دانلود رمان رمینور بدون سانسور

دانلود رمان رمینور بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان رمینور از پرستو مهاجر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درمورد ویولونی هست که مال پیرمردی به اسم سف الله هست که بهش عمو سیفی می گفتند. عموسیفی درخیابان ویولون می زنه، یک روز که در خیابان اجرا داشته ناگهان می بینه رمینور، یعنی ویولونش دزدیدن و ادامه ماجرا…

خلاصه رمان رمینور

عمو سیفی عادت داشت ۳تا آهنگ برای مردم اجرا می کرد، بعد از اجرا کردن هرکس که در مرام و معرفتش بود پولی به عنوان انعام به عمو سیفی می داد، خداروشکر بعد از تمام شدن اجرا پول ها را جمع می کرد ویولون را بغل می کرد و راه می افتاد، دوباره آهنگ را شروع می کرد. آهنگ هایی که اجرا می کرد یکی از یکی قشنگ تر وپرمعنا تر. تا این که یک روز آن حادثه ی تلخ و شوم برای عموسیفی اتفاق افتاد، آن روز عمو سیفی طبق معمول دم بازارچه ی گل ها، که پارکی آن ور خیابان که محل برگزاری مراسمش بود اجرا داشت، از دحام جمعیت به شدت شلوغ و مردم برای دیدن هنرنمایی عمو سیفی

همدیگرو هل می دادند و عموسیفی ویولون را برداشت کمی ضرب گرفت، و دست هایش را گرم کرد و شروع کرد به نواختن. آن قدر هنرمندانه آهنگ زد و کل جمعیت برایش دست وجیغ و هورا می کشیدند، و دوباره دوباره و یک بارفایده نداره می گفتند. عمو سیفی رو به جمعیت لبخندی زد و شروع به آهنگ دیگر کرد. این بار آهنگ معین را به افتخار تمامی مردمی که آن جا آمده بودند زد و آهنگ همه رفتند کسی دور و ورم نیست، و همه باهم زمزمه می کردند. همه رفتند کسی دور و ورم نیست، چنین بی کس شدن در باورم نیست اگر این آخرا این عاقبت بود، که جز افسوس هوایی برسرم نیست.

یهو نگاه کردم، دیگه جایی برای ایستادن نیست همه با عمو سیفی زمزمه می کردند، عمو سیفی با شوق عجیب آهنگ می زد و مردم همراهی می کردند. کل مردم و با آن اجرا به ذوق آمده بودند و هیچکس باور نمی کرد که عمو سیفی اینقدر در کارش استاد باشه. بعد ازتمام شدن اجرا آن قدر جلوی پایش پول ریختند که خودش باور نمی کرد که همچین هنرنمایی داشته باشه، وقتی خواست پول ها را ازروی زمین برداره، یهو ناغافل دید که ویولون نیست، فریاد زد، پس ویولون کو… یا قمربنی هاشم ویولون و دزدیدند، سیرجمعیت خشکشون زد که چه کسی این کارکرده؟ وچه زمانی دزدی صورت گرفت؟

دانلود رمان رمینور بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان مردی  جنس پریان بدون سانسور

دانلود رمان مردی جنس پریان بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان مردی از جنس پریان از عطیه شکری با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یکی بود، دیگر ی نابود! زیر این سقف کبود، میان دو احساس خواستن و انتقام جنگ خونین و سختی به پا شد. وقتی دو احساس به خودشان آمدند و دست از جنگ کشیدند، متوجه شدند که ویرانی های جبران ناپذیری به جای گذاشتند؛ یک مشت قلب ترک خورده و باورهای در هم شکسته شد تمام آن چه که بر ایشان باقی ماند. در پی جبران گشتند تا او را برای بند زدن این خرده احساسات بیاورند. جبران وقتی در خواست آن ها را شنید، نیشخند عمیقی به تمام خوش خیالی هایشان زد و گفت: شکستن احساس مثل لگد کردن پای کسی نیست که با یه ببخشید رفع و رجوع بشه. احساس زمان می خواد تا خودش رو بتونه ترمیم کنه. دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است…

خلاصه رمان مردی از جنس پریان

سوم شخص؛ از پشت شیشه ی سالن انتظار، چشم چرخاند و دوست وکیل شده اش را یافت. مانند همیشه با اقتداری که تنها مختص به خودش بود، خود را به
دخترک رساند و گفت: فکر نمی کردم که بیای. کیهانه، بی توجه به نیش زدن های دوست دوران کودکیش او را با اشتیاق در آغوشش فشرد و گفت: سلام الهه ی غربی! دخترک اخم ظریفی کرد و کمی فاصله گرفت و به نیش زدن هایش ادامه داد: بعد از اولین معامله ای که تو شرکت خودسرانه جوش دادی.

انتظار نداشتم جلوی چشمام ببینمت! غم در چشمان کیهانه حائل شد. لبخند تلخی زد و زمزمه کرد: تو موقعیت شرکتت رو به من مدیونی! اگه من نبودم کی می تونست تو غیاب تو اون شرکت و راه اندازی کنه؟! هوم؟! این عوضه تشکر کردنته؟ دخترک بی توجه به گفته های رفیق وکیل شده اش چمدانش را به دست او داد و گفت: سینا به تنهایی از پس کارها برمی اومد. راستی نیومده دنبالم؟ کیهانه با غیض چمدان را به دنبال خودش کشید و گفت: تو شرکت کار داشت.

-دوست دارم هر چه زودتر شرکت و از نزدیک ببینم. الان می شه رفت؟ کیهانه با دلخوری مشهودی همان طور که به سمت پارکینگ حرکت می کرد، جواب تمام گستاخی های این کوه غرور را داد: عمو نادر برای برگشتت امشب یه جشن ترتیب داده، فردا هم می تونی بری شرکت فعلاً این مهم تره. -کیهانه؟ -هوم؟ -باورم نمی شد بعد از اون همه جار و جنجال بازم بیای! کیهانه با کلافگی چمدان را درون صندوق پژو دویست و شش خود گذاشت و گفت…

دانلود رمان مردی جنس پریان بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان اوهام اثر بهاره حسنی – به صورت رایگان

دانلود رمان اوهام اثر بهاره حسنی – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان اوهام از بهاره حسنی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دانلود رمان اوهام اثر بهاره حسنی – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ویروس مجهول اثر نگار۱۳۷۳ – pdf

دانلود رمان ویروس مجهول اثر نگار۱۳۷۳ – pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ویروس مجهول از نگار۱۳۷۳ با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مریم یا به قول دوستاش، ماریا، یه دانشمند ایرانی مقیم آمریکاست که توی یه پروژه ی تحقیقاتی بزرگ که به بیمارای مبتلا به ایدز کمک می کنه تا از چنگال ویروس اچ.آی.وی رها بشن، شرکت داره. اوایل همه چی خوبس پیش میره ولی… اتفاقی پیش میاد که تحقیقات رو به هم میریزه. کسی هم نمی دونه این اتفاق از کجا آب می‌خوره و قصد کسی که خرابکاری کرده از این کار چی بوده، ولی ماریا یه چیزی رو متوجه میشه. اینکه جون همه، همه ی دنیا، مخصوصا ایرانی ها در خطره!

خلاصه رمان ویروس مجهول

با غرور به جمعیت مقابلم نگاه می کردم همه‌ی دانشمندایی که اونجا جمع شده بودن، سر عکسی که دیشب آلن نشونم داد در حال بحث و مشورت و فکر کردن به اینکه ما چطوری تونستیم به این نتیجه دست پیدا کنیم بودن. البته این عکس محرمانه اعلام شده بود و هیچ کس جز دانشمندا و محققای بالا رتبه ی سازمان تحقیقات آمریکا حق دیدنش رو نداشتن. پروفسور اکستروم از لا به لای جمعیت پیشم اومد و صمیمانه به من و آلن که کنارم ایستاده بود گفت: بهتون قول میدم که وقتی این موضوع علنی بشه هر شیش نفر شما جایزه ی نوبل پزشکی رو

ببرین این کشف واقعا بزرگ و مهمه! سرم رو با غرور بیشتری بالا گرفتم و به خودم فکر کردم، من مریم طهمورث، اولین زن ایرانی خواهم بود که نوبل پزشکی رو به دست میاره لبخند محوی زدم و چشمام رو چند لحظه ای آهسته بستم، حتی فکرشم سکر آور بود. بقیه ی بچه های گروه سرگرم گپ زدن با هم بودن و میشل و آلن به طرز خیلی آشکاری از هم دوری می کردن مطمئن بودم که دیشب بعد از اینکه از آلن جدا شدم و آلن پیش میشل رفت تا خبر رو بهش بده اتفاقی بینشون رخ داده بود. حواسم و نگاهم به هر دو نفرشون بود که نیکلاس، از

همکارای قدیمی پیشم اومد به شونه ام زد و باعث شد از نگاه کردنم به میشل دست بکشم‌.-با پشتکاری که تو برای هر تحقیق و پژوهشی به خرج میدی، شک نداشتم که یه روز به نتیجه میرسه. همین پشتکارت بود که باعث شد بالاخره جواب رو به دست بیاری از صمیم قلبم بهت تبریک میگم ماریا. دستش رو به گرمی فشردم و با لبخند دوستانه ای گفتم: متشکرم نیک. البته باید بگم که همکارام خیلی کمکم کردن و همیشه همراهم بودن، وگرنه من که تنهایی نمیتونستم از پس چنین پروژه ی سنگین و مشکلی بر بیام. نیک هم با محبت دستم رو فشرد و

معذرت خواست تا بره پیش بقیه و با اونا هم گپ و گفتی داشته باشه وقتی رفت پیش خودم اعتراف کردم که اعماق وجودم عذاب وجدانم داشت من رو دیوونه می کرد. من که کاشف اون ویروس لعنتی نبودم خودمون هم می دونستیم اون اتفاق،فقط یه شانس واقعا بزرگ بود و پروفسور اکستروم، شانس کشفش رو به من و گروهم بخشید. قبل از تجمع گروه دانشمندا بهمون گفت که این راز بین ما باقی میمونه و هیچ کس نباید بفهمه که اون لوله آزمایش مسخره، به طرز مشکوکی بین بقیه نمونه ها ظاهر شده بود. یه مقدار از همون ویروس…

دانلود رمان ویروس مجهول اثر نگار۱۳۷۳ – pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان برگ زرد پاییزی (جلد دوم)  بهن با لینک مستقیم

دانلود رمان برگ زرد پاییزی (جلد دوم) بهن با لینک مستقیم pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان برگ زرد پاییزی (جلد دوم) با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان راجع به زنی به نام دلرباست که فوبیا به انسان ها داره و توی بیمارستان اعصاب و روان بستریه… دقیقا زمانی که هیچ کس امیدی به بهبود دلربا نداشت، تیام که یه پسر دانشجوی روانشناسیِ، وارد زندگیِ دلربا می شه…

خلاصه رمان برگ زرد پاییزی

دلربا: از بچگی هام زیاد برات نمیگم. یه توضیح مختصر. چون واقعا باعث عذابمه! بابام یه دوستی داشت که همسن خودش بود. تو عالم بچگیم به جای این که شاد باشم و با عروسک های رنگ و وارنگم بازی کنم، از اون کثافت فرار می کردم تا دست های کثیفش روی تنم نشینه! بزرگ تر شده بودم و عقلم کامل. از ترس اون روز ها رفتم آزمایش دادم که فهمیدم با ارزش ترین چیزم رو از دست دادم. با تموم عقده ها و کابوس های بچگیم بزرگ شدم.

درد خودم به یک طرف، دیدن اون بی شرف هم یک طرف ولی طعنه ها و فشار های خانوادم واقعا برام غیر قابل تحمل بود تا این که از پسری به اسم محمد خوشم اومد. دلربا آروم آروم اشک ریخت. تیام با تاسف نگاهش کرد. بیشتر مشکلات روانی از رفتارهای های نادرست والدین و بی توجهی به فرزنداشون نشأت می گیره. رد اشک های دلربا رو پاک کرد و با لبخند تیام دستمالی رو از جیبش در آورد و گفت: _تو دختر قوی ای هستی چون داری برای درمانت با من همراهی می کنی خیلی ها توانش رو ندارن اما تو خیلی قوی و قدرتمندی!

من واقعا تحسینت می کنم. دلربا برقی توی چشم هاش نشست و اون برق باعث لبخند روی لبش شد. تیام با خودش گفت: _خدایا این دختر چقدر راحت خوشحال می شه. چقدر زود اعتماد می کنه. تیام: اجازت رو گرفتم که ببرمت بیرون. دلربا ذوق زده نگاهش کرد و تند نوشت _راست می گی؟؟ _معلومه که راست می گم. دلربا با قدردانی نگاهش کرد ونوشت _ممنون تیام! تو دوست خیلی خوبی هستی. تیام با لبخند همیشگیش نگاهش کرد. ازپشت شمشاد های توی حیاط، نگاهی با خشم به اون دو تا می ندازه. دلربا حق نداشت..‌.

دانلود رمان برگ زرد پاییزی (جلد دوم) بهن با لینک مستقیم pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بی محابا از Fatemeh.destroyer – فایل pdf

دانلود رمان بی محابا از Fatemeh.destroyer – فایل pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان بی محابا از Fatemeh.destroyer با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رها دکتر سرخوش و بی‌پروایی که بر حسب اتفاق زندگی یک آدم خطرناک را نجات می‌دهد و برای زنده نگه داشتن احساسش‌، دنیا را در خطر وجود این مرد می‌اندازد و تاوان این خطا را با ویران شدن زندگی خودش و دیگران پس می‌دهد. از زندگی ساده‌ی خودش دست می‌کشد و وارد بازی خطرناکی می‌شود که نمی‌تواند پایانش را با روشنایی تضمین کند….

خلاصه رمان بی محابا

با غرغر سرمش رو پر کردم. نگاه خواب آلودم و به ساعت دی واری صورتیم دوختم، عقربه هاش ساعت دو و چهل دقیقه صبح رو نشون می دادن. کش و قوسی به بدنم دادم و پهلوم و مالیدم. دختر ه گاومیش انقد تو خواب لگد پروند، کبودم کرد. با یادآوری فردا یی که در پیش داشتم نیشم و باز کردم. خوبه که فردا جمعه است و تعطیل، می تونم کمی استراحت کنم چون هفته فوق العاده پرکاری داشتم و انگار که مقرر شده بود فرشته نجات این آقا شم. خواستم آباژور و خاموش کنم که صدا ی ناله خفیف و نسبتا آرومی از جا پروندم. با ترس به اطراف نگاه کردم و در آخر نگاهم رو به لب های ترک

خوردش دوختم که به آرومی تکون می خوردن. با احتیاط صورتم رو به صورتش نزدیک کردم، انگار یه اسم و زمزمه می کرد. – رو… یا… روب… یا روباه؟ روباه کیه؟ – رویا.. دستم و روی پیشونیش گذاشتم، اما احساس حرارت زیادش جا خوردم و به شدت دستم و عقب کشیدم. به آرومی لب زدم:رویا چه خریه؟ خودت داری میمیری گیر دادی به رویا! پارچه تمیزی رو توی آب سرد کردم و روی پیشونی ملتهبش گذاشتم. لحن بی جون و نجوا مانندش، تو ی گوشم خیلی حزن انگیز به نظر می رسید… بدون اختیار همون جا کنار تخت سر خوردم و سرم و روی لبه تخت گذاشتم. چند ثانیه نگذشته بود که دوباره

به چهرش نگاه کردم و با پارچه دیگه ای عرق صورتش و گرفتم و بعد هم خمیازه ای کشیدم. دلی راست می گفت ها! اصلا چرا باید دماغ ا ین از دماغ من خوشگل تر باشه؟! چشم های بستش و مورد خطاب قرار دادم. – این رویا هر کی که هست واسه تو نون و آب نمیشه، سعی کن تا صبح که ببرمت اورژانس از تب نمیری بدبخت! خمیازه دیگه ای کشیدم و پلک های خستم و رو هم گذاشتم تا کمی بخوابم. حال و حوصله کار تکراری پرستاری تا صبح و نداشتم. – رها؟ بلند شو خرس قطبی! نکنه جدی به درک واصل شدی؟ پاشو… چنگی به پتو زدم و تو خواب و بیداری لگدی به طرف صدا پروندم که…

دانلود رمان بی محابا از Fatemeh.destroyer – فایل pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان نقطه ضعف از ریحانه محمود – نگارش قوی

دانلود رمان نقطه ضعف از ریحانه محمود – نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان نقطه ضعف از ریحانه محمود با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نفس که درگیر و دارِ تعصب‌های کورکورانه‌‌ی برادرش نیما، نقشه‌ی فرار از دیار و خانواده‌اش‌رو طرح‌ریزی می‌کنه؛ پس از ورود به تهران با حجم شدیدی از ناباوری‌هاش روبه‌رو می‌شه که در راسِ اون‌ها، مردی به نام مسیح قرار داده، مردی که تمام زندگیش‌رو به دست‌های نفرت پایه‌گذاری کرده.. حصارِ عشق، خیلی سریع تر از اون‌چه فکرشو می‌کنه، وجودش‌رو می‌بلعه…

خلاصه رمان نقطه ضعف

خورشید بی رحم امروز دیرتر از تمامِ روزها، خودشرو به آبی بی کران آسمان دعوت کرد. نفس تمام شبرو نخوابیده بود. فکرهای عجیب و غریب ذهنش رو که نه، وجودش رو در برگرفته بود تا نتونه یک ثانیه رو هم چشم روی هم بذاره. قرار این بود که به محض طلوع خورشید حرکت کنه. روی پهلو چرخید و با چشمهاش تمام وسایلش رو از نظر گذروند. البته؛ منظور از تمام وسایل همون کوله پشتی آبی رنگ به همراه ساکی بود که کنج دو ضلع اتاق رنگارنگش جایی برای سکونت یافته بود.

بار دیگه چرخید و با حسرت چشم دوخت به انواع و اقسام تابلو و رنگ هاش. چقدر دلش می خواست برای همیشه توی این اتاق بمونه، بمونه و بی خبر از دنیا نفس درونش رو لا به لای شاخ و برگ های دنیای فانتزی نقاشی ها غرق کنه اما، حاج ناصر و نیما بردارش یک هفته ی پیش آب پاکی رو روی دست هاش ریخته بودن و با زبون بی زبونی این رو امر کردن که بهزاد تنها مردیه که میتونی برای زندگی و به عنوان شوهر انتخابش کنی.

آخ چه انزجاری داشت تصور بهزاد پسرعموش به عنوان همسر. پتو رو کنار زد و با وجود کمردردی که از دیشب تا به حال گریبانش رو گرفته بود، روی باهاش ایستاد. تابلوی چهره ی مادرش که یک ماه پیش به اتمام رسونده بود رو دستی کشید و اشک هاش راه خودشون رو یافتن. دلش مادر می خواست، پدر و برادری که در همه حال تکیه گاهش باشن و نبود. حسرت تمام وجودش رو در بر گرفت. کی نفس دختر حاج ناصر کیهانی سرشناس به این نقطه رسیده بود؟ به فکر فرار؟ به زندگی مجردی و دور از دیار خانواده اش؟…

دانلود رمان نقطه ضعف از ریحانه محمود – نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان ماهور اثر بهار اشراق – نگارش قوی

دانلود رمان ماهور اثر بهار اشراق – نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان ماهور از بهار اشراق با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ماهور خانم دکتر زیبا و جذابی که با مرگ پدر و مادرش بعد از سال ها از امریکا به ایران برمیگرده. به خاطر اتفاقاتی سفرش طولانی تر از اونچه که فکرش رو میکنه میشه… خواهر برادر کوچکتری که کسی رو جز اون ندارن و برادر بزرگی که معتاده. باعث میشه برای مدتی ایران بمونه که با پیشنهاد صیغه از طرف پسرعمه متاهلش کاوه مواجه میشه. از طرفی عکس‌های بدون پوشش در آغوش کاوه به دست زن کاوه میرسه که …

خلاصه رمان ماهور

بعداز رفتن آن ها دوباره ذهنش مشغول دختر همسایه شد. این کمپ به علت هزینه هایش زیادی خلوت بود گاهی حتی پیش می آمد روزی یک بیمار هم نداشت. معمولا معتادها از پس هزینه های این چنینی بر نمی آمدند خودش هم فقط به خاطر کتابی که در مورد ترک اعتیاد داشت می نوشت؛ اینجا می آمد که از همه‌ قشرها مریض داشته باشد. اگر نه که پزشک بودن از نظرش معنای فراتر از این داشت که در این اتاق بشیند و چای بخورد. پزشک بودن از نظر او زمانی بود که در بیمارستان تامین اجتماعی کار می کرد و مجبور بود روزی دویست مریض

را حتما ویزیت کند و وقت سر خاراندن نداشت. آن سال ها از بس تحت فشار بود زخم معده گرفته بود اما باز هم وجدان کاری اش راضی بود و حس می کرد رسالتش را به عنوان یک پزشک درست انجام داده است. در تمام مدتی که مشغول توضیح دادن برای دختر همسایه بود دخترک بی صدا نشسته بود و چیزی نمی گفت. نمی دانست حرف هایش را متوجه نمی شد که هیچ سوالی نمی پرسید یااینکه خیلی به خودش مسلط است که حتی وقتی در مورد تبعات کشیدن شیشه برایش گفت هیچ عکس العملی از او ندید. معمولا خانواده ها نسبت به این

قسمت قضیه واکنش شدیدی نشان می دادند و خانم ها به این جای کار که می رسید، زیر گریه می زدند. اما وقتی که دید او هیچ عکس العملی نشان نمی دهد از روی بدجنسی علائم را پررنگ تر از آنچه که بود؛ گفت تا ببیند عکس العملش چیست اما دریغ از یک قطره اشک یا تعجب یا سوال فقط دست های گره کرده اش را کمی در هم فشرده بود.شاید هم به خاطر آشنا بودن نمیخواست جلوی چشم او گریه کند و غرورش را بشکند در هر صورت باید بغض می داشت ولی وقتی از او خواسته بود که این قضیه بین خودشان مسکوت بماند هم صدایش عادی بود …

دانلود رمان ماهور اثر بهار اشراق – نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان زاده ماه

دانلود رمان زاده ماه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان زاده ماه از شکیلا زنگنه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مهزاد روشن برترین طراح سرویس جواهرات که با نقشه قبلی وارد شرکت بزرگ جاویدها می‌شه، طبق راز‌های قدیمی که مادرش از گذشته‌ برای اون گفته می‌خواد از پسر این خاندان امیرجاوید انتقام بگیره اونو عاشق خودش می‌کنه و کم کم دنیاشو نابود می‌کنه تا اینکه ورق برمی‌گرده…

خلاصه رمان زاده ماه

تاوان من اینه… این ویلچر لعنتی که ده سال آزگاره زمین گیرم کرده. دیگه طاقت نیاوردم و عصبی به سمتش برگشتم. نادر جاوید، پدر من همه ی این حرفارو چند سال داری میزنی و من دونه به دونشو از حفظم…. می بینی که با گفتنش هیچیم عوض نشده بلکه داغمو تازه تر میکنه… بس بس کن…نه من اون پسر ده، یازده ساله ام نه تو اون بابای قبلی… همون اشتباه بزرگی که سهل انگاری کوچیکی میدونیش چندتا زندگیو از گذشته تا به الان نابود کرده…

به سنگ قبر اشاره کردم. زندگی مادرم که الان سینه قبرستون جوان مرگ خوابیده… زندگی اون زن لعنتی که تصویرش لحظه ای از جلوم کنار نمیره. اتفاقا اونم سینه قبرستون خوابوندی… اگه تو باشو به این زندگی باز نمیکردی هیچ اتفاق نمی افتاد و الان مامان کنارمون بود… و در آخر زندگی من. دیگه جون نداشتم و لحن صدام آرومتر شد و به خودم اشاره کردم. منه به ظاهر پاره تنت که نمیتونم نگا تو صورت به زن کنم، چه برسه به اینکه بخام اعتماد کنم و…

دانلود رمان زاده ماه رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) اثر یاسمن فرحزاد –

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) اثر یاسمن فرحزاد – pdf بدون سانسور

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) از یاسمن فرحزاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روسلا دختر خاص وقدرتمندیه که تو قبیله ای مرد سالار به دنیا اومده و راز های زیادی داره، بعد ازدواج مخفیانه اش با خوناشام دورگه‌ای شبا، مورد تعرض جادوگری مرموز نقابداری قرار میگیره که با یک کلمه بی هوشش میکنه و مدعی جفت حقیقشه و هروقت قدرتمند بشه میاد سراغش. اول فکر میکنه خواب دیده تا اینکه تو واقعیت اون مرد میاد سراغش اسیرش میکنه و تو تخت سنگ قربانگاه بهش …

خلاصه رمان سیاه سرکش

ساعت دیواری قدیمی کوکو با اون طرح جنگل سرسبز و گوزن شمالی که روی شاخ هاش یک ماه نقره‌ای برق میزد تو سالن طبقه بالا تیک تیک می کرد عقربه های مشکی رنگش روی دو بامداد تاب می‌خورد. عمارت بعد یک هیاهوی ژولیده تو سکوتی کلافه کننده فرو رفت. از فرط خستگی چشم هام می‌سوخت قرار فردا صبح رو کنسل کرده بود و همه چیز به امینی و پدرم سپردم. باید کمی وقت صرف آرامش همسرم و خانواده نو رسیده همسرم می‌کردم. دستگیره درو باز کردم، نور سالن، باریکه ای از روشنایی رو روی جسم بیدارش روی تخت انداخت.

کمی بیشتر به داخل مایل شدم و با لبخند، ملایم گفتم: شام میخوری؟ نگاه وحشیش روی سقف بود، برای صداها و لحنی که قرار بشنوم، رسم الخط کشیدم. دستش زیر سرش بود و آروم نفس می‌کشید. به نظر آروم می اومد. کمی ملاطفت کلامم رو بیشتر کردم اون ناهارم نخورده بود انگار نمی‌خواست قفل سکوت رو بشکنه. -اگه شام نخوری منم نمی‌خورم. عنبیه سرسبز و خرمش امشب برق نداشت کدر شده بود. شبیه تیله ای که خش افتاده و روش رو بخار گرفته. – نخوری چی میشه؟ لبخندم از لحن بمش کش اومد حالا میفهمم این جذبه خاصش،

صورت بدون اخمش که خیلی وقت‌ ها تونست بدون به زبون آوردن کلامی منه سرکش رو رام کنه از کی بهش به ارث رسیده همسرم شاهزاده خون اشام هاست شاید فقط ردای پادشاهی نداشت. در اتاق رو بستم و کنارش روی تخت نشستم. -هیچی نمیشه. سکوت کرد باز به سقف خیره شد ناخواسته به طرح جالب سیاه رنگ روی بازوش خیره شدم طرحی که به خاطر کشیده شدن آستین لباسش کمی بیشتر مشخص شده شبیه یک مار سیاه بزرگ بود ولی ظرافت خاص و ریزه کاری های جذابی داشت. -نمی دونستم کی فرصت کرده بره دنبال این چیزا!

دانلود رمان سیاه سرکش (جلد اول) اثر یاسمن فرحزاد – pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.