دانلود رمان یراق از مریم اندریانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نواز، دختر خودساختهای که تمام زندگیاش با سختی و غم سپری شده و خودش رو وقف اطرافیانش کرده. درست وقتی فکر میکنه دنیا کمکم داره روی خوش بهش نشون میده، با ورود افراد جدید به زندگیش سونامی به پا میشه. و تنها کسی که میتونه مرهم درد های زندگیش باشه، پزشکی به نام برهانه.
خلاصه رمان یراق
یه عکس بگیرین اول اگه مشکل جدی نباشه بخیه میزنیم. کجا عکس بگیریم؟ طبقه ی بالا. به سمت پذیرش رفتم. گفتن برای عکس بریم، هزینهش چه قدر میشه؟…تومن. داخل آسانسور شدیم و صدای ناراحت رحیم آقا سکوت بینمون رو شکست. خانم من چطوری پول این دوا درمون ها رو برگردونم؟ توی پاساژ من این اتفاق افتاده پس همش به عهده ی منه. لطفاً دیگه حرفش رو نزنین. خدا خیرتون بده. بالاخره عکس رو هم گرفتیم و دوباره پایین رفتیم.
دکتر دوباره اومد و من تازه شناختمش. همون مردی بود که دیشب سوار ماشین شده بود. به شونه های پهن و ابروهای پرش نگاه کردم. چشم ریز کردم و اسمش رو خوندم. برهان احمدی، فوق تخصص مغز و اعصاب. اوه فوق تخصص! مگه چند سالش بود؟ به این چهره ی جدی و جذاب سن زیاد نمیخورد. سری تکون دادم تا این افکار چرت از سرم بپره. آخه چه ربطی به من داشت؟ خدا رو شکر مشکل جدی نیست و با چند تا بخیه خوبِ خوب میشین.
به پرستار کنارش اشاره کرد. خانم احمدی زحمت بکش لوازم بخیه رو بیار. پرستار باناز چشمی گفت و رفت سری به این کارش تکون دادم و به سمت دکتر برگشتم که چشم تو چشم شدیم. سریع نگاهم رو دزدیدم ولی متوجه شدم خیره شده بهم. شما همراه این آقا هستین؟ بله. تشریف بیارین یه سرم بنویسم بگیرید. باید تزریق کنن. بله. پشت سرش به راه افتادم. با ورود به اتاق با محبت لبخندی به خانواده ای که توی اتاق بودن زد. باز هم معذرت میخوام مورد اورژانسی بود. اجازه بدین داروشون رو بنویسم بعدش به شما رسیدگی میکنم.