتنه گر اثر ریحانه نیاکام – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.