دانلود رمان نفسم میگیرد از فهیمه ذوالفقاری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زنی مطلقه که بعد از یک نامزدی کوتاه مدت و نافرجام درگیر روزمرگی های زندگی و مشکلات ناشی از طلاقش می شود، تا اینکه؛ دل در گرو پسری می دهد که عشق را دوباره برای تار و پود زندگی او به ارمغان می آورد…
خلاصه رمان نفسم میگیرد
من بهش گفتم که قبلا ازدواج کردم، یه نامزدی بی سرانجام. ولی اون گفت همه این ها رو می دونه و با چشم های باز من رو انتخاب کرده. گفت که یه ازدواج اشتباه و طلاق دلیل بر این نمیشه که من نتونم دوباره زندگی کنم و خوشبخت بشم. می دونی لاله وقتی داشت این حرف ها رو می زد من داشتم به چی فکر می کردم؟ به این که مردم چقدر چقدر با هم فرق دارند. یکی من رو انسانی می بینه که دیگه حق زندگی نداره و دیگری این حق رو برای من مسلم می دونه.
یکی من رو طعمه می بینه و دیگری عشق. یکی من رو زنگ خطر می بینه و دیگری دل. لاله بنظرت چیکار کنم؟ ها!… _خودت چی فکر می کنی؟ “- من بهش گفتم که نمی تونم. از کنارش رد شدم و راهم رو ادامه دادم ولی اون دنبالم اومد تا اینکه ته کوچه صدام کرد. مجبور شدم بایستم، ترسیدم همسایه ها ما رو ببینند و حرف در بیارن، گاو پیشونی سفید که شاخ و دم نداره. عصبانی بودم از دست اون، از دست روزگار، از دست خودم. گفت که زهرا خانم بیاستید لطفا خواهش می کنم.
پام رو محکم زمین کوبیدم، می خواستم عصبانیتم رو کم کنم. مطمئنم از چشمش پنهان نموند. من ایستادم و او خودش رو سریع به من رسوند و روبروم ایستاد. دلم غوغا بود، آشوب بود، جهنم بود. اطرافم رو می پائیدم کسی مارو نبینه. آسته رفتم و آسته می اومدم، این همه حرف پشت سرم بود حالا اگه کسی من رو با این گربه می دید که داشت شاخم می زد، ببین چی میشد، بلوایی میشد که بیا و ببین. رو به من گفت که زهرا خانم به خدا قصدم آزار و اذیت شما نیست فقط به حرف هام فکر کنید…