دانلود رمان بوی نارنگی (جلد دوم) از رهی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سامان پایدار برادر سارا که معرف حضورتون هست آقای جذاب، ورزشکار و به شدت غیرتی! البته گاهی هم بی اعصاب و در زمان خودش مهربون و شوخ که هر بار حضورش شوکی در رمان سد سکوت ایجاد کرد و جذابیتش امیررضا رو مجبور به چنین اعترافی کرد که: “سامان زیادی خوش قیافه و خوش استایل و البته خوش پوش نیست؟ شاید حضور کسی مثل او در زندگی سارا دلیل دیده نشدن من است! ” سامان خان اینجا بیشتر از سکوت کولاک میکنه و کم کم با…
خلاصه رمان بوی نارنگی
(سامان) متعجب و خیره رفتنشان را نگاه می کردم باورم نمی شد نیم وجب بچه به راحتی آب خوردن فقط با فرار به موقعش به کمک دختر بچه ای که از رفتارش مشخص بود باور کرده پرسام را مثل او آزرده ام توانستند در چند دقیقه بازی ای را که ماه هاست با امیررضا به راه انداختم و دنبال برد آن است اما با پرویی هر بار فرزندشان با من همراه شد غر زده سر به سرشان گذاشتم را ببرند! چرا حتی ذره ای به حرفم توجه نکرد که گفتم جرأتش را ندارد تا بفهمد اینجا مسئله خانوادگی ست و من رئیسم پس حق دخالت ندارد؟ چرا مثل بقیه ی کارکنان که با
اخلاقم خوب به آن ها فهمانده بودم خانواده ام از کار جداست به او تشر نزدم؟ بخاطر خواهر مرصاد بودنش؟ یا حسی که مرتب نگاهم را به صورت زیادی آشنای پر نفرتش می کشاند؟! بخاطر دارم صورتش را آن روز حتی واضح ندیدم وقتی بلاافاصله دست هایش صورتش را پوشانده تن عقب کشید! پس چرا حس می کنم خوب دیدمش؟ چرا خوب می شناسمش وقتی حتی همین الان که تازه رفته تصویر واضحی از اعضای صورتش ندارم؟ انگار کینه ی چشم هایش که روز اول فکر کردم بخاطر برخوردمان است و کمرنگ تر از امروز بود به لب هایش منحنی
مادرانه و زیبایی گرفت. – خوبی سامان جان؟ با صدای نصیبه به سمتش چرخیده سر تکان دادم جا خورده از خشم و کینه ای که به وضوح در چشم های خواهر مرصاد بود پرسیدم: – خانم کامکار مشکلی داشت؟! -آره پسرم با شما داره! ابرو بالا انداختم و او خندیده جلوتر آمد. – گفتم و انگار خیلی جدی نگرفتی که تعجب کردی! پس باز میگم ایندفعه حواستو جمع کن که باز نره و پیش مرصاد بد قول بشم ! خیره به چشم هایم در حالی که از حیرتم می خندید و نگاهش به پشت سرم بود گفت: همه که مثل هم نمی بیننت! انقدر ازت کفریه که فقط بخاطر حضور تو…
دانلود رمان سد سکوت (جلد اول) از رهی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تنها بودم، دور از خانواده؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او می ترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم… اما قلب و احساسش را ربودم و گریختم… تا زنده شدنِ گذشته ام، آبرویش را برباد ندهد. شکستم… تا دروغ ها و پنهان کاری ام غرورش را له نکند، تا او مجبور به فراموشی باشد اما آمد، فهمید، دید، آبرویی برایم نماند و من فقط سکوت کردم تا محرم حیوان صفتم را نشناسد!!!
خلاصه رمان سد سکوت
یک ساعتی بود که به خانه رسیده بودم هنگامی که می خواستم از ماشین پیاده شوم مامور زنی که همراهم فرستاده بودند می خواست تا داخل خانه همراهی ام کند اما مانعش شدم و حالم را رو به راه نشان دادم در این یک ساعت روی مبل نشسته بودم و به نقطه ای نامعلوم از دیوار رو به رو خیره شده ام… سرم را بالا میکشم ساعت ۱۱ شب است و من در این یک ساعت چندین و چند بار تصاویری که امروز دیده ام را عقب جلو کردم و هر بار روی یک تصویر متوقف شدم متحیر مانده ام تصویر مرد جوانی که بدون هیچ دلیلی خودش را سپر من کرد بدون اینکه حتی یک بار مرا دیده باشد یا بشناسد.
بارها این سوال در ذهنم تکرار شد چرا؟؟ چرا برای نجات منی که نمی شناخت از زندگی خودش گذشت؟ اصلا ” مگر همچین آدم هایی هنوز وجود دارند!!! مغزم دیگر کشش نداشت تصویر درب و داغان شده اش از جلو چشمم کنار نمی رفت حادثه ای که با شباهت زیاد به حادثه قبلی زندگی ام در حال وقوع بود به خاطر از خود گذشتگی او برایم ختم به خیر شد. بدنم دیگر نمی کشید برای امروزم بس بود باید دوش می گرفتم و این کثیفی را از بدنم می شستم بدنم سنگین و کرخت است و نسبت به خودم حس بدی دارم… ضربه هایی که به بدترین شکل ممکن امروز خورده ام… باید جای آن دست
ها را بشویم شاید آب حس انزجاری که از جای آن دست ها هنوز روی بدنم حس میکنم را از بین ببرد و جای دستی که هنوز روی گلویم و دو طرف فکم احساسش می کنم که هنوز به خاطرش نمی توانم دهان باز کنم ترسش هنوز همراه من است و نمی گذارد درست حرف بزنم که کار یک ساعته ام در کلانتری چندین ساعت طول کشید… کاش آب تصاویر ذهنم را هم از بین ببرد و نابود کند !! بعد از تنظیم درجه آب زیر دوش می ایستم به حالت مسخره ای دست باند پیچی شده ام را جدا از بدنم نگه داشته ام تا آب خیسش نکند و مجبور به تعویض دردناک باند و آتلش نباشم ذهنم را نمی توانم خالی کنم…