دانلود رمان ترانه ات میشوم از Miss Farnoosh با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مورد دختریه که به دلایلی با پدر بزرگش زندگی میکنه… در این بین مسائلی پیش میاد که…
خلاصه رمان ترانه ات میشوم
با چشمای پف کرده و صدای گرفته غر زدم: – سنگ قبرت و با گلاب بشورم نسترن، تازه ساعت شیشه.. اخه مگه میخوای بمب خنثی کنی؟ دستای گرز مانندشو ازم جدا کرد: -بلند شو… یادت نرفته که؟ پتورو کشیدم رو سرم و از همون زیر داد زدم: -گمشو بیرون میخوام کپه مرگمو بذارم. با حرص پتو رو از سرم کشید: نسترن- ترانه وای به حالت چاخان گفته باشی… خودم خونت رو میریزم.. نگاهی به ساعت مچیم انداختم، الان دیگه میان بیرون. نگاهم به یه گله دخترِ منتظر، زیر راه پله برخورد کرد… خندمو قورت دادم.
ایدا سه تا ساعت مچی به دستش بسته بود و همه رو با رادیو تنظیم کرده بود تا زمان دقیق اتمام کلاس سه تفنگدارو ثبت کنه… با دست ازادش اشاره کرد که نزدیکه این پا و اون پا کردم تا سه تاشون همزمان باهم از کلاس بیرون اومدن ایدا اشاره کرد: حالا… به محض دیدنم سه نفرشون متوقف شدن و این توقفشون از چشم بچه ها پنهون نموند… جوری که فقط دخترا و خودشون سه نفر ببینند لبخند موذی ای به استادا به معنی” دارم براتون زدم”، کیفم رو روی شونه ام جابه جا کردمو اولین قدم رو به سمت دفتر محمدی رییس دانشکده برداشتم.
دخترا حرکات سه تاشون رو زیر ذره بین قرار داده بودند. صالحی از ترس در حال جون دادن بود…که من کارخونه نیشکر رو تو دلم میسابیدن… هرچند که قبل تر از این ها تو خیالاتم کفنشم کرده بودم و خرماهاشم پخش… با این حال منظره دلنشینی بود. دستم که با دستگیره اتاق برخورد کرد سه تاشون مثل برق بالای سرم ظاهر شدن. حالا مگه میشد نیشمو جمع کنم! دخترا از راه پله بیرون اومدن و ایدا رو فرستادن تاعادی از میون ما برای شنیدن حرفامون عبور کنه. نگاهمو از سه جفت کفش مشکی برق زده بالا اوردم…