دانلود رمان تردستی  الن اثر الن محمدی – بدون سانسور

دانلود رمان تردستی الن اثر الن محمدی – بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تردستی از الناز محمدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مریم دختریِ که پدرش حسابدار صندوق قرض الحسنه ای بوده و با چندنفر از همکاراش اختلاس کردن ولی همچی گردنِ پدرش افتاده که باعث سکته و فوت پدرش شده و بخاطر بیماری خواهرش شرایط سختی داره… سرِ یه تشابه اسمی با محمدرضا اشنا میشه (محمدرضا رو با پسرعموش رضا اشتباه میگیره!) و باهاش صیغه میکنه و…

خلاصه رمان تردستی

سربالایی خیابان ، مثل قوس زندگی ای بود که داشت ازش بالا میرفت! سخت، سُر، غریب! … آشنا ولی ناشناخته! این محله را جز در خواب و خیالش جای دیگه ای ندیده بود! _لوکیشن همینجاست خانم! مقصد دیگه ای هم دارید؟ حواسش را جمع کرد و با نه آرامی کرایه ماشین را داد و پیاده شد. تای چادر از روی دستش داشت سُر می خورد که دو دستی نگهش داشت.

توی پیاده روی عریض رفت. خیابان تردد داشت ولی هیچ شباهتی به مناطق و محله هایی که آنها تویش سر کرده بودند، نداشت. معلوم بود که ندارد. لبخند تُرشی زد. طعم یک غذای مانده می داد. درست مثل طعم آرامشی که کف زندگیاش شبیه کپک مانده بود! مهم این بود که الان توی خیابانی به اسم اشراق قدم میزد که کوچه ای قدیمی و اصیل به نام شهید فاضل داشت…

دانلود رمان تردستی الن اثر الن محمدی – بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بومرنگ  الن رایگان

دانلود رمان بومرنگ الن رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بومرنگ از الناز محمدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سبا بعد از فوت پدر و مادرش هم خانه ی خانواده ی برادرش می شود اما چند سال بعد، به دنبال راه چاره ای برای مشکلات زندگیش؛ تصمیم می گیرد از خانواده ی کوچک برادرش جدا شود. به خواهرش پناه می برد ولی درست وقتی که گرفتار حل و برطرف شدن سوتفاهمات است، مشکلات تازه ای سر راهش می آید که او و احساساتش را بی اراده درگیر آدمی با گذشته ای پیچیده و سخت می کند. آدمی که شاید برای او یک انتخاب اشتباه باشد اما عشق جور دیگری به دست و پایشان می پیچد و….

خلاصه رمان بومرنگ

خوابش نمی برد. با وجود خستگی زیاد تنش احساس آرامش نداشت. فقط خودش را زودتر به خواب زد تا مجبور نباشد در جمع باشد. از طناز ممنون بـود که می دانست خواب را بهانه کرده و تنهایش گذاشته. در آن هفت ماه، جز دوسه هفته ی اول که حالش بد بود و در حال درستی نبود، فقط در خانه ی سیما ماند والا ترجیح می داد شب هایش را با بوی پیراهن کیارش صبح کند، در حریمی که می دانست در عین تشویش ها و شکستن هایی که بخود دید، شاهد عینی عشق و آرامشش هـم بود. همان چیزی که هیچ

کس هیچ وقت باور نکرد. از کنار تخت، تلفنش را برداشت صفحه ای را باز کرد. عکس دو نفره ای دلش را برد بغض دوباره به گلویش پرید. به چهره ی کیارش خیره شد. همیشه میان ابروهای کشیده ش خط عمیقی بـود که سیا دلش می خواست پاکش کنـد. لب هـایش را بـه صفحه چسباند و چشم هایش را بست. تمام خیالش به گذشته پر کشید. گفت: به همان غروبی که دست هایش میان موهای او چـرخ خورد و با نگاه خیره ی کیارش خجالت کشید. خواست حواس چشمانش را پرت کند که نگاهش بـه خـط اخـم او افتـاد،

ناشیانه انگشـت میـان دوابروی او کشید و اینقدر جدی نباش کیارش، ازت می ترسم. چیه این اخم؟ کیارش دست او را گرفت و سرش را کمی جلو برد: ازم میترسی این موقع غروب، وسط این باغ، یه وجبی بغل من چیکار می کنی؟ لبخند زد: _بداخلاقیتو وجب می کنم. ابروی کیارش باز شد: آدم بعضی مواقع جدیه که خطاهاشو بپوشونه. _تو همیشه دنبال خطا پوشوندنی؟ کیارش باکمی مکث گفت: _خطای من تویی سبا… تا سبا خواست حرفی بزند، دست بلند کرد؛ اولی و آخریشی… سوال هایی که در ذهن سبا رژه رفت…

دانلود رمان بومرنگ الن رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سنت شکن  الن اثر الن محمدی –

دانلود رمان سنت شکن الن اثر الن محمدی – pdf بدون سانسور

دانلود رمان سنت شکن از الناز محمدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

به روزهای کهنه که برمیگردی ردپایی از اشتباهات میبینیم. اشتباهات کوچیک و بزرگی گاهی سایه اش تا ابد دنبالمون میاد. درست مثل سایه ی مرگ سرد و وحشت آور… قصه ی یک زن یک مرد یک کودک و یک قوم تکرار میشه . هر کس به دنبال حرمت خودش می دوه. یکی حرمت دل و دیگری حرمت خون و هم خونی… یک قصه ای که ساده شروع میشه. ساده رو شاید این روزها طور دیگری باید معنا کرد چون سادگی و بغض و دلتنگی همراه هم میاد. دو روایت داریم از دو زمان که سپری شده و در حال سپری شدنه اما نقطه ی اتصال این اتفاقات گذشته و در حال گذر زندگی و آینده رو شکل میده. اتفاقاتی که حقیقت ها رو باز میکنه. چشمها رو بیدار میکنه و می بینیم که هر سنتی حق نیست و…

خلاصه رمان سنت شکن

آفتاب مثل شمشیری آبگین شده، تیغ تیزش را به رویش می کشید، اما هنوز چشم هایش خیره به مسیر قدم هایی بود که حتی رد پایش را جا نگذاشت. رفت، بی مکث، پرشتاب، بی رحم… یخ زد میان تابستان داغی که گاهی نفس ها را به گرو می گرفت، اما حالا… چه کسی معنای سوختن میان جهنم را می فهمید؟ شاید آن روایاتی که از زبان جهنم شعله می کشید، از همین یخ زدگی ها بود. می سوزاند، در عین منجمد کردن می سوزاند، می برید، می کشت، غارت می کرد…

قدمی عقب کشید و چرخ خورد. صداها درگوشش تکرار شد. فریادها… تهدیدها… ولی نه یک صدا بلند تر بود، کُشنده تر بود، بی رحم تر بود. همان صدایی که زمزمه کرد و قلبش را به تپیدن انداخت، همان صدا نبضش را هم غارت کرد. مردمک چشم هایش لرزید، بغض در تمام تنش پیچید، درد داشت. این زخم درد داشت، حتی بیشتر از زخمی که روی قلبش کهنه شده بود. راه رفت، کیفش روی دستش افتاد، این تکرار تاریخ بود یا مصیبتی تازه؟ باز زندگی از دستش سر می خورد.

باز داشتند تمام بی گناهی اش را با یک تصمیم ناگهانی سر می بریدند. باز زندگی در سرازیری باختن افتاد… اشک هایش چکید. تندتر قدم برداشت. تنه زد. ضربه خورد. دلش شکست. سخت شکست. مثل همان روزها… دنیا وارونه شده بود. یک روز او را برگرداند و حالا…. دلش می خواست فریاد بکشد و به دنیا بگوید دروغ است. دلش هوار کشیدن می خواست. خسته بود از بغضی چندین ساله. خسته بود از بارهایی که تنها به دوش کشید….

دانلود رمان سنت شکن الن اثر الن محمدی – pdf بدون سانسور

دانلود رمان عمارت  الن اثر الن محمدی – pdf

دانلود رمان عمارت الن اثر الن محمدی – pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان عمارت از الناز محمدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان ابتدا با صحنه های عاشقانه و حضور چند جوان پرشور و با انگیزه در زمینه کار و زندگی شروع میشه اما کم کم با به میون اومدن پای بزرگترها و گذشته و اتفاقاتی تلخ قصه وارد پیچیدگی های زیادی میشه. اتفاقی در گذشته که حالا بر زندگی و علاقه چند ساله ی سامیار و رزا سایه انداخته و رابطه ی این دو شخصیت رو به چالشی سخت کشونده…

خلاصه رمان عمارت

رزا دست به کمر میان باغ قدم زد و دانیال پشت سرش به اطراف چشم چرخاند: من نمیدونم چه اصراری داری به اینجا؟ رزا ایستاد و نیم تنامش را سمتش چرخاند: مگه حرف نزدیم دانیال؟ دانیال با لبخند گردن خم کرد: مگه گفتم حرف نزدیم عشقم؟ میگم چه اصراری داری به این باغ و عمارت متروک؟ دیگه داره بهم برمیخوره! متروک چیه؟ مث بهشت میمونه! با لذت چند قدم جلو برداشت و دور خودش چرخ خورد.دست هایش را از هم باز کرد و نفس عمیقی به ریه هایش کشید: -همه خوشگلی اینجا به اصیل بودن و قدیمی بودنشه. عاشق اجرای اینجام. اصلا خود بهشته! نفس بکش!

دانیال تک ضرب خندید و جلو رفت: این قدر اکسیژن زیاده اینجا که نفس اضافه هم میآد. روبه روی او ایستاد که با لبخند تماشایش می کرد. انگشت روی گونه ش کشید و سرش را کمی سمتش خم کرد. صدایش حالت گرفت و حرارت میان لحنش به خوبی مشخص شد: -جایی که تو اینجوری نفس بکشی؛ معلومه بهشته! لبخند رزا عمیق تر شد و گفت: این زبون رو نداشتی؛ به قول سمیر چه کار می خواستی بکنی؟ -سمیر خودش ته خط شارلاتاناس! خودت میشناسیش! اخم های رزا توی هم رفت: اصلا خوشم نمی آد درمورد پسرداییم اینجوری حرف میزنی! -خب درمورد پسرخاله ت میگم!

اخم های رزا بیشتر توی هم رفت: -درمورد سمیر هیچی نگم؛ روی سامیار خیلی غیرت دارم دانیال. گفته باشم! دانیال کمی نگاهش کرد وبعد با لحنی معنادار گفت: – پس خوب شد من زود وارد عمل شدم و برگشتم از اونور وخواستگاری کردم ازت والا یهو شاید این فامیلای خوش تیپ مادریت برده بودنت! اصلا این حرفا بین ما نبود و نیست. سمیر و سامیار مثل داداشامن! تو اینجوری فکر میکنی! -همین جوری هم هست! دانیال کمی نگاهش کرد. وقتی حواس رزا را حسابی پرت کرد به سمیر و سامیار؛ بوسیدش. دخترک چند لحظه متحیر ماند و بعد بلافاصله خودش را کنار کشید و با صورتی گر گرفته اطرافش را نگاه کرد…

دانلود رمان عمارت الن اثر الن محمدی – pdf رایگان pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.