دانلود رمان ژینو از هاله بخت یار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بیپروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی میکنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه…یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو میبینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه! حتی بهترین روانشناسها هم نمیتونن یاحا رو از شر اون کابوسهای عجیب نجات بدن تا اینکه ژینو برای فرار از یه ازدواجِ از پیش تعیین شده
خلاصه رمان ژینو
کم پیش میاد اجبار و خاطرات طرد شدن چیزی نداشت… متولد شدن در خانواده ای که تک تک اعضایش پزشک بودند و پزشک نبودن عیب محسوب میشد، یاحا آمد که یاحا به گذشته اش اشاره کند. به گذشته ای که جز را وارد مسیر سختی کرده بود مسیری که پدرش برایش تعیین کرد درسش همیشه خوب بود حتی با وجود علاقه نداشتن به پزشکی همان سال اول قبول شد ولی نتوانست دوام بیاورد موسیقی تمام زندگی اش بود، نه فقط بخشی از آن…
چیزی که پدرش اصرار داشت که تنها بخشی از زندگی یاحا باقی بماند یاحایی که پیانو و گیتار را در کودکی آموخته بود و به محض پا گذاشتن در دبیرستان پدرش نواختن هر سازی را تا زمان قبول شدن در کنکور ممنوع کرده بود حتی وقتی کنکور قبول شد و در رشته ای که ذره ای به آن علاقه نداشت مشغول درس خواندن، باز هم فرصت نمی کرد به علایق اصلی اش برسد.
نمراتش بالا بود ولی پزشکی به روحیاتش نمی خورد. یک روز وقتی با پدرش بحثش شد و پدرش گیتارش را شکست دل به دریا زد و از پزشکی انصراف داد. میخواست هنر بخواند خانواده اش اما وقتی متوجه شدند برای اولین بار از پدرش سیلی خورد و مادرش با گریه ای از سر خشم فریاد کشید که شیرش را حلال نمی کند… همان شب بود که یاحا وسایلش را تنها در یک کوله پشتی جمع کرد و از آن خانه برای همیشه بیرون زد… لیوان را روی کانتر گذاشت و امیرعلی نگران نگاهش کرد.
دانلود رمان بی دفاع از هاله بخت یار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بهراد پارسا، مرد مقتدر اما زخم خورده که خودشو خانوادهش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبهی ژنتیک دانشگاه تهران رو میدزده تا مشکلش رو حل کنه… اما متوجه میشه پدر جانان همون مردیه که باعث مرگ پدر و مادرش شده و این باعث میشه که جانان رو وسیله انتقام خودش قرار بده اما علاقهای اشتباه شکل میگیره و…
خلاصه رمان بی دفاع
پتویش را کنار زد و سوزن سرم را از دستش بیرون کشید. دستی به گردن خشک شده اش کشید که نگاهش به لباس هایی که روی مبل روبرویش گذاشته بودند افتاد. با تعجب بلند شد و سمت مبل روبرویش رفت. تکه کاغذی روی لباس ها گذاشته شده بود. آن را برداشت و زیر لب خواند: -به نفعته هر چه زودتر برگردی سر کارت. یادت باشه نیومدی مهمونی. نفس پر حرصی کشید و تکه کاغذ را رها کرد: -بیشعور. دست به کمرش زد و حالت گریه به خودش گرفت: -کاش مرده بودم. و بلافاصله دستش را به پیشانی اش کوبید،
و زیر لب زمزمه کرد: خل شدی جانان. خل شدی… لباس هایش را عوض کرد و از اتاق خارج شد و راهش را سمت آزمایشگاه کشید. نگاه های افراد عمارت، بدجوری روی اعصابش خط می انداخت. اینکه شب قبل او را با چه وضعیتی دیده بودند، تیشه به ریشه ی اعصابش میزد. به قدم هایش سرعت بخشید تا زودتر از جلوی چشم آن ها ناپدید شود که محکم به یک جسم سخت برخورد کرد. آخی گفت و قدمی عقب رفت و خواست بد و بیراه بگوید که با دیدن بهراد حرف در دهانش ماند. زیر لب ببخشیدی زمزمه کرد،
و خواست از کنار او بگذرد که بهراد بازویش را گرفت و در حالی که نیشخندی کنج لبش جا خوش کرده بود گفت: -کجا؟ جانان نگاهی به بازویش که میان انگشتان مردانه بهراد گرفتار بود انداخت و تک سرفه ای زد: -پی بدبختیم. بهراد ابرویی بالا انداخت و نیشخندش غلیظ تر شد: بودی حالا! و قبل از اینکه جانان حرفی نثارش کند، مقابل چشمان بهت زده اش بازویش را رها کرد و سمت اتاقش قدم برداشت. جانان با بهت مسیر رفتنش را نگاه کرد و وقتی بهراد از دیدش محو شد، ناسزایی در دلش گفت و در حالی که…