دانلود رمان تا بیکران از عادله حسینی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مسیحا پسری جوان که بخاطر اختلافاتی جدا از خانوادش زندگی میکنه و صاحب یه آژانس هواپیماییه. پسر داستان از نظر پدرش به مرگ مادر و برادر جوانش متهمه و در گیر و دار داستان دختری وارد زندگیش میشه که… داستان از زبان اول شخص مرد هست و تا پایان داستان راوی ثابته.
خلاصه رمان تا بیکران
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد. با تمام شدن نیرو سقوط می کند و افتادن سنگ طبیعی است. ولی یک گیاه را نگاه کن!! چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد. سر بلند می کند، قد می کشد و از آن بالا نگاه می کند. اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک ریشه داشته باشی، از زیر خاک ها و سنگ ها و از زیر عادت ها، غریزه ها و تلخی ها سر بیرون می آوری و افتخار می آفرینی…!
صدای فندک، سکوت سرد و سخت اتاق را در هم می شکند. سیگار را مهمان شعله های کوچکش می کنم و لب هایم با اشتیاق پذیرای چهارمین سیگار می شود، بلکه جبران کننده ی کم کاری سه تای قبلی شود. هر چند که با هیچ کدام آرامشی نصیبم نشده و من همچنان در آشفته بازار ذهنم به هر در و دیواری می کوبم. پک محکمم دودی ابر مانند می سازد. عمر این ابرهای خاکستری حلقه شده کوتاه است و تعدادشان به زحمت به چهار تا می رسد! پک های من زیادی محکمند یا سیگارها دیگر سیگار نیستند؟
می سوزند، تمام می شوند تکرار می شوند. ته مانده هایشان درون زیر سیگاری شیشه ای دهان کجی می کنند و من خیره و مبهوت این ریشخندم. پس کجاست این آرامش؟ دستم را به سمت بسته ی سیگار دراز می کنم که صدای چرخش کلید، درون قفل نگاهم را بالا می آورد. نیما با دستانی پر وارد می شود. بلافاصله، اخم های جمع شده اش جایگزین سلام می شود و بی تفاوتی من علیکش. در را با پایش می بندد و به سمت آشپزخانه می رود. نایلون ها را روی اپن قرار می دهد و نفس خسته اش را با صدا بیرون می دهد….