دانلود رمان پسر بلوچ اثر محدثه.ا pdf

دانلود رمان پسر بلوچ اثر محدثه.ا pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان پسر بلوچ از محدثه.ا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ…
هیرمان پسر خونسرد و جدی، یه پسر بلوچ که دل می‌بره از إلای….
إلای دختر مظلوم اما سر زبون داری که برخلاف مخالفت خانواده ها مالکیت هیرمان و قبول می‌کنه و باهاش به بلوچستان می‌ره و اونجا می‌فهمه که…

خلاصه رمان پسر بلوچ

انگار که با نغمه اشتباه گرفته بود که سر چرخوند اما دوباره با شدت گردنش رو سمت من چرخوند و با چشمایی گرد شده نگاهم کرد! متحیرانه اسمم رو صدا زد _ِالآی…. از سر تا پام رو چندبار از نظر گذروند ،قدمی به سمتم گذاشت و لب هاش کش اومد! _این…این لباس… قبل اینکه حرفش رو کامل کنه به نغمه اشاره کردم و گفتم _کادوی نغمه اس! بعد با ذوق ساری سبز رنگ رو سرم مرتب کردم و گفتم _بهم میاد؟! چشماش می خندید و برق ذوق رو تو چشماش می دیدم، لبخندش کم کم عمیق تر شد و جلوتر اومد! انگار حرف زدن براش سخت بود، نگاه مات برده اش روم قفل بود و با هیجان لب زد _خیلی…خیلی بهت…میاد چقدر قشنگه تو تنت!

لبخند پرنگی رو لبم نشست، جلو اومد صورتم رو با دستاش قاب گرفت و پیشونیم رو بوسید! بعد به ارومی با لحنی سرخوش و ذوق زده پچ زد _اصلا انتظار نداشتم لباس بلوچی بپوشی خیلی بهت میاد جوجه رنگی! از اینکه همه نگاه ها رو ما بود خجالت زده سر به زیر انداختم آرمیلا با شوخی لب زد _خیله خب چندششش گمشو اینور…خوردی زنداداشمو! بعد دست منو گرفت و سمت خودش کشید ،همه خندیدن و هیرمان با اخم زل زد به آرمیلا و گفت _ولش کن ببینم به تو چه اصلا حسود! ارمیلا دهن کجی به هیرمان کرد و اونم دستم رو از دست آرمیلا بیرون کشید و سمت مبل رفت و منو کنار خودش نشوند! بعد رو به مادرش چشمکی زد و با شیطنت لب زد _ماسی میبینی چه عروسی واست گرفتم.

صد هیچ از نغمه جلوتره! نغمه با چشمایی گرد شده تو گلو خندید و شکلاتی از ظرف مسی برداشت و سمت هیرمان پرت کرد و میون خنده گفت _خیلییی عوضی….زن ذلیل! هیرمان لبخند دندون نمایی زد و چیزی نگفت! رو به من چرخید و اروم پچ زد _خب نگفتی… ابرو بالا انداختم و لب زدم _چیو؟ چشم ریز کرد و گفت _همون حرفی که بالا می خواستی بزنی ولی نزدی! چی میگفتی درمورد دارو؟! شونه ای بالا انداختم و گفتم _چیز مهمی نبود! سر تکون داد و گفت _باشه الان می فهمیم مهم بود یا نه! بعد رو کرد سمت مادرش و گفت _ماما دیشب بعد رفتن من اتفاقی افتاد؟! مادرش با تردید نگاهی به من کرد و گفت _نه چه اتفاقی؟! هیرمان مشکوکانه بین افراد خانواده چشم چرخوند.

دانلود رمان پسر بلوچ اثر محدثه.ا pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان فتح سرنوشت (جلد چهارم مجموعه گناهان پدران) با لینک مستقیم

دانلود رمان فتح سرنوشت (جلد چهارم مجموعه گناهان پدران) با لینک مستقیم pdf بدون سانسور

دانلود رمان فتح سرنوشت از کورا ریلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اگه نیمه ی گمشده اتو زمان اشتباهی پیدا کنی چی کار میکنی؟ «آمو» به عشق تو نگاه اول اعتقاد داری؟ عشقی که اونقدر قوی و روشنه که حتی تو تاریک ترین لحظاتتم شعله ورت میکنه. باور داری یه جایی تو این دنیا یکی هست که قراره نیمه ی گمشده ات باشه؟ من به اینا باور نداشتم. تا اینکه با اون آشنا شدم. گرتا فالکون. پرنسس مافیایی محافظت شده توسط دیوونه های لاس وگاس. کسی که برا من ممنوعه.

خلاصه رمان فتح سرنوشت

رسم اونوقت سنت گراها حس میکنن سرشون کلاه رفته همین جوریشم ازدواج مارچلا با یه ام سی و برکنار کردن اون آدم ها خیلی براشون زیادی بود. این دیگه تیر آخر میشه. فمیلیا رو با بیانیه ی خونین ضعیف نمی کنم فقط به این دلیل که نمیتونی همسر آیندتو تحمل کنی. کرسیدا همسرت میشه. چند سال وقت داری بهش عادت کنی و این کار رو می کنی، وگرنه قسم می خورم خشم کاملمو ببینی.

به پدرم خیره شدم. بله، کاپو! تو راه خونه صحبت نکردیم سعی می کردم یه راهی برا درست کردن این گندکاریم پیدا کنم. همون جوری که بابا بود چند سال تا ازدواج وقت داشتم. قبلش باید یه راه حل لعنتی برا دور زدنش پیدا می کردم. فکر اینکه تا آخر عمر با کرسیدا باشم مجازات خیلی سختی برای یک ازدواج ناخوشایند بود. وقتی وارد عمارتمون تو اپر ایست ساید شدیم مامان با ولریو تو اتاق نشیمن بود و داشت برا تکالیفش بهش کمک می کرد.

با یه نگاه به مامان فهمیدم جریانو میدونست. بابا به ولریو اشاره کرد که بره ولریو غر زد ولی حرفشو اطاعت کرد. وقتی از کنارم رد میشد زیر لب گفت: تو دردسر بزرگی افتادی مرسی از یادآوری… سعی کردم موهای بلوندشو به هم بریزم ولی جاخالی داشت عکس العمل هاش داشت بهتر میشد…

 

دانلود رمان فتح سرنوشت (جلد چهارم مجموعه گناهان پدران) با لینک مستقیم pdf بدون سانسور

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو به صورت رایگان

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو به صورت رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یکی از قلچماقایی که همراه فرانسواست چند دقیقه ای با آیپدش ور میره و بعد صفحه رو جلوی رئیسش میگیره که کاپشن بادی بزرگش باعث شده سرش برای تنش کوچیک به نظر برسه. فرانسوا آیپد رو میگیره و بعد از اینکه نگاه دقیقی بهش میندازه میاد به طرف من و صفحه ای که گزارش انتقال پول داخلش هست رو به من هم نشون میده. شماره ی حساب و مبلغ درسته. با اینحال باز به جرجیو نگاهی میندازم تا تاییدش رو بگیرم. سرش رو از روی آیپد بلند میکنه و میگه: “مبلغ به حسابمون اومده. مشکلی نیست.”

خلاصه رمان ستاره دنباله دار

” دد ؟ ” سر میچرخونم و سوالی نگاهش میکنم. ” چرا به من میگی هویج کوچولو؟ چون موهام نارنجیه؟ ” غرشی میکنم و دندونامو نشونش میدم: ” نه خیر. چون مثل یه هویج خوشمزه و شیرینی. ” میفهمه چه بلایی میخوام سرش بیارم که جیغ بلندی میزنه و پا به فرار میذاره اما پاش به در نرسیده رو هوا بلندش میکنم و میبرمش سمت تخت و بدون توجه به جیغ های بنفشش چند تا گاز درست حسابی به لپ هاش میزنم. بالاخره وقتی کشتی گرفتنمون تموم میشه با اینکه این لقب رو فقط وقتایی که با دخترم تنهام استفاده میکنم باز هم پیشنهاد میدم: ” اگر بخوای دیگه هویج صدات نمیزنم . ”

” وقتی تو بهم میگی هویج ناراحت نمیشم اما اونجور که اون گفت تحقیر آمیز بود. ” “آدم ها به اندازه ی کمبود ها و عقده های درونی خودشون دیگران رو اذیت می کنند. ” دو زانو میشینه روی ملافه های زردش و بالشتش رو بغل میکنه. ” یعنی چی دد؟ ” میخوام بهش توضیح بدم اما مطمئن نیستم انقدر بزرگ شده باشه که بفهمه. از گوشه ی چشم آوا رو میبینم که ربدوشامبر ابریشمی مشکی بلندی به تن داره و با لبخند تو چارچوب در ایستاده. توجهم رو میدم به ارورا و میگم: ” خودت به مرور میفهمی عزیزم. الان باید یه فکری به حال وضعیت تو و ماما بکنیم. ” نگاهش پر از خجالت میشه.

” فکر میکنی ماما منو میبخشه؟ ” با لبخندی شیطنت آمیز نگاهش میکنم و با ابروهام به در اتاقش اشاره میکنم. سر میچرخونه و با دیدن آوا دوباره چشماش پر از اشک میشه. “ماما! ” آوا بدون معطلی میاد جلو، میشینه روی تخت و ارورا رو محکم میکشه تو بغلش. از بین بازوهاش صدای خفه ی ارورا رو میشنوم: ” معذرت میخوام ماما. منو میبخشی ؟ ” آوا اشکش رو پاک میکنه و ارورا رو از خودش فاصله میده. پیشونیش رو طولانی میبوسه و زمزمه میکنه: ” میبخشمت عزیزم. تو همه ی زندگی منی. ” ارورا نفس راحتی میکشه و صادقانه میگه: “توخوشگل ترین مامای دنیایی” آوا دوباره بغلش میکنه.

دانلود رمان ستاره دنباله دار از لیانا دیاکو به صورت رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) با لینک مستقیم

دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) با لینک مستقیم بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

وقتی دیدم که دارم فرار میکنم اینو برش داشتم. حال تو نیویورک بودم و سعی داشتم زندگیم رو پس بگیرم. با وجود اینکه ردیاب توی پام بود کرو دنبالم نیومد. اون حتی بهم زنگ نزد من به اون عمق احساساتم رو گفتم، اما بیرحمانه اونارو رد کرد. شاید منو فراموش کرده… یک روز، به آپارتمانم قدم گذاشتم. و کپه ای از دکمه ها رو دیدم که روی پیشخوان قرار داره. من هیچ وقت اونارو اینجا نذاشته بودم و فقط یک توضیح برای حضور اونا وجود داشت. شاید کرو منو فراموش نکرده باشه…

خلاصه رمان دکمه و درد

وقتی با جیکوب روبه رو شدم، تمام قدرتم رو به کار بردم و حتی یک ذره هم از خودم ترس نشان ندادم. من هیچ وقت بهش نگفتم که خیانتش جیکوب تنها انتخابم بود. چقدر بهم صدمه زد.من هیچ وقت به همه اتفاقات وحشتناک که وقتی در اسارت بودم برام اتفاق افتاد اعتراف نکرده بودم.تا وقتی که چیزی رو که نیاز داشتم رو پیدا کردم، مبارزه رو ادامه دادم. اما حالا که اون رفته بود ، از پا افتادم . وقتی به شهر برگشتم هیچ جایی برای رفتن نداشتم. دوستم استیسی توی آپارتمان قدیمیش زندگی نمی کرد و مک کینز به کالیفرنیا نقل مکان کرده بود.

شماره تلفن اونا رو از حفظ نبودم و نمی دونستم چه اتفاقی برای تلفن قدیمیم افتاده. من آپارتمانش رو دزدیدم چون جایی برای خوابیدن نداشتم می تونستم پیش پلیس برم و جیکوب رو به زندان بندازم. می تونستم تو یه هتل رایگان بمونم و پول و غذا دریافت کنم اما اینا برام کار نمی کرد. با این صد هزار دلاری میتونم از نو شروع کنم. میتونم به آپارتمان بگیرم و عجله ای برای پیدا کردن کار نداشته باشم به شغل جدید پیدا کنم، من احساس ترحم انگیزی برای این پول نداشتم. اگه از من بپرسی، مال من بود. من کسی بودم که این قرض رو پرداخت کردم،

به یک دیوانه فروخته شدم و برای هر پنی از این پول کار کردم. این عادلانه بود بعد از اینکه بدنم رو به شیطان تسلیم کردم، زخمی شدم پول رو بگیرم. اهمیتی نمی دادم که جیکوب چطور این پول رو جور می کرد. اون پول مال من بود. با وجود این حقیقت که من به آمریکا برگشتم، تنها احساس تنهایی می کردم. عمارت توسکانی باعث میشد احساس امنیت کنم. احساس خونه بودن می کردم هر شب به خواب می رفتم و می دونستم که به جایی تعلق دارم. کرو باعث شد که احساس آدم بودن کنم تا یه شی. اون بزرگترین جوانمردی رو که تا به حال کسی در حقم کرده بود رو بهم نشون داد…

دانلود رمان دکمه و درد (جلد سوم مجموعه دکمه) با لینک مستقیم بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان غرور شکسته (جلد سوم) بدون سانسور

دانلود رمان غرور شکسته (جلد سوم) بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان غرور شکسته (جلد سوم) از کورا ریلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ریمو فالکون، رییس مافیای کامورا. مردی خشن و تاریک، لحنی طعنه امیز و رفتاری بیرحم. کسی که احساساتی نداره و قلبش سیاه و تاریکه، و برای ظالم بودنش تو لاس وگاس معروفه.زن ها رو فقط موجوداتی ضعیف میبینه که بی ارزش هستن. به دنبال راهی برای انتقام گرفتن از خاندان اوتفیت میگرده و عروسشون رو در شب عروسیش میدزده تا با شکنجه اون خانوادشون رو نابود کنه. سرافینا دختری مغرور که میدونه حتی تو چنگ بی رحمترین مرد هم باید غرورش رو حفظ کنه و دربرابرش کوتاه نیاد.

خلاصه رمان غرور شکسته

“سرافینا” ریمو رو در حالی که اتاق رو ترک می کرد دیدم و به زور سر جام نشستم. زمزمه کردم: « فابیانو! » نزدیک تر شد و مقابلم زانو زد: « فینا ! » آروم گفت. فقط برادرم من رو به این اسم صدا میزد، ولی فابیانو وقتی که بچه بودیم همیشه با ما بازی می کرد و من رو با اسم کوچیکم می شناخت. مادرم من رو جوری بزرگ نکرده بود که التماس کنم، ولی ناچار بودم. دست هاش رو لمس کردم : « لطفا کمکم کن. تو عضوی از اوتفیت بودی نمیتونی این کار رو انجام بدی. » چشم هاش رو محکم بست و دستش رو کشید: « من الان عضوی از کامورا هستم. » ایستاد و بدون هیچ احساسی به من نگاه کرد‌.

«چه اتفاقی برای من خواهد افتاد؟ رئیست میخواد با من چی کار کنه؟» به زور پرسیدم. برای لحظه ای چشم هاش نرم شد و این وحشتناک ترین جوابی بود که میتونست به من بده. «اوتفیت توی منطقه ی خودمون به ما حمله کرد. ریمو برای انتقام اومده.» وحشت سردی به درونم چنگ زد: « ولی من که کاری به کار شما ندارم. » « تو نداری، ولی دایی دانتهات و پدرت و نامزدت یکی از مقام های بالای اوتفیت هستن. » پایین به سمت دست هام نگاه کردم بند انگشت هام از بس پارچه لباسم رو محکم فشار داده بودن مثل گچ سفید شده بود. بعد متوجه ی لکه های شدم و به سرعت تور رو ول کردم.

« پس اون قصد داره با آزار دادن من کاری کنه که اون ها تاوانش رو پس بدن؟ » صدام شکست گلوم رو صاف کردم، سخت تلاش کردم و نتونستم خونسردی خودم رو حفظ کنم. اون گفت: « ریمو نقشه ی خودش رو برای من فاش نکرده. اون ممکنه از تو استفاده کنه تا داییت رو مجبور کنه بخش هایی از قلمروش رو تسلیم کنه… یا هم مشاورش رو.» دایی دانته هرگز قسمتی از قلمروش رو، حتی برای خانواده، هر چقدر هم که مادرم بهش التماس کنه، تسلیم نمی کنه و اون یکی از افرادش، اون هم مشاورش رو به اونها تحویل نمیده. نمی تونست نه برای به دختر. من از دست رفته بودم. دوباره دیدم تار شد و…

دانلود رمان غرور شکسته (جلد سوم) بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان ققنوس اثر سهیلا محبوب نگارش قوی

دانلود رمان ققنوس اثر سهیلا محبوب نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ققنوس از سهیلا محبوب با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مروارید یه دختر مستقل و پر تلاش جنوبی که داره تهران درس میخونه و گیر یه همخونه ی بدکاره افتاده و جایی رو نداره بره که تو همین روزا صاحب خونش مجبورش میکنه یا اون هم باهاش همکاری کنه یا از خونه بره بیرون و اونم در به در میوفته دنبال خونه که یکی از دوستاش یه ادمی رو معرفی میکنه به اسم فراز که نه بهش اعتماد داره نه کسی میدونه چیکاره اس و کجا زندگی میکنه حالا اون اینجاست دم در خونه پسر بد دانشگاه….

خلاصه رمان ققنوس

با صدای پایی که اومد خواب آلود ولی سریع تو جام نشستم… زندگی با ساحل ریسک بزرگی بود برای دختری مثل من… عادت کرده بودم به این جور بیدار شدنا… دختر بچه ای رو دیدم که وقتی دید بیدار شدم و نگاهش میکنم سریع زد بیرون فقط تونستم دستمو سمت شال دراز کنم هنوز سرم نکرده بودم که چند تا مامور مرد هیکلی و سرباز ریختن تو اتاق… قبض روح شدم… از ترس کم مونده بود خودمو خیس کنم… مامور مردی که مسن تر بود با جدیت و فریاد گفت… مامور: روسریتو سر کن… روسریتو سر کن… هول و دستپاچه و نا خوادگاه روسری رو انداختم رو سرم… پشت سرشون فاطی

گریون وارد اتاق شد… فاطی: بخدا جناب سروان ما از هیچی خبر نداریم… ما اینکاره نیستیم… ماموران شروع کردن به گشتن سوراخ سنبه های اتاق… حتى موکت کف اتاق رو برداشتن… یکی از مأمورا سمت منی اومد که سر پا و لرزون تکیه داده بود و به دیوار و شوکه اونارو تماشا می کردم… کیفمو برداشت و محتویاتشو بیرون ریخت… اندازه یه مشت چیزی مثل سنگ پرت شد کنار وسایلام که مال من نبود… چشمام بیشتر گرد شد… مامور مسن نگاهی به من انداخت… و بعد یه نگاه به فاطی. اینجا داشت چه اتفاقی می افتاد؟ مامور: این چیه ؟؟ فاطی یه نگاه خشمگین حواله من کرد… فاطی: بخدا آقا گفت

بدبختم آواره ام بهش جا و مکان دادم… نمی دونستم که با خودش مواد جابه جا می کنه… بعد رو به من گفت… فاطی: اینه جواب خوبی من؟ حالا مواد میاری تو این خونه؟ بگو ببینم کدوم دشمنی تورو فرستاده اینجا؟؟ زبونم بند اومده بود… مواد؟؟ فقط به این فکر کردم که گورم کنده شده… مامور زنی از در وارد شد… مثل یه خواب بود و صد البته یه کابوس. از شوک خارج شدم و فریاد زدم.. مروارید: مال من نیست.. من نمیدونم اصلا اون چیه … اون بین نگاهم افتاد به دختر بچه ای که وقتی بیدار شدم کنارم دیدم چسبیده بود به پای فاطی … مامور زن از بازوم گرفت و منو از اتاق کشوند بیرون …

 

دانلود رمان ققنوس اثر سهیلا محبوب نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سلطه گر (جلد سوم مجموعه منظومه تاریک) بدون سانسور

دانلود رمان سلطه گر (جلد سوم مجموعه منظومه تاریک) بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سلطه گر (جلد سوم مجموعه منظومه تاریک) از پرتو فرهمند با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

برای تمام نجات یافتگان کسانی که زخمی عمیق بر جسم و روحشان حک شده. کسانی که با شرورترین انسان ها رو به رو شدند، کسانی که با ترسناکترین سرنوشت ها جنگیدند و هنوز در عرصه‌ی زندگی استوار ایستاده‌اند. کلبه ای فرسوده. سحرگاهی سرد. و قصه‌ای که به پایان رسیده بود. اما اون قصه رو اونقدر بلند تعریف نکرده بودن تا به گوش کسی که می‌تونست کمکی بکنه برسه. مرد در کنار درخت ایستاده بود، درختی که در دو هفته‌ی گذشته از اون برای تحت نظر گرفتن خونه استفاده کرده بود. خونه‌ای تنها و دور افتاده‌ای که مزارع و مِه احاطه‌ش کرده بود و خودش به تنهایی وهم آور و ترسناک بود. جنگل پشت سرش، رودخونه چند متر جلوتر و نزدیکترین جاده کیلومترها ازش دور بود. اون خونه واقعا خونه‌ی کابوس ها بود.

خلاصه رمان سلطه گر

آمارا هرگز درباره‌ی اون جسد اون دختر به هیچکس چیزی نگفت. اون روز وقتی بی اجازه دوباره به جنگل رفته بود، شاهد این شد که دو پسر جسد یک دختر جوون رو دفن  می‌کنن. همون دختر موصورتی که چندسال پیش دیده بود. آمارا وحشت زده شده بود تا یک هفته بعد از اون ماجرا توی خونه خودشو حبس کردو نگران بود که نکنه یکی بفهه توی جنگل چی دیده و بیاد سراغش. اما هیچکس نیومد. مادرش فکر می‌کرد که دوران بد و دردناکی داره رو سپری می‌کنه برای همین بهش اجازه داد که توی خونه بمونه.

آمارا نه به مدرسه می‌رفت و نه حتی اون هفته برای دیدن وین پاشو از خونه بیرون گذاشت به هر حال بعد از اینکه یک هفته رو در استرس و اضطراب سپری کرد و دید که هیچ اتفاقی نیوفتاد، بالاخره پذیرفت که کسی قرار نیست بیاد سراغش و بلایی به سرش بیاره و کم کم به زندگی عادی برگشت و احساساتش نسبت به دانته؟ پیچیده و پر از ضد و نقیض شده بود. از یک طرف نمی‌تونست درک کنه که چه جور مرد هیولا صفتی میتونه با دستای خودش بعد نامزدشو زیر خاک دفن کنه و از طرفی دیگه دانته هنوزم

براش جذاب بود، حتی اگر با گذشت زمان روز به روز براش جذابتر هم میشد. آمارا در عمارت بزرگ شده بود و همیشه می‌دونست که آدمای اطرافش از لحاظ اخلاقی پاک نیستن و روح سفیدی ندارن. حتی صمیمی ترین دوستش رو می‌ دید که هر روز با اسحله تمرین می‌کنه کبودی های روی بدنش رو می‌دید عضلاتی که روز به روز ورزیده تر می‌شدن رو می‌دید و می‌دونست که تمام این تمرینات برای چیه و عضلات به چه هدفی دارن ساخته میشن و وین قراره به چه مردی تبدیل بشه اصلا به چه چیزی میشد گفت اصول اخلاقی؟

دانلود رمان سلطه گر (جلد سوم مجموعه منظومه تاریک) بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ماساژور گنگستر مافیا اثر جسا کین pdf

دانلود رمان ماساژور گنگستر مافیا اثر جسا کین pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان ماساژور گنگستر مافیا از جسا کین با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

“مدو” وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم، هرگز انتظار نداشتم اولین مشتری ماساژ روز من، رئیس بدنام گنگستر مافیای بوستون، واکر مک مانوس باشه. انتظار نداشتم که جنایتکار جذاب و خطرناک و تبهکار مافیا به جای اون، پنجاه هزار دلار برای دادن ماساژ بهم پیشنهاد بده. غافلگیری ها همچنان در راهه. چون که واکر از یه جلسه ماساژ راضی نیست. ای وایِ من، نه. اون یه عمر کامل از اونا رو می خواد. با من. و اون به شنیدن کلمه «نه» عادت نداره…

خلاصه رمان ماساژور گنگستر مافیا

_ببخشید، رئیس. صدای ریچیه. _نمی خواستم وسط حرفتون بپرم، اما یه سری کار داریم که باید بهش گوش بدی، به این نتیجه رسیدم که اگه بهت نگم، عصبانی تر میشی. آه… یه سری… فعالیت توی خلوتگاه وجود داره. خلوتگاه به دفاتر من اشاره داره، که در ظاهر قانونی هستن، اما به عملیات قمار در پشت اون، در میان چیزهای دیگه قرار داره. اگه در اونجا فعالیتی وجود داشته باشه، یا دشمنان من در حال بو کشیدن هستن یا شخصی به فدرال رزرو شده رو شناسایی کرده. من روی اولی شرط بندی می کنم، چون که فدرال های رزرو شده قبلا سعی کرده بودن بهم حمله کنن، اما نمی تونستن کاری انجام بدن،

بیشتر چیزهایی که نیاکان من و پیرهای خانواده بهم آموخته بودن اجتناب کردن از اتهامات بود. مک مانوس ها به پوشش های مقاوم پذیر بودن معروف هستن. پس، اگه بخوام حدس بزنم، میتونم بگم رقبای من در تلاش هستن تا از من قدرت بگیرن و در برابرم قیام کنم و پیشی بگیرن. منو میخوان با دسیسه از رئیس خانواده بکشن بیرون و دارن این موضوع رو واسم زیادی کش میدن. به عنوان مردی در رأس رئیس خانواده مافیا همیشه باید جوانب کار رو در نظر بگیرم و همیشه حواسم به پشتم باشه و جاسوس هایی که توی خانواده هستن رو شناسایی کنم.با نگاه کردن به چهره زیبای مدو،

برای اولین بار متوجه شدم که اون در قبال مردی مثل من چه مسئولیت هایی خواهد داشت. با تبدیل شدن اون به مال من، من اون رو به به هدف برای دشمن هام تبدیل می کنم. اون نقطه ضعف من میشه و همیشه به خاطر این که مال منه توی خطره. مقداری از وحشتم باید روی صورتم ظاهر شده باشه، چون که چینی بین ابروهای مدو ایجاد میشه. میپرسه: چی شده؟ با صدای خشنی میگم: هیچی. من از اون محافظت خواهم کرد، من با جونم از اون محافظت خواهم کرد. هیچ چیز و هیچ کس هرگز دستش به اون نمی رسه، اگه بخوان بهش آسیب بزنن دستشون قلم میکنم و اونا رو خواهم کشت…

دانلود رمان ماساژور گنگستر مافیا اثر جسا کین pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان نابود کننده جمجمه (جلد دوم) اثر پنلوپه اسکای بدون سانسور

دانلود رمان نابود کننده جمجمه (جلد دوم) اثر پنلوپه اسکای بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نابود کننده جمجمه (جلد دوم) از پنلوپه اسکای با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بالتو بدون اینکه انگشتشو بالا ببره من رو از لوسین دزدید! فکر کردم بالاخره آزاد شدم، بالاخره به زندگی قبلیم برمی گردم… اما بالتو برنامه های دیگه ای برام داشت! حالا من زندانی اونم! اون تا زمانی که نیازم داره نگهم میداره، تا زمانی که لوسین الماس جمجمه اش رو بهش برگردونه… من هرگز نمیخوام دوباره به لوسین برگردم… نه بعد از بودن با مردی مثل بالتو! تنها شانسی که دارم اینه که ارزشمند تر از الماس باشم، تا بالتو به اندازه کافی من رو بخواد و من رو تو مبادله به لوسین بر نگردونه… اما اصلا میتونم با الماسی که ارزش بیلیون دلاری داره رقابت کنم؟؟

خلاصه رمان نابود کننده جمجمه

من تنها بودم! از وقتی که با لوسین ازدواج کرده بودم، این اولین باری بود که واقعا احساس تنهایی می کردم!چون حتی وقتی که خودش خونه نبود،ماریا و بقیه خدمتکار ها اطرافم حضور داشتن… مردای مسلح همه ی ملک بودن و از هر پنجره ای قابل دیدن بودن. ساعت سه شب بود و من هنوز بیدار بودم. نمی دونم چرا راحت نبودم ! وقتایی که بالتو تو اتاقش خواب بود، راحت می خوابیدم ، ولی الان که اینجا نبود ، احساس راحتی نمی کردم.می دونستم که هیچکس نمی تونه از بین افراد مسلح بگذره و از طریق آسانسور بیاد سراغم، ولی هنوزم هم معذب بودم! اگه دست لوسین بهم می رسید،

من رو تنبیه می کرد! بخاطر اینکه جلوی افرادش بهش سیلی زدم، بخاطر اینکه با بالتو اون رو ترک کردم، حتی با وجود اینکه چاره ی دیگه ای نداشتم و کل این قضیه تقصیر من نبود. اون حتی من رو بخاطر بودن با بالتو مجازات می کنه.. حتی ممکنه من رو بکشه! و حتی اگه اینکار رو نکنه… بلایی سرم میاره که آرزوی مرگ کنم! می تونستم تو اتاقم تلویزیون تماشا کنم، ولی تصمیم گرفتم نوشیدنب بردارم و روی کاناپه اتاق نشیمن لم بدم. تو این چند ساعت تلویزیون هیچ برنامه ی خاصی نشون نمی داد و برنامه های قدیمی رو نگاه کردم. مرتب ساعت رو نگاه می کردم و منتظر بودم تا اون به خونه برگرده.

داشت چکار می کرد! یعنی با یه زن دیگه اس!؟ من به تختش نرفته بودم، چون خیلی عصبانی بودم. اون من رو مثل یه زندانی گرفته و طوری باهام رفتار می کنه که انگار هیچ حقی ندارم! الان اون دیگه برام یه مرد جذاب ناشناس که تو بار دیده بودم نبود… بلکه یه عوضی دیگه بود که می خواست مالک من باشه ! با این حال فکر اینکه اون الان با شخص دیگه ای باشه داشت زیر پوستم می رفت. یعنی داشت براش پول می داد!؟ الان با یکی از اون بی همه چیز هاس !؟ یا داشت کار دیگه ای انجام می داد؟ یه کار مجرمانه؟ اون هیچی درمورد زندگیش بهم نگفته بود، پس من هیچ نظری نداشتم….

دانلود رمان نابود کننده جمجمه (جلد دوم) اثر پنلوپه اسکای بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ادیسه تاریک اثر Mariska

دانلود رمان ادیسه تاریک اثر Mariska pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ادیسه تاریک از Mariska با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نیکولی جوردانو،چهارمین پسر از خانواده‌ی ایتالیایی مافیایی شیکاگوئه. اون جسور، کله‌شق و بی‌رحمه، طوری‌که برادرهای دیگه‌ش سعی در کنترلش دارن. وقتی تامی، بهترین دوست نیک ترور میشه، خشونت‌های نیک هم اوج می‌گیره. واسه همین، خانواده بهش پیشنهاد می‌کنن تا اداره کلاب‌شون رو بعهده بگیره، بلکه اینجوری حواسش پرت شه. نیک فقط تو دنیای مافیا بی‌رحم نیست، اون توی رابطه هم خاصه. تااینکه میا برای شغل پیش خدمتی به کلاب ادیسه تاریک میره..

خلاصه رمان ادیسه تاریک

“یه زمانی مثل یه ارباب توی قلمروت زندگی می کردی حالا به روش های قبلیت برگشتی؟” مارکو نگاهی به من میندازه، آب دهنم رو به سختی قورت میدم نیک ارباب بوده؟ خیلی خب… نیاز دارم خودم رو آروم کنم. مثل این نیست که ما داریم قرار میذاریم یا جایی همدیگه دیدیم و قراره با هم آشنا بشیم رابطه ی ما که اینجوری نیست. نیک میخنده «شاید.» من به نیک نگاه میکنم و مارکو دوباره به من. «برده جدیدته؟» نگاهش به من جوریه که انگار میخواد من رو بخوره، ضربان قلبم اوج میگیره «بله» نیک جواب میده و نگاهش رو از روی من برمیداره.

“میبینم آفرین” مارکو لبخند میزنه و قبل از اینکه دور بشه سرش رو تکون میده. این تمام حرفیه که داره. نیک نزدیک گوشم خم میشه و زمزمه میکنه. «کافیه.» «کافیه؟» میپرسم. «به اندازه کافی بهت نشون دادم.» «بیشتر هم هست.» «بله، خیلی… اما تو به اندازه کافی دیدی.» به جای اینکه به راهی که ازش اومده بودیم برگردیم، راهرو رو تا انتها به سمت دری ادامه میدیم. از در عبور می کنیم و مجموعه دیگه ای از پله ها رو که به طبقه اصلی برمی گرده بالا میریم. صدای موسیقی رو می شنوم و خودم رو رها میکنم تا بتونم از این حالت خارج بشم.

نفس میکشم و میفهمم که هنوز نمی تونم خارج بشم. می ایستم و دستش رو فشار میدم تا اون هم بایسته سوالای زیادی تو ذهنم وجود داره.اینکه من ایستادم رو دوست نداره اما باید بیشتر بدونم. حداقل وقتی من ازش جدا میشم اجازه میده فاصله بگیرم. نگاهی که اون به من میندازه شبیه اولین روز دیدارمونه نگاهش شبیه نگاه کسانیه که بعد از مدتی دوری شخص مورد نظرشون رو دیده‌ن و من میفهمم که چرا اون قبلاً یک ارباب بوده، نگاه نیک غارتگرانه است. «ببخشید من چندتا سوال دارم. من چی هستم؟» مطمئن نیستم اگه بگه برده چیکار باید بکنم…

دانلود رمان ادیسه تاریک اثر Mariska pdf رایگان بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.