دانلود رمان راجموند (جلد سوم) از دی بی رینولدز با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بوفالو، نیویورک: آبشارهای رعدآسا، تیم های ورزشی بزرگ و… لرد خونآشام خائنی که به آرامی عقلش را ازدست می دهد.راجموند گرگر یک خونآشام و ارباب بیچون و چرای نیویورک سیتی است. او مطیع هیچکس بجز ارباب خود نیست.کریستوف،لرد خون آشام تمام شمال شرقی آمریکاست و پایگاهش در بوفالو و نیویورکسیتی است.او خونآشامی پیر است. خیلی پیر.فهمیدنش آسان است چون به آرامی درحال از دست دادن عقلش است. راجموند به وسیله ی اربابش به بوفالو فراخوانده می شود؛ اربابش را غیر قابل دسترس و ضعیف مییابد و میداند که اگر اقدامی انجام نشود قلمرو از هم می پاشد…
خلاصه رمان راجموند
سارا در یک ماشین شاسی بلند بزرگ (اس یو وی) مشکی رنگ نشسته بود و جنب و جوش شهر را از شیشه دودی آن نگاه می کرد و احساس یک بازیگر خرده پا را داشت که در یک فیلم جاسوسی که رئیس جمهور را در یک پایتخـ ـت بیگانه جا به جا می کردند، بازی می کرد. او منتظر بود تا آدم بد ها با اسلحه های مشتعل جلوی آن ها بپرند. اگر چه با فکر کردن به این موضوع تقریباً مطمئن بود که دستگاه محرمانه دولت ممکن بود از این خون آشام ها انعام گرفته باشد. سه تا اس یو وی بودند که دو تا از آن ها از جلو و عقب حرکت می کردند و پر از خون آشام های گنده بی احساس بودند. او در خودرو
وسطی با سین و رافائل و مباشر رافائل، دانکن نشسته بود. در صندلی های جلو دو نفر از افراد امنیتی نشسته بودند که یکی از آن ها محافظ سین، جورو بود. به نظر می رسید که او همه مسائل امنیتی را اداره می کند. همه خون آشام های محافظ لباس پشمی زغالی رنگ مجلل پوشیده بودند که بایستی به طور سفارشی درست شده باشند چون که بعضی از لباس ها دقیقاً سایز کسانی بودند که آن ها را پوشیده بودند و چقدر غیر عادی بود؟ آخرین چیزی که برای خون آشام های محافظ به ذهن می رسید لباس پشمی زغالی رنگ بود… حتی تنها خون آشام مؤنث بین آن ها نیز یکی از همین لباس ها را پوشیده بود…
و به نظر می رسید می توانست سارا به دو قطعه تقسیم کند که احتمالا هم می توانست. دانکن هم همان چیز را ولی با کراوات و پیراهن متفاوت پوشیده بود. و البته لباس های رافائل احتمالا بیش تر از حقوق سه ماه سارا به عنوان یک دستیار پرفسور، ارزش داشتند. او به لرد خون آشام که روی صندلی های میانی، جلویش نشسته بود و بازویش را دور سین انداخته بود نگاه کرد. سرهایشان را به هم نزدیک کرده بودند و با زمزمه با هم صحبت می کردند. سارا بایستی اقرار می کرد که از او می ترسد. رافائل بسیار خوش قیافه بود، یک شاهکار مجسمه سازی که جان گرفته باشد. اگرچه به ندرت چیزی گفته بود…
دانلود رمان سوفیا (جلد چهارم) از دی بی رینولدز با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان سوفیا ادامه ای از سری کتاب های خون آشام ها در آمریکاست. این رمان جلد چهارم این مجموعه محبوب خارجی است که این مجموعه تا به حال بیشترین طرفدار را در خود داشته است. شمال غربی اقیانوس آرام… خانه ای به سرسبزی جنگل ها، بارش بارانی پایدار، هیزم های نمناک، محلی کاملا مناسب برای خون آشام هاست!
خلاصه رمان سوفیا
“شمال سیاتل، واشنگتن” چیزی سیاه رنگ از درهای جدید و محکم سیاتل سرازیر شد. آنها در حقیقت هنوز هم می گویند که چیزی در سیاتل نبود.این شهر زمانی محل مناسبی برای افرادی بود که از شلوغی و تردد شهری مثل سن فرانسیسکو فرار می کردند. خون آشام های رافائل زمانی در قدیم میان ده هکتار زمین جدا شده از شهر زندگی می کنند ولی بعدها خود را میان جمعیت و مکان شلوغی پیدا کردند. زمان زیادی نگذشته بود که مردم مکان مناسب دیگری روی تپه هایی پیدا کردند که فاصله کمی از سیاتل داشت. آنها زمین های مجاور صدهزار هکتاری را خریداری کرده بودند تا جای منابی برای اقامت پیدا کنند.
هیچ انسانی وجود نداشت که به حکم رافائل اعتماد کند مبادا خون آشام های کمی که توان مقابله با او را داشتند، حاضر به اجرای حکم او بودند. درست بود که آنها فرزندانش بودند و باعث قرار گرفتن او در الویت خاص می شدند ولی رافائل یک تاجر بود. مایل نبود که جان آنها را برای داشتن وقت اضافی، به خطر بیندازد مبادا در مواقع ضروری لیمو از پشت درختان ساختمان اصلی و راه پر پیچ خم بیرون آمد. وی چن ( اسم شخص) رئیس پاتوق سیاتل، همراه با چند نفر دیگر روی بتن بیرون آمده ایستاده و منتظر خوش آمد گویی به او بودند. سین کنار لیمو نشسته بود. برای لحظه ای انگشتان
پایش به پای او برخورد کرد، بلافاصله پاهایش را به عقب کشید و سعی در مخفی کردنشان داشت. از زمانی که آن کابوس ها را میدید، حساسیت زیادی نسبت به امنیتش پیدا کرده بود. او مانند همیشه مسلح بود. تفنگش زیر شاکتش قرار داشت، البته سلاح دومی هم همراهش بود، آن هم در جیب شلواری که به تن داشت. سین هیچ وقت سعی نمیکرد چیزی را از رافائل پنهان کند، مخصوصا همراه داشتن این سلاح هارا. حتی برای اطمینان خاطر از این که چه کسانی در منتظرشان هستند، از آنها جلوی چشم او استفاده کرده بود. زن او، همسر خوبش، حاضر شده بود جانش را برای در امنیت بودن او به خطر بیندازد…