دانلود رمان شقایق بدون سانسور

دانلود رمان شقایق بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شقایق از دل آرا دشت بهشت با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری۱۷ ساله که وقایع دوسال از زندگیشو در قالب دو فصل از زبان خودش تعریف میکنم، ایلیا سمایی: دبیر ریاضی، که شقایق سر یه لج ولجبازی دلباخته اون میشه، حمیدرضا: پسریه که توی یه خانواده مذهبی بزرگ شده واز فصل دوم وارد داستان میشه…

خلاصه رمان شقایق

بچه ها همه پشت پنجره رو به حیاط جمع شده بودن و من طبق معمول داشتم شقیقه هام رو می مالیدم، بس که این مردک علوی دبیر شیمی فک زد مخم سوت کشید. یهو صدای جیغ همه شون بلند شد: – وای چه خوش تیپه، چه جیگریه، چه تیکه ایه!! کار سختی نیست که بفهمی دارن در مورد چی حرف می زنن. ریحانه با هیجان جیغ کشید: – خدا کنه دبیر جایگزین خانوم اَمانی باشه. همه بچه ها با هم گفتن: – الهی آمین!گاهی اوقات این قدر از بعضی حرکات دخترها لجم می گیره که حد نداره.

باز جیغشون هوا رفت؛ اِی درد، مغزم رو خوردین! زهره به سمتم برگشت: – بیا شقایق، اگه ببینیش! قیافه ام رو ترش کردم: – بیخودی نقشه نکشین. مرد مجرد تو مدرسه نمی یاد، اگر هم بیاد از اوناییه که از دیدن قیافه اش باید کفاره داد. الهه با عشوه گفت: – نگو تو رو به خدا، این به این ماهی. لب و لوچه ام رو کج کردم: -پس حتما متاهله. بین حرفامون صدای زنگ کلاس اومد، ریحانه در حالی که دست هاش رو به هم می مالید و از پنجره فاصله می گرفت گفت: – فعلا که با خانوم رفعتی رفت دفتر.

تا چند دقیقه دیگه همه چیز معلوم می شه. بقیه بچه ها هم از پنجره فاصله گرفتن و سر جاهاشون نشستن، دیگر دانش آموزها هم یکی یکی اومدن سر کلاس. از اون جایی که خانوم اَمانی دبیر ریاضی مرخصی زایمان بود و دو هفته ای بود که دبیر نداشتیم، زنگ تفریح ما تازه به معنای واقعی شروع شد و کلاس رو گرفتیم روی سرمون، البته به استثنای من. نه که کلا ساکت بودم!! شوخی کردم من خودم پای ثابت شرارت های مدرسه بودم، اما امروز سرم درد می کرد و مثل بچه آدم سر جام نشسته بودم….

دانلود رمان شقایق بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شوخی رایگان

دانلود رمان شوخی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شوخی از دل آرا دشت بهشت با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مهناز و سپهر که دوران شیرین نامزدی خود را می گذرانند و دغدغه های خود را دارند با دعوت‌نامه‌های عجیبی روبرو می‌شوند که هیچ آدرس یا شماره تماسی از فرستنده در آن موجود نیست. سپهر تمام تلاشش را می کند تا آنها را نادیده بگیرد اما مهناز وسوسه می‌شود که…این رمان جلد سوم نفرین جسد است.

خلاصه رمان شوخی

سپهر چپ چپ نگاه کرد. _بس کن مهناز. چیه هی به اون برگه نگاه می کنی؟ بدش به من! قبل از اینکه بتونم دست بکشم برگه… یا همون دعوت نامه رو از دستم کشید. مچاله کرد و بیرون انداخت. _قرار شد هیچ وقت دیگه نری دنبال این چیزا! اخم کردم. _من رفتم دنبالش؟ برگه لای در خونه تو بود! دستشو توی هوا تکون داد. _حالا هر چی! ناراحت از این بی منطقی سر چرخوندم و به بیرون زل زدم. نزدیک پنج ماه از آخرین ماجرا گذشته بود… پنج ماه از مرگ مهران… برادر عزیزم. اما این منطقی نبود همه چیز

رو بندازن گردن من. کسی جای من نبود. هیچ کس نمی فهمید جلوی چشم من چه اتفاقی می افته. حتی ماهیسا _دوست جدید و ترکمنم_ با اون همه اطلاعاتی که راجع به از ما بهترون جمع می کرد، دید منو نداشت. به یاد حرف هایی افتادم که مهران بعد از مرگش توی خوابم بهم گفته بود. گفته بود سپهر میشه حجاب چشمام. حق داشت. از وقتی همراه سپهر اومده بودم آمل چیزی ندیده بودم. نه که دروازه بسته شده باشه. هنوزم گاهی، در طی روز یا بیشتر نیمه شب ها توی خوابگاه صداهای مشکوک می شنیدم.

مخصوصا بعد از تعطیلات عید، اما انگار بی توجهی کردنم باعث شده بود ازم قطع امید کنن. شایدم ماجرای خاصی دوروبرم اتفاق نیفتاده بود که کسی ازم کمک بخواد. اصلا دلم نمیخواد دوباره تو خطر بیفتی… دو دفعه قبل تو رو توی شرایط بدی پیدا کردم. بجای اینکه بهش اطمینان خاطر بدم، گفتم: بازم میای نجاتم میدی… درست سر وقت! بی حوصله خندید و سرشو به چپ و راست تکون داد. _نه مهناز… این دفعه نمیذارم توی خطر بیفتی. این ارواح و اجنه نبودن که تو رو اذیت می کردن. بعضی وقت ها…

دانلود رمان شوخی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان گوهر مقصود بدون سانسور

دانلود رمان گوهر مقصود بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان گوهر مقصود از دل آرا دشت بهشت با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

زمان رمان مربوط به سال های نزدیک انقلابه ساغر ۱۶ سالشه و از بچگی برای پسرعموش در نظر گرفته شده اما این موضوع اون رو عذاب می ده که پیشنهاد ازدواج اون و پسر عموش مسعود، از جانب پدر خود ساغره و سعی می کنه پدرش رو متقاعد کنه که میلی به انجام این ازدواج نداره. از طرفی یکی از پسرهای متمول شهر به نام فرهاد عمیقا به ساغر علاقه داره و به هر کاری دست می زنه تا اون رو به دست بیاره. اما بر ملا شدن رازی از زندگی فرهاد، ساغر از اون متنفر میشه و این مسئله موجبات دشمنی فرهاد رو فراهم می کنه و باعث میشه ساغر به فکر راه چاره بیفته و…

خلاصه رمان گوهر مقصود

مچ دست عالیه رو چسبیدم و در حالی که می دویدیم، گفتم: بدو عالیه تا بهمون نرسیده. عالیه سرش رو به عقب برگردوند و همزمان با صدای جیغش چادرم از سرم کشیده شد و دستی روی شونه ام نشست و در کسری از ثانیه محکم به دیوار کوبیده شدم. چشم هام و از درد بستم. -از کی فرار می کنی ها؟! چشم هام و باز کردم، از نگاهش خون می بارید. -آقا فرهاد تو کوچه ایم زشته. بدون اینکه نگاهش رو از من برداره خطاب به عالیه توپید: -تو خفه. نگاهم به زنجیر بی پلاک دور گردنش بود.

نوک انگشتش که به چونه ام رسید، سرم رو با حرص عقب کشیدم، دندون هاش و به هم سایید: -علی چی می گه؟ بابات زده؟ ابروهام و تو هم کشیدم: -نه به تو ربطی داره نه به اون علی دهن لق.  نگاهش به موهای باز و برهنه ام افتاد، در حالی که هنوز اخم عمیقی روی ابروهاش بود زمزمه کرد: سرت رو بپوشون… صد دفعه گفتم یه چیزی زیر چادر سرت کن. در حالی که چادر رو روی سرم می انداختم گفتم: -یادم نمیاد گفته باشم چشم! دو دستش رو دو طرف سر من به دیوار زد و صورتش رو نزدیک کرد.

گفت: -به وقتش می گی، حالا هم فقط یه بهونه بده دستم تا سر بابات و ببُرم. دستم رو روی سینه اش گذاشتم و از لای دندون هام گفتم: -فقط از زندگی من گمشو بیرون. پوزخندی زد و نگاهش روی دستم ثابت موند و گفت: -بذار همچنان ملاحظه ی تو کوچه بودنمون رو کنم. دستم رو سریع برداشتم، پوزخندش عمیق تر شد. نگاهم کشیده شد به سمت عالیه، که با استرس طول کوچه رو می پایید. فرهاد در حالی که نگاهش هنوز روی سینه خودش بود با غیظ گفت: -عالیه؟ عالیه فورا گفت…

دانلود رمان گوهر مقصود بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سپیدار اثر دل آرا دشت بهشت – بدون سانسور

دانلود رمان سپیدار اثر دل آرا دشت بهشت – بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سپیدار از دل آرا دشت بهشت با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سپیدار هم ماجرای چهارتا خواهر و برادره که از زبان خواهر کوچیکه بیان میشه و از تقسیم ارث پدرشون شروع میشه.

خلاصه رمان سپیدار

– آقا همین جا نگه… اوووویییی با شمام ها!!! با ترمز محکمی که می زند سرم به جلو پرتاب می شود. دوباره صدایم را ول می کنم. – نکشیمون حالا! پول توی دستم را پرت می کنم روی صندلی جلو؛ راننده سرش را می چرخواند. – بذارین دنده عقب بگیرم. در را باز می کنم و در حین پیاده شدن غر می زنم. – لازم نکرده. و در را به هم می کوبم. دلم می خواهد چیزی بگوید تا به او بپرم اما متاسفانه فقط می رود. خب… او آدم خوش شانسی محسوب می شود. مسیر خیابان و کوچه را پیاده می روم.

دست خودم نیست اما سر بچه های کوچه هم داد می زنم که سر و صدا نکنند. آنها هم احتمالا می فهمند چقدر قاطی ام که جوابم را نمی دهند. کلید توی قفل در حیاط می اندازم و قبل از وارد شدن به حیاط از سر دیوار نگاهی به درخت سپیدار می اندازم که میان کوچه و بین درخت های پرتقال و نارنج حیاط خودمان و خانه های دیگر عجیب خودنمایی می کند. در را هل می دهم و باز شدن در همانا و برخورد توپ راه راه آبی سفید دولایه شده به قفسه سینه ام همانا! جیغی از درد می کشم و با دیدن مهبد و باربد وسط حیاط جیغ می کشم.

– بر پدر و …. در کسری از ثانیه باربد غیب می شود و با دیدن فرارش حرفم را نصفه رها می کنم. مهبد می خندد. – بچمون کابوس می بینه امشب هانی! در حیاط را محکم می بندم. – یعنی خودتون خونه زندگی ندارین یه سره اینجا پلاسین؟ مسیر حیاط را به سمت حوضچه جلوی درخت سپیدار طی می کنم و لبه حوضی که بابا پنج سال قبل آن را ساخت می نشینم و شیر آب را باز می کنم. مهبد هم سمت دیگر حوض می نشیند. – با بابا اومدیم. آقای نصیری زنگ زد. وصیت نامه و اینا… سرش را به چپ و راست تکان می دهد که نشان دهد چقدر کلافه است…

دانلود رمان سپیدار اثر دل آرا دشت بهشت – بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان حبس ابد از دل آرا دشت بهشت – به صورت رایگان

دانلود رمان حبس ابد از دل آرا دشت بهشت – به صورت رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان حبس ابد از دل آرا دشت بهشت با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال برگشته…

خلاصه رمان حبس ابد

هوا به شدت گرم است و خانه شلوغ تر از هر وقت دیگری است… نگاهم میخ بادکنک آبی رنگی می شود که در دستان نهال با آن پیراهن سفید پرگلش از این سو به ان سوی باغ می دود در هوا تکان می خورد… بغض میکنم… دلم دویدن می خواهد، دلم بی خیالی می خواهد. یک بادکنک آبی! که تنها دغدغه ام این باشد که نخ بادکنک از دستانم رها نشود. ضربه ای به در می خورد اما من نگاهم هنوز میخ نهال است که میان باغ می دود… خانم؟… عطاخان گفتن برید به اتاقشون …

سری تکان می دهم، در را می بندد… نمی خواهم به اتاق عطاخان برم!… این روزها حرف های خوبی نمی زند… حرف هایش به دلم نمی نشیند!… بادکنک از دستان نهال رها می شود و به آسمان می رود، صدای جیغ هایش باغ را در بر می گیرد، با لبخند غمگینی زمزمه می کنم: باید محکمتر می چسبیدیش بچه! بادکنکت شبیه مال بچگی های من نیست که برگرده زمین! می خواهم پنجره را باز کنم و از همان فاصله جمله ای برای آرام کردنش به کار ببرم که با دیدن مادرش که به سویش می رود، بیخیال میشوم.

بعد از نفسی عمیق پا می چرخانم و به سمت در می روم… الکی که نیست! عطاخان با من کار دارد! در آینه ی راه رو خودم را وارسی می کنم، لبخند رضایت روی لبم می نشیند و به سمت اتاق عطاخان پا تند می کنم… پشت در اتاق یک بار دیگر آرزو میکنم حرف های تکراری نزند و بعد ضربه میزنم… _بیا تو سعی میکنم پوزخندم را نسبت به لحنش کنترل کنم و وارد اتاق می شوم. روبرویش که می نشینم چند ثانیه نگاهم می کند! کمی طولانی تر از همیشه. -خوب خوابیدی؟ مهربان شدی عطاخان! مرا می شناسی؟…

دانلود رمان حبس ابد از دل آرا دشت بهشت – به صورت رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نفرین جسد (جلد اول) اثر دل آرا دشت بهشت – نگارش قوی

دانلود رمان نفرین جسد (جلد اول) اثر دل آرا دشت بهشت – نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان نفرین جسد (جلد اول) از دل آرا دشت بهشت با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان در مورد دختریه که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه، اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره…

خلاصه رمان نفرین جسد

اگه زورم می رسید دست می انداختم گردن استاد و خفه اش می کردم. ساعت سه بعد از ظهر به خاطر این کچل،موندم دانشگاه و دارم شُر شر عرق می ریزم. مابقی کلاسها از هفته پیش تموم شده بود اما این آقا می خواست نونش حلال باشه و به زور بره تو بهشت. ترانه با آرنج به بازوم زد. با حرص نگاهش کردم: دستمو شکوندی! چته؟ انگشت اشاره اشو جلوی صورتش چرخوند: همه چیم میزونه؟ -آره خبر مرگت
ترانه یه دختر لاغر ۱۹ ساله یعنی همسن خودم.سفید پوست با چشمهای سبز و درشت و موهای فر (البته موقت)خرمایی. فوق العاده شیک پوش و خوش آرایش. با اینکه قدش از من بلندتر بود و به یک متر وهفتاد می رسید بازم همیشه کفش های پاشنه بلند می پوشید و با این کارش قدش از من که همیشه اسپورت پام می کردم یه سرو گردن می زد بالا. با۵۰% پسرهای دانشگاه رفیق بود. البته دله نبودا، بر اساس منفعتش رفیق میشد…

دانلود رمان نفرین جسد (جلد اول) اثر دل آرا دشت بهشت – نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.