دانلود رمان متنفرم  اینکه عاشقتم رئیس بدون سانسور

دانلود رمان متنفرم اینکه عاشقتم رئیس بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان متنفرم از اینکه عاشقتم رئیس از الهه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سونیا دو ساله داره برای برد کار می‌کنه و همه‌ی خانواده و دوست‌هاش می‌دونن چقدر از رئیسش متنفره. اون حتی یه سیبل با عکس برد تو خونه داره که هر روز به سمتش دارت پرتاب می‌کنه. اما خب ورق برمی‌گرده و یهو می‌بینی رئیس عوضیت شده ناجی و تو بهش حس داری.

خلاصه رمان متنفرم از اینکه عاشقتم رئیس

“سونیا” هی، امروزهم با من میای؟ نگاهی به دفتر برد .انداختم در طول هفته گذشته، اون با من برای ناهار خوردن اومده بود به اندازه کافی عجیب بود که من به اون مکان هایی رو معرفی می کردم که قبلاً هرگز اونجا نرفته بود، و این من شگفت زده می کرد چون اون با وجود تمام زندگی بزرگسالانه ی خودش در مرکز شهر فقط کار میکرد و هرگز به برخی از بهترین اونها نرفته بود. موقع ناهار اون موضوع قرار عروسی رو رها میکرد. ما بالغ بودیم و بهم امیدواری می داد تا در حال حاضر کنارش بذارم. “امروز نه مشغولم.” لحنش کوتاه بود و نگاهش رو از

کامپیوترش بلند نکرد. آهی کشیدم. درست زمانی که من شروع به دوست داشتن اون کردم میسون برگشته بود و وظیفه برادر زاده گی رو تقسیم می کرد، و برد به حالت معمولی و آزاردهنده ش در محل کار برگشته بود. در حال حاضراون فقط یه مرد گرسنه بود و نیاز به سیرشدن داشت. – غذای همیشگیت رو می گیرم و میارم. برگشتم تا برم که گفت: “ساعت هفت یکی میاد ما رو ببره” _کی؟ “خریدار شخصی من.” در حالی که دستاش به کیبوردش می زدن چشماش رو به چشمای من دوخت. پلک زدم: داره شوخی می کنه؟ سرش رو خم کرد. “خرید کردن با

مسئول خرید شخصی کت و شلوار برای عروسی یادداشت منو روی میزت ندیدی؟” نگاهی به پشت سرم به سمت میزم انداختم و بعد هر دو دستم رو بالا انداختم. _چه یادداشتی؟ ایستاده از کنارم گذشت و مستقیم به سمت میز من رفت. صفحه کلید رو که در اون یه تکه کاغذ کوچک قرار داده شده بود، بلند کرد که بزرگتر از دو اینچ در یک اینچ هم نبود. بسمت من هلش داد، تکه کاغذ کوچکی که بین انگشت اشاره و وسطش بود. هوفی کردم و گرفتمش و با صدای بلند خوندم. -خرید کردن. به اون نگاه کردم. _امشب نمی تونم. -برای هفت بعدظهر رزرو شده…

دانلود رمان متنفرم اینکه عاشقتم رئیس بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آتش عشق من pdf

دانلود رمان آتش عشق من pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان آتش عشق من از گیسوی پاییزی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان آتش عشق من درباره ی دختریه که تو زندگیش ضربه می خوره ولی سعی می کنه راهش رو ادامه بده و بشه همون آدم سابق با تجربه های جدید و خدا هم یه آدم خوب رو سر راهش قرار میده. داستان از زبون تمنا و مهبد گفته میشه.

خلاصه رمان آتش عشق من

“تمنا”عمو سعی می کرد آروم صحبت کنه… فکر می کردن تو اتاقم خوابم… دیگه نمی دونستن این چشما انقدر اشک برا ریختن داره که جایی برای استراحت نمی مونه… صدای عمو آروم بود ولی از طرز صحبتش معلوم بود عصبانیه… صدای آروم گریه هم میومد…. عمو – واقعاً خجالت نمی کشن… راست راست تو روم نگاه می کنن می گن زندگی خودشونه شما دخالت نکن… داداش می خوای بذاری تمنا با این پسره زندگی کنه؟… با این چیزایی که شما تعریف کردین و حرفای بهناز… اصلا به صلاح نیست بیشتر از این صبر کنین…. صدای بابا نمیومد… معلوم بود ساکته… صدای گریه ها تموم نمی شد…

بابا – الان وضع فرق می کنه… یعنی وضع تمنا فرق کرده… من نه می تونم بهش بگم طلاق بگیر و نه می تونم بگم برو باهاش زندگی کن… در هر دو صورت روزگار خوشی در انتظارش نیست… خودش باید تصمیم بگیره… کاش این حرفا رو که الان گفتین زودتر می دونستم… اونوقت اجازه نمی دادم این اتفاقا بیفته و ته تغاریم این بلاها سرش بیاد… مامان – بچم تو این چند روز شده پوست و استخون… فقط گریه می کنه… خدا ازشون نگذره… گریه امونش نداد… فقط صدای اروم گریش تو صداهای دیگه گم شد…. زن عمو – بسه بنفشه جون… به خدا داری خودتو از بین میبری… تو باید به اون بچه دلداری بدی…

باید مرهم دردش باشی… عمو – من نمی دونم این دوتا دختر چه فکری کردن که ماجرای تو باغ رو برای ما نگفتن… د آخه تمنا ساکت بود تو چرا هیچی نگفتی؟ بهناز – به خدا فکر نمی کردم کار به اینجا بکشه… فکر می کردم خود تمنا یه کاری می کنه… بهناز هم گریه می کرد… عمو – حتماً باید این اتفاقا می افتاد؟ شما چرا داداش اجازه دادین عقد کنن؟ آقاجون یه چیزی گفت شما چرا به حرفش گوش دادین؟ شما که این پسره رو می شناختین… بابا – به این پسره اطمینان نداشتم… گفتم میاد اینجا می خواد دست تمنا رو بگیره یا ببرتش بیرون به هم محرم باشن… الان میگم این بلا ها رو شوهرش سرش آورده…

دانلود رمان آتش عشق من pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان تقاص یک رویا از سیمای – pdf

دانلود رمان تقاص یک رویا از سیمای – pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تقاص یک رویا از سیمای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه. درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه. با ورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…

خلاصه رمان تقاص یک رویا

به سمت اتاقم می رفتم که با حرف سینا به عقب برگشتم. _درهان. _سینا بزارش صبح میبینی نه حوصله دارم نه اعصاب فکر کردن به چیزیو. _باشه داداش می‌خواستم دوباره قالیچه ها حرف بزنم ولی باشه برای صبح. با کارای این دختره از فکرشون دراومده بودم اما واقعا حوصله حرف زدن درباره چیزیو نداشتم. با تکون دادن سرم گفتم : -باشه شب بخیر. -شب بخیر. متوجه شدم پشت سرم سینا و صنم دارن پچ پچ میکنن و مطمئنا درباره ابریشم حرف میزدن. بی توجه به سمت اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم زیر لب زمزمه کردم دختره سرتق پامو برید حالا رفته تو سوراخش قایم شده فکر کرده تا

کی میتونه اون تو بمونه. نمی دونم چرا از کارش چندان بدم نیومده بود. با کنجکاوی سراغ لب تابم رفتم روی تخت دراز کشیدمو صفحه مربوط به دوربینای مداربسته رو باز کردم. با بزرگ کردن دوربین اتاقش از کارش خندم گرفت منو زده بود و داشت با خیال راحت نقاشی می کرد با بزرگ کردن تصویر دهنم از چیزی که دیدم باز موند نمی دونستم بخندم یا عصبانی باشم داشت تصویر منو می کشید با دندونایی که شبیه که شبیه خوناشام بودن حالا صنم و سینا اصرار دارن کاری بهش نداشته باشم نمی دونن کرم از خود درخته. صفحه لب تابو خاموش کردمو کنارم گذاشتمش. صبح حساب این دختر

چموشو می رسیدم فعلا درد پام نمی ذاشت کاری کنم باید استراحت می کردم تا به وقتش سراغش برم. با ترس جیغی کشیدم و دستمو روی قلبم گذاشتم. _هه اتفاقا باید بترسی موش کوچولو دیشب زدی و رفتی و نموندی تا نتیجه کارتو ببینی. از صدای آرومش کنار گوشم قبض روح شدم سعی کردم ازش فاصله بگیرم که حلقه دستش دور کمرم محکم تر شد هنگ کرده بودم که نمی تونستم کارمو با یه دروغ توجیه کنم و مسخره ترین دلیل ممکنو به زبون آوردم اینقدر -فقط شوخی بود بجون خودت. اتفاقا منم شوخی خیلی دوست دارم موش کوچولو. -تقصیر خودت بود نمی خواستم کاردو داخل پات فرو کنم…

دانلود رمان تقاص یک رویا از سیمای – pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی – بدون سانسور

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پنج تا دختر از جنس شیطنت و سادگی، پنج تا پسر از جنس خود خواهی و شیطنت، رمانی سراسر هیجان. شیطنت و سر انجام… عشق.

خلاصه رمان کلاه داران

رویا؛  شمارش معکوس ۱۲۳۴۵۶۷۸۹۱۰ بووووم با چشمای گرد در حالی که دستام و رو گوشام گذاشته بودم به ازمایشگاه متلاشی شده خیره شدم. باران -اااااه عجب دودی بلند شده. محیا – الی دمت جیز گل کاشتی. با شنیدن صدا ی ماشین اتش نشانی چشم از ازمایشگاه منفجر شده گرفتم و گفتم: -خب اینو می دونین که باید خسارت بدیم هستی – تف به این شانس فکر این جاشو نکرده بودم. الناز در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت: -خدای من فکرشم نمی کردم بمبم کار کنه من به خودم افتخار می کنم.
همه مون با دهن باز نگاش می کردیم. رو به محیا گفتم: -اه ببند دهنتو دیگه اب دهنت اویزون شده. با دستم کلاهم و برداشتم و گفت م -مثل نقشه ی چند وقت پیشمون باید یکی چلاغ شه. قیافه ی همه شون رفت تو هم. -اه چیه قیافتون و مث انار چروک می کنین مجبوریم یه تصادف ساخته گی درست کنیم تا از بیمه خصارت بگیریم. -الناز- خدارو شکر من که راحتم اون بار زدین پای منو شکستین و دروغ صحنه سازیه یک تصادف و کردیم که بیمه بهمون پول بده به قیاقه ی محیاو هستی و باران نگاه کردم.

گفتم: باشه نوبت ماست باید کلاه کشی کنیم. محیا یهو دستشو گرفت سمت چپ دلش و گفت: -وای فکر نکنم بتونم دست و پام و بشکنم دلم درد می کنه. اپانتیسم داره می ترکه. یعنی دروغ به این تابلویی از کسی نشنیده بودم. با اخمای در هم گفتم: -اپانتیس سمت راست پینوکیو… با تعجب زود دستشو گذاشت سمت راست و گفت: -اخ اره این طرف بیشتر درد می کنه. با لبخند شرارت باری گفتم: -حالا که فکر می کنم می بینم اپانتیس سمت چپه. یکم مبهوت نگام کرد بعد با اخم گفت: -جهنم بیاید کلاه کشی کنیم…

دانلود رمان کلاه داران از مرجان فریدی – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلبر استاد pdf

دانلود رمان دلبر استاد pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دلبر استاد از محیا داوودی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دلبر دانشجوی سر به هوای استاد توتونچی واسه کمک به استادش وارد یه بازی خطرناک میشه غافل از اینکه حامی پسرعموی عاشقش سر از ماجرا درمیاره و نمیذاره داستان اونطور که هست پیش بره و…

خلاصه رمان دلبر استاد

اواسط آذر ماه بود و هوا روبه سرما می رفت.جلو در کفشام و پوشیدم و زیپ سویشرتم رو بالا کشیدم و راه افتادم تا از در حیاط برم بیرون که همزمان حامی از خونه زد بیرون. بعد از اون روز که باهم حرف زده بودیم، یه کمی باهام سر سنگین شده بود که دیگه سر به سرم نمی ذاشت و عین سابق سلامم و علیک نمی گفت! با دیدنش سرم و انداختم پایین و زیر لب سلامی بهش دادم که صدام زد: _هوا سرده وایسا خودم می رسونمت.با این حرفش وایسادم و به موتورش اشاره کردم: _موتورت سقف دار شده؟ ابرویی بالا انداخت: _ولی بهتر از اینه که ۶ساعت وایسی منتظر اتوبوس. رفتم سمتش و کلاه

ایمنی تو دستش و ازش گرفتم و بعد هم در و باز کردم و جلو در وایسادم: _بدو روشن کن بیا. و خیلی طول نکشید که سوار بر موتور راهی دانشگاه شدیم و راس ساعت ۷ و نیم جلو در دانشگاه بودم. از موتور پیاده شدم و بعد از یه خداحافظی سرسری راه افتادم سمت دانشگاه که همزمان گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم هیلدا رو صفحه گوشی گل از گلم شکفت و جواب دادم: _سلام من رسیدم، تو اومدی؟ بی اینکه جواب سلامم و بده گفت: بیا پارکینگ دانشگاه، ماشین بابام و آوردم تا رسیدم پنچر کردم.. به دادم برس سریع تلفن و قطع کردم و از جایی که حامی هنوز نرفته بود واسش دست تکون دادم تا

بیاد و به دقیقه نکشید که کنارم بود… هیلدا کنار ۲۰۶ سفید رنگ باباش وایساده بود که همراه حامی رفتیم کنارش. با دیدن ما یه کمی نگاهش جون گرفت که با ذوق نگاهمون کرد: _مرسی که اومدین. حال و احوالی با حامی ای که از قبل میشناختش کرد و بعد هم حامی رفت سراغ لاستیک سمت شاگرد که پنجر شده بود و گفت: _هیلدا خانم جعبه ابزارتون کجاست؟ هیلدا زد رو پیشونیش و جواب داد: _حس می کردم ماشین و سنگین میکنه واسه همین گذاشتمش خونه! با این حرف هیلدا، حامی فقط خودش و نگهداشت که نخنده و حرفی نزد که من از خنده ترکیدم و گفتم: دوباره از اون کارای خاص خودت کردیا…

دانلود رمان دلبر استاد pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نمایش مرگ از صبا طهرانی – بدون سانسور

دانلود رمان نمایش مرگ از صبا طهرانی – بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان نمایش مرگ از صبا طهرانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

همه چی از آن‌جایی شروع شد که بار زندگی گردنش افتاد. بعد اتفاقی که افتاد ماجرای عجیبی پیش آمد. از فرارش تا پاکسازی شهر، قاتل روانی و…چند رفیق که اتفاقات پیچیده‌ ای براشون رخ می‌دهد. آدم ها تغییر می‌کنند؛ اما این تغییر فرق داشت. او را از یک آدم مثبت و فرشته، تبدیل به آدم سرد و شیطانی کردند که می‌تونه به راحتی همه رو شکست بده. اما در زندگی همه چیز اون جوری که فکر می‌کنی خوب پیش نمی‌رود. اما گاهی توان این رو داشتم، که مغزم رو به فروش بزارم. آره… این مغز با افکارش به فروش می‌رسد..

خلاصه رمان نمایش مرگ

نمیدونم قبل اینکه بمیرم دوست دارم یک بار دیگه ببینمش تو کل عمرم همه مسخره ام کردن؛ ولی بعد سالها تونستم به هدفم برسم. ادمها خیلی بدن دلارا، وقتی چاق باشی هیچ کس دوست نداره و بعد لاغر و خوشگل باشی همه سمتت میان فقط به خاطر ظاهر. بدون حرف فقط نگاهش میکردم. نگاهی بهم انداخت گفت: برام مهم نیست که بمیرم یا نمیرم تو چی؟ من اهوم برای من هم مهم نیست. صبح با صدای تیری از خواب پریدیم.

سمت خیابون اصلی رفتیم و صداها واضح تر شد. مردم جیغ داد میکشیدن و از دست این آدمهای ناآشنا فرار میکردن ولی کشته میشدن. به ماشین ون اون سمت خیابون زل زدم خالی بود! من همینجا باشید. دویدم و همشون صدام زدن وارد ون شدم و پشت فرمون نشستم که فردی از پشت چاقو رو گلوم گذاشت. دستش رو پیچوندم و پرتش کردم بیرون. دور زدم و بچه ها وارد شدن با تمام سرعت گاز دادم. ممکنه پیدامون کنن. چقدر اسلحه
برگشتم و داخل جعبه ای کلی اسلحه بود.

مرسانا کلون رو چک کن اینور تو هم کمک مرسانا کن و دنبال مدرکی یا چیزی بگرد. پانیا تو حواست به بیرون باشه زلفا تو هم بیا جلو بشین. سری تکون داد و کنارم نشست. آینور هیچ مدرکی نیست فقط وسیله هست. خوراکی چی؟ مرسانا اینجا مواد غذایی هست. هر کدوم ساندویچ سردی رو باز کردیم و شروع کردیم به خوردن.

دانلود رمان نمایش مرگ از صبا طهرانی – بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان تکرار آغوش اثر مریم پیروند – pdf

دانلود رمان تکرار آغوش اثر مریم پیروند – pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تکرار آغوش از مریم پیوند با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده اما بعد از مدتی زندگی با امیرسام هر دو عاشق هم میشن ولی عسل حاضر نیست با وجود همسر اول امیرسام این عاشقی رو باهاش تجربه کنه اما سام کاری میکنه که…

خلاصه رمان تکرار آغوش

از پله ها پایین رفتم، عادت نداشتم هیچ وقت با آسانسور این مسافت رو طی کنم، مگر این که در مواقع ضروری… طبق معمول صدای جیغ و فریاد گلاره و شوهرش صدای امیرسام رو شنیدم. هر روز که می خواستم برم سرکار باید اوقاتم با این دیدار کوتاهشون تلخ میشد.دیگه حسی بهش نداشتم، کلاً گذشته رو فراموش کرده بودم. اما مطمئن بودم اومدن امیرسام و زنش به واحد پایین ساختمان محل زندگی ما بی دلیل و تصادفی نبوده…

نمی دونم از کجا فهمیده بود که من از شوهرم طلاق گرفتم و هر روز با یک بهونه جدید از قبض خانه گرفته تا حرف سرایدار و رفت و اومد کردن مهمان‌ هامون و دیدن رامین که بیشتر وقت ها به منزل ما می اومد و امیرسام رو کلافه می کرد. که با رویی زیاد می پرسید: ” این مرد کیه که هر دقیقه بلند میشه میاد اینجا؟ شما هم که کم نمی ذاری براش و همش کنارش می نشینی ” وقتی این جوری با اخم و جدیت حرف میزد تنها یک جواب بهش می دادم: ” به تو ربطی نداره تو حق دخالت تو مسائل شخصیه منو نداری”

ولی انگار نه انگار من در مورد حرف هاش مخالفت می کردم چون هر رو  با همین بهونه ها سر راهم سبز میشد تا خاطرات گذشته و افکارش رو برام ردیف کنه. از پیچ راهرو که پایین اومدم صداهاشون واضح تر به گوشم رسید، صدای پایین رفتن کسی رو از پله ها شنیدم و جیغ گلاره که ظاهرا با عجله پشت سر امیرسام می رفت و با ناز می گفت: -اه وایسا امیرسام تو چرا انقدر عجله داری شانس من؟ -اه و کوفت گلاره برو بالا دیرم شد… مگه نگفتی خرید کنم تو این لیست هر خرت و پرتی نوشتی می خرم دیگه…

دانلود رمان تکرار آغوش اثر مریم پیروند – pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت آریانا (جلد دوم) از آریانا عاشوری زاده – بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت آریانا (جلد دوم) از آریانا عاشوری زاده – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت آریانا (جلد دوم) از آریانا عاشوری زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

به نام نقاش پروانه ها، زندگی خیلی پستی و بلندی داره. در جلد دوم رئیس مجرم ها دخترک چشم مشکی رو مجبور میکنه باهاش زندگی کنه اون دختر با هزار زرنگی و ترفند فرار می کنه خوب می دونید این دختر صد نفرو می بره لب چشمه تشنه بر می گردونه مطمئناً می خواید بدونید آراد هنوز زندست یا مرده؟ آیا آریانا به آراد می رسه یانه؟ آیا آراد هم همون احساس رو نسبت به آریانا داره؟ هزار تا سوال تو ذهنته می دونم پس بخونش…

خلاصه رمان سرنوشت آریانا

به میز چیده شده نگاه کردم ، عسل ، پنیر ، کره ، شربت پرتقال ، تخم مرغ و انواع میوه ها ، روی میز قرار داشت ، ولی اصلا میل نداشتم زندگی بدون آراد واسم سرد و کسل کننده شده بود جسمم اینجاست اما روحم پیش اونه دیگه هر نفسی که می کشم فقط و فقط بخاطر اونه. -خانم بفرمایید به چیزی میل کنین. دستم رو به نشانه ی نه بالا آوردم. – نه ممنون چیزی میل ندارم. – آخه خانم دیشب هم که چیزی نخوردین، آقای ماهان تاکید کردن خیلی بهتون برسیم و هیچی براتون کم نذاریم. بدون توجه به حرفش به

سمت حیاط حرکت کردم باید شناسنامم رو پیدا می کردم آره باید از دستش خلاص می شدم، من نباید بازنده بشم صدایی از درون بهم می گفت: آری نه تو همیشه برنده ای خودت رو بهش نباز باهاش بجنگ. روی پله های جلوی خونه نشستم و نگاهی به حیاط انداختم زیبا بود خیلی قشنگ و بزرگ بود پر از گل های محمدی و شقایق، اگه مامان می دید قطعاً عاشقش می شد، ماهان همینطور که از پله ها پایین میومد گفت: من می رم سر کار و پیشونیم رو بوسید: خوب می دونی اگه فکر فرارو دقل بازی به ذهنت خطور

کنه نه تورو زنده می دارم نه اون ارتشیه به ظاهر متدین، پس سعی نکن واسم زرنگ بازی دراری ما خودمون مار هفت خطیم کلی محافظ و خدمتکار گذاشتم و همچنین دوربین مدار بسته هیچ راهی نداری بدون توجه به حرفش به گل ها خیره شدم. قدم هاش رو به سمت در خروجی برداشت و عینک آفتابیش رو به چشمش زد، یکی از محافظا در ماشین رو براش باز کرد و اون سوار شد. کف دستم رو زیر چونه ام بردم و به فکر فرو رفتم یعنی باید تا کی اینجا بمونم؟ شاید دو روز دیگه من رو هم بکشه…

دانلود رمان سرنوشت آریانا (جلد دوم) از آریانا عاشوری زاده – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه از هانیه – به صورت رایگان

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه از هانیه – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه از هانیه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هانیه دختری سیزده ساله است که می خواهد آرامش داشته باشد اما واقعیت او را درهم می شکند. او که پدری جادوگر دارد کم کم می فهمد که نمی تواند از سرنوشت فرار کند… توی این جلد از رمان با جادو آشنا می شیم و این که چه کارایی می تونه بکنه و اسم جلد دومش جنگ نهاییه. جلد سوم اسمش واقعیت.

خلاصه رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه

به پنجره تکیه داده بود. هوا تاریک بود… به تیرگی دنیای زیرین… دنیای هیدیز… لبخندی زد. داستان پرسی جکسون، داستان مورد علاقه اش، خیلی به این نکته اشاره کرده بود. خدایان یونانی که هیدیز، آفرودیت، پوسایدن، زئوس تشکیل می شدند!و آرس، خدای جنگ و آپولو، خدای خورشید! آن قدر تعدادشان زیاد بود که به سختی قابل
شمارش بودند. با یادآوری نیکو دی آنجلو لبخندش پررنگ تر شد. شوهر خیالی اش! نیکو با موهای ابریشمی و چشم های مشکیِ… آهی کشید. رمان ها…

داستان ها… هیچ کدام هیچ فایده ای ندارند… اما او دوران شادی را با آن ها گذرانده بود، تنها در دو سال زندگی اش که در راهنمایی درس می خواند. چند روزی بود که پارمیدا واقعاً روی اعصابش رفته بود. آهی کشید… دوستی بدتر از این نمی توانست پیدا کند؟ کمی با خودش جر و بحث کرد که “این” به درخت می گویند. و با شوخ طبعی اضافه کرد”نه وقتی که بحث سر پارمیدا باشد!”. چه می شد اگر هانیه تنها برای یک سال بغل دستی اش بود تا از شر بقیه خالص شود؟

یادش آمد که روزهایی بودند که او، هانیه، فاطمه و پریسا دور هم جمع می شدند. فاطمه و پریسا یک سال از هانیه و او بزرگ تر بودند، اما گروهشان واقعا دوست داشتنی به نظر می رسید! آن ها می رفتند پارک بانوان و پریسا گاهی درباره ی رمان هایی که خیلی وقت پیش آن ها را خوانده و به آن ها وفادار بود می گفت… درباره ی هری پاتر و حتی بعضی اوقات توآیالیت. فاطمه هم با وجود این که توآیالیت نخوانده بود، گوش می داد و بعضی وقت ها با موبایلش ور می رفت تا آهنگی را باز کند…

دانلود رمان مقاومت در برابر جادوی سیاه از هانیه – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان رمینور بدون سانسور

دانلود رمان رمینور بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان رمینور از پرستو مهاجر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درمورد ویولونی هست که مال پیرمردی به اسم سف الله هست که بهش عمو سیفی می گفتند. عموسیفی درخیابان ویولون می زنه، یک روز که در خیابان اجرا داشته ناگهان می بینه رمینور، یعنی ویولونش دزدیدن و ادامه ماجرا…

خلاصه رمان رمینور

عمو سیفی عادت داشت ۳تا آهنگ برای مردم اجرا می کرد، بعد از اجرا کردن هرکس که در مرام و معرفتش بود پولی به عنوان انعام به عمو سیفی می داد، خداروشکر بعد از تمام شدن اجرا پول ها را جمع می کرد ویولون را بغل می کرد و راه می افتاد، دوباره آهنگ را شروع می کرد. آهنگ هایی که اجرا می کرد یکی از یکی قشنگ تر وپرمعنا تر. تا این که یک روز آن حادثه ی تلخ و شوم برای عموسیفی اتفاق افتاد، آن روز عمو سیفی طبق معمول دم بازارچه ی گل ها، که پارکی آن ور خیابان که محل برگزاری مراسمش بود اجرا داشت، از دحام جمعیت به شدت شلوغ و مردم برای دیدن هنرنمایی عمو سیفی

همدیگرو هل می دادند و عموسیفی ویولون را برداشت کمی ضرب گرفت، و دست هایش را گرم کرد و شروع کرد به نواختن. آن قدر هنرمندانه آهنگ زد و کل جمعیت برایش دست وجیغ و هورا می کشیدند، و دوباره دوباره و یک بارفایده نداره می گفتند. عمو سیفی رو به جمعیت لبخندی زد و شروع به آهنگ دیگر کرد. این بار آهنگ معین را به افتخار تمامی مردمی که آن جا آمده بودند زد و آهنگ همه رفتند کسی دور و ورم نیست، و همه باهم زمزمه می کردند. همه رفتند کسی دور و ورم نیست، چنین بی کس شدن در باورم نیست اگر این آخرا این عاقبت بود، که جز افسوس هوایی برسرم نیست.

یهو نگاه کردم، دیگه جایی برای ایستادن نیست همه با عمو سیفی زمزمه می کردند، عمو سیفی با شوق عجیب آهنگ می زد و مردم همراهی می کردند. کل مردم و با آن اجرا به ذوق آمده بودند و هیچکس باور نمی کرد که عمو سیفی اینقدر در کارش استاد باشه. بعد ازتمام شدن اجرا آن قدر جلوی پایش پول ریختند که خودش باور نمی کرد که همچین هنرنمایی داشته باشه، وقتی خواست پول ها را ازروی زمین برداره، یهو ناغافل دید که ویولون نیست، فریاد زد، پس ویولون کو… یا قمربنی هاشم ویولون و دزدیدند، سیرجمعیت خشکشون زد که چه کسی این کارکرده؟ وچه زمانی دزدی صورت گرفت؟

دانلود رمان رمینور بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.