دانلود رمان روماتیسم از معصومه نوری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده میشه. هیچ کس حرف های آذر رو باور نمیکنه و مجبور میشه که به ناحق و با انگ دیوونگی، سه سال تموم رو توی آسایشگاه روانی بگذرونه. حالا بعد از سه سال، درست زمانی که فکر میکنه همه چیز تموم شده و دیگه میتونه یه نفس راحت بکشه، پیامای عجیب و مرموزی براش ارسال میشن که فرستندشون حتی از ریزترین جزئیات زندگی آذر هم خبر داره!
خلاصه رمان روماتیسم
یک بانوی زیبا. از زبان بازیش خوشم نمی آید و خنده ای عصبی می کنم؛ رفتار هایش شدیدا از نظرم مصنوعی به نظر می رسد. و اون وقت از من می خواید که قصدتون رو باور کنم؟ نفس عمیقی می کشد و خیره ام می شود. واقعا چیز خاصی نمیخوام… به نظرم به سنی رسیدم که تشکیل خانواده بدم و از شماهم خوشم اومده. نمی دانستم چه چیزی در وجود من توجه اش را جلب کرده بود؛ مشکوک بودم و احساس خوبی نداشتم.
انگار متوجه می شود که با آرامش نگاهم می کند. مجبور نیستی الان بهم جوابی بدی؛ میتونی فکر کنی یا میتونیم یه مدت باهم در ارتباط باشیم تا بهتر همدیگدرو بشناسیم. کلافه سرم را تکان می دهم. می خوام بیشتر فکر کنم. لبخندی می زند و از جایش بلند می شود. خیلی خب پس بریم. از جایم بلند می شوم و از اتاق خارج می شویم. نگاه منتظرشان را که می بینم نظرم را می گویم؛ بهت را به وضوح در چهره ی پدر و مادرم می بینم. پدر شهاب لبخندی می زند. انشالله که خیره.
یاسمن خانم با شادی شروع به حرف زدن می کند. بعد از صرف شام کمی می مانند و بعد خداحافظی می کنند و می روند. من اما در همان سالن تن خسته ام را رها می کنم. آذر؟ مگه تو نگفتی جوابت منفیه دختر؟ چرا الکی امیدوارشون میکنی. چشم های خواب آلودم را باز می کنم. دلت نمیخواد دخترت عروس شه؟ پدرم در سکوت خیره ام می شود؛ آنچنان که گمان می کنم همه چیز را می داند. مادرم اخمی می کند. معلومه که خوشبختیت رو می خوام، ولی امیدوارم دلیلش چیزی باشه که میگی پس خوب فکر کن به این موضوع.