دانلود رمان حکمم را تجاوز بریدند اثر شادی قربانی pdf

دانلود رمان حکمم را تجاوز بریدند اثر شادی قربانی pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان حکمم را تجاوز بریدند از شادی قربانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این رمان در مورد زندگی دختری به اسم ستاره، دختر آزاد و بد دهنی است که تو یک خانواده مذهبی بزرگ شده که یک روز وقتی تو پارک با دوستاش مشغوله پلیس دستگیرشون میکنه و اونجا با میرحمت آشنا میشه که…

خلاصه رمان حکمم را تجاوز بریدند

در خونه ی مامانو باز کردم و رفتم تو، _مامانییی، ماماننن کجایی؟ توی آشپزخونه رو سرک کشیدم نبود، برگشتم و خواستم برم توی اتاقشو نگاه کنم که صدای در اومد، حتما تازه از سرکار اومده… اولین قدمو سمت در گذاشتم که با شنیدن صدای سهیل سرجام خشکم زد.. _مامان خانم کجایی، پسرت اومده. سهیل با لبای خندون اومد تو که با دیدن من لبخندشو جمع کرد و اخماشو کرد توهم. _تو… تو کی آزاد شدی؟ اینجا چیکار میکنی؟ نفس عمیقی کشیدم و صاف وایستادم و گفتم: _فکر نمیکنم برای اینکه بیام خونه بابام باید به تو جواب پس بدم.

سهیل عصبی ساکشو انداخت روی زمین و اومد جلوم وایستاد: داری از همون بابایی حرف میزنی که با کارات زدی کشتیش؟ الانم اومدی مامانو دق بدی نه؟! _به تو هیچ ربطی نداره من هروقت دلم بخواد میام اینجا. _ببند دهنتو تا نزدم تو دهنت. _نمیبندم ببینم چیکار میکنی سهیل دستشو آورد بالا و محکم زد توی گوشم. دستمو گزاشتم روی گونم و چندثانیه نگاهش کردم. بابا که بابام بود و اختیارمو داشت با اون کارایی که من می کردم یک بار تا حالا دست روم بلند نکرد اونوقت این جوجه تیغی برای من شاخ شده… دستامو گذاشتم روی سینش و

هلش دادم عقب و داد زدم: فکر کردی کیی که دست روی من بلند میکنی ها؟؟ فکر کردی بابا مرده تو همه ی کاره ی این خونه ای آره؟ نخیر الکی هوا برت داشته من هروقت دلم بخواد میام اینجا هر کاری هم میکنه به توهم هیچ ربطی نداره پس دیگه برای من ادای آدم بزرگارو در نیار. سهیل از عصبانیت صورتش قرمز شده بود و درحال انفجار بود._چه رویی داری آبرومونو تو کل محل بردی روم نمیشه تو چشم کسی نگاه کنم… بابا هم به خاطر بی آبرویی تو دق کرد و مرد مامانم داره روز به روز پیرتر میشه همش به خاطر کارای تو و اون طرز فکر مضخرفت…

دانلود رمان حکمم را تجاوز بریدند اثر شادی قربانی pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان ساقی من باش اثر دوشیزه به صورت رایگان

دانلود رمان ساقی من باش اثر دوشیزه به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ساقی من باش از دوشیزه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

کلید انداختم و در و باز کردم.. زیر چشمی نگاهی به سالن خالی انداختم.. انتظار داشتم مثل همیشه ببینمش که با شنیدن صدای کلید… جلوی در وایستاده و در حالی که سرش پایینه خوش آمد بگه… ولی نبود… با خودم گفتم حتما خوابش برده… دلم و خوش کردم که با دوتا سیلی جانانه از اونایی که رد چهاتا انگشت بلافاصله روش حک میشه از خواب بیدارش کنم… برای همین بلند صداش نکردم و آروم رفتم سمت اتاق خواب…

خلاصه رمان ساقی من باش

تماس قطع شده بود و من هاج و واج مات فضای رو به روم بودم… نیما حالش بده؟؟؟ محاله… نیمای من قویه… کسی نمیتونه بلایی سرش بیاره… اینامیخوان رابطه مارو خراب کنن… ولی آخه بهم خوردن رابطه ما چه سودی براشون داره… یاد اسمی که گفت افتادم… ارباب پاشا… اسمش و شنیده بودم… حتی یه بارم تو یه مهمونی دیده بودمش… ارباب بود ولی نه به جذابیت و اقتدار نیما… همیشه به اعتبار نیما حسادت می کرد… چون انقدر با برده هاش بد رفتار می کرد که همه به یه ماه نکشیده از پیشش می رفتن…

اعتبارش بین دور و بریاش زیر سوال رفته بود. در حالی که همه نیما رو قبول داشتن… و حالا هم بالاخره زهرش و ریخت… بادستای لرزونم شماره نیمارو گرفتم… خدایا جواب بده… خدایا جواب بده… چشمامو بسته بودم و زیر لب دعا می کردم ولی هر بوق آزاد مثل ناقوس مرگ تو گوشم پخش میشد… تماس قطع شد و کاش همون موقع ضربان قلب منم قطع میشد… نیما هیچوقت تماس منو بی جواب نمی ذاشت… حتی وقتی سرش شلوغ بود برمی داشت و می گفت بعداً زنگ میزنم… گوشیم تو دستم لرزید…

اس ام اس بود… با فکر اینکه شاید نیما باشه سریع بازش کردم ولی همون مرده بود که یه آدرس برام فرستاده بود و زیرشم نوشته بود عجله کن… تردیدو کنار گذاشتم… دوییدم سمت اتاقم تا حاضر شم… چه اهمیتی داشت که نیما تاکید می کرد هیچوقت بی اجازه از خونه بیرون نرم و به طور قطع تنبیه سختی در انتظارم بود… من نگران نیما بودم و اون لحظه چیزی به جز دیدنش آرومم نمی کرد… حتی ! اگه احتمال این اتفاق یک درصدم باشه بازم ارزش داشت که بهش بها بدم… یه آژانس گرفتم و آدرسی که…

دانلود رمان ساقی من باش اثر دوشیزه به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان وقت کشی اثر لیندا هاوارد به صورت رایگان

دانلود رمان وقت کشی اثر لیندا هاوارد به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان وقت کشی از لیندا هاوارد با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در سال ۱۹۸۹ در منطقه پکسویل کنتاکی، کپسول زمانی دفن می‌شود تا در قرن بعدی باز شود و یادآور ۱۰۰ سال گذشته باشد. اما در همان شب خودکشی مشکوکی رخ می‌دهد و تا بیست سال آینده بدون علت می‌ماند. در روزنامه گفته شده در کپسول زمان ۱۳ آیتم قرار می‌گیرد اما ناکس دیویس سربازرس منطقه فقط قرارگیری دروازه مورد را در کپسول دیده. آیا بین شی سیزدهم و قتل‌های آینده منطقه ارتباطی وجود دارد؟ آیا نیکیتا استور مامور اف‌بی‌آی که با ناکس در این پرونده همکاری می‌کند انگیزه پنهانی از ظاهر شدن ناگهانی خود در آنجا دارد؟

خلاصه رمان وقت کشی

دادگاه منطقه پِک ۱ ، کنتاکی ۲ ۱ ژانویه  ۱۹۸۵ جمعیت کوچکی، حدود پنجاه نفر، برای تماشای دفن کردن کپسول زمان در کنار میله پرچم رو به روی دادگاه منطقه حضور داشتند. اولین روز سال جدید سرد و بادی بود، و آسمان خاکستری همچنان روی آنها دانه های کوچک برف میبارید. نیمی از جمعیت از افرادی تشکیل شده بود که از طریق اداره، جاه طلبی، یا اجبار باید آنجا می بودند: شهردار و اعضای شورا، قاضی موقت، چهار وکیل، صاحب منصب های منطقه، تعدادی از تجار محلی، کلانتر،
رئیس پلیس، مدیر دبیرستان، و مربی فوتبال.
تعدادی زن نیز حضور داشتند: خانم ادی پروکتر ۳ ، ناظر مدارس، و همسران سیاستمداران و وکلا. خبرنگاری از یک روزنامه محلی نیز آنجا بود، هم یادداشت می کرد و هم عکس می گرفت زیرا روزنامه کوچک بود و نمی توانست از عهده هزینه استخدام یک عکاس حرفه ای بربیاید. کلوین دیویس ۱ ، صاحب فروشگاه سخت افزار، با پسر پانزده ساله خود آنجا ایستاده بود. آنها به این دلیل آنجا بودند که دادگاه مستقیماً در آن طرف خیابان روبه روی محل زندگی او و پسرش یعنی بالای فروشگاه سخت افزار قرار داشت.

مسابقات فوتبال بول گیمز ۲ سال نو هنوز شروع نشده بود و هیچ کار دیگری برای انجام دادن نداشتند. پسر بلند و لاغر که ناکس نام داشت، شانه های خود را در برابر باد خم کرده و چهره های همه افراد حاضر را نگاه می کرد. او به طرز عجیبی به بقیه زل میزد و گاهی اوقات به بزرگسالان اطرافش احساس ناخوشایندی را قالب می کرد، اما خود را در هیچ دردسری نینداخته بود، بعد از مدرسه به کلوین در فروشگاه کمک می کرد، نمرات خود را بالا نگه داشته و به طور کلی مورد علاقه هم سالانش بود…

دانلود رمان وقت کشی اثر لیندا هاوارد به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قیزیل تئل

دانلود رمان قیزیل تئل رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قیزیل تئل از دوشیزه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

قیزیل تئل داستان دختریه که به خاطر یه سوء تفاهم و گناهی که برادرش مرتکب شده اسیر زندگی دو برادری میشه که یکیشون برای کشتنش نقشه کشیده… به خواست خودش وارد این منجلاب نشد ولی همین منجلاب مسیر زندگیش و تغییر میده…

خلاصه رمان قیزیل تئل

تن پر دردشو از رو تخت بلند کرد و نگاه هراسونشو دوخت به گوشه و کنار اتاقی که هیچ شناختی ازش نداشت… اینجا دیگه کجا بود؟؟؟ یه زندون دیگه؟؟؟ سعی کرد یادش بیاد چی شد که سر از اینجا درآورد.. ولی آخرین تصویری که تو ذهنش بود مربوط به مردی بود که چیزی از چهره اش ندید… ولی التماسش کرد که از اونجا ببرتش و حتی نفهمید که التماسش چقدر کارساز بود… یعنی اینجا خونه اونه؟؟ شایدم یکی از اتاقای خونه همون تایماز باشه… شاید دل اون مرد نسوخته و الان… با این فکر سریع از جاش بلند شد و رفت سمت در… وقتی دید قفله دنیا

رو سرش خراب شد… پس هنوز خونه تایمازه… پس اون مرد کمکش نکرد… پس باید منتظر بشینه تا چند ساعت یا چند دقیقه دیگه سرش از تنش جدا شه… همونجا پشت در سر خورد رو زمین و زد زیر گریه…چی شد که سرنوشتش یهو از این رو به اون رو شد؟؟؟ تا سه روز پیش داشت غصه اومدن خواستگاری که جای پدرش بود و میخورد و الان باید منتظر میموند تا کسی که حتی نمی دونست کیه و از چی کینه داره بیاد سراغش و حکم قتلش و امضا کنه… حتی اگه دست اون آدم به خونشم آلوده نمیشد… شاید بهتر بود خودش خودش و می کشت…

چون دیگه جایی تو اون خونه و محلی که همه فکر می کردن بخاطر خواستگارش فرار کرده نداشت… با صدای چرخش کلید توی قفل هینی کشید و سریع از جاش بلند شد و رو به روی در با حفظ فاصله وایستاد… می دونست راه فراری نداره… ولی هنوز از خدای خودش ناامید نشده بود… در باز شد و مردی غریبه اومد تو… هیچ آشنایی و شناخت ذهنی ازش نداشت… چهره اش به تایماز شباهت داشت ولی همینکه دید اون بی رحم بی همه چیز نیست بی اختیار نفس حبس شده اش و بیرون داد… یه حسی میگفت این همون غریبه ایه که تو حیاط زیر بارون دیدش…

دانلود رمان قیزیل تئل رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان طلایه اثر نگاه عدل پرور – به صورت رایگان

دانلود رمان طلایه اثر نگاه عدل پرور – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان طلایه از نگاه عدل پرور با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره ی دختری است به اسم طلایه با اصلیت اهوازی که ساکن اصفهان است. روزی طلایه که از قضا خانواده ای متدین و مذهبی دارد به تولد دوستش دعوت شده و  با کلی خواهش و التماس رضایت مادرش را مبنی بر رفتنش به جشن جلب می کند اما بعداز شرکت در جشن متوجه جو ناسالم آنجا شده و تصمیم به ترک مهمانی می گیرد که وقتی موضوع را با دوستش درمیان میگ ذارد فریبا مانع از رفتن او شده و او را تا نیمه شب نگه می دارد…

خلاصه رمان طلایه

عقربه های پت و پهن ساعت روی طاقچه انگار روی همان ساعت ۴ جا خوش کرده بودند.تازه از حمام فارغ شده و آن قدر زیر دوش اشک ریخته بودم که حسابی چشمهایم پف آلود شده بود،ولی این چشمهای کشیده ی یشمی رنگ هیچ مدلی قصد زشت شدن نداشت. خودم می دانستم صورت بی نقص و فوق العاده زیبایی دارم. این خصیصه را و بارها و بارها همه ی دوستانم و کلا هر کسی که می شناختم بهم گوشزد کرده بود. ولی متاسفانه این زیبایی در آن سن و سال کم با من کاری کرده بود که از وجود خودم بیزار شده بودم و هر لحظه آرزوی مرگ می کردم.

از جلوی آینه قدیمی اتاقم که در حاشیه اش خانم های خوش صورت و خندان زمان صفویه پیاله به دست نقش شده بودند و انگار یک جورایی بهم دهن کجی می کردند، کنار رفتم. انگار آن ها هم به خاطر این همه زیبایی که خالق هستی دست و دلبازانه تقدیمم کرده بود توی نی نی چشم هاشون کمی حسادت نشسته بود. مخصوصا از دیدن اندام خوش تراش و متوازنم که بی نهایت اغوا کننده و منحصر به فرد بود یه خورده از خودت تعریف کن….!!!! راستش هیکل های آنها را توی آن لباس های پرچین و شکن گل گشاد نمی توانستم تشخیص بدهم ولی حتم

کمی تپل بودند آخه اون زمان ها چاقی از لاغری خیلی پر طرفدار تر و شاید هم جاذبتر بوده اصلا شنیده بودم شاهزاده خانم ها چون هیچ فعالیتی نداشتند و همیشه یه نفر بادشون میزده سرحال و شاداب بودند نه تک ونی به خودشون می دادند و نه آفتاب و مهتاب به پوستشون می خورده و از اونجایی که بشر همیشه فکر میکنه هر چی مال پولدارهاست بهتره حتما تعریف خوش هیکلی هم اونی میشده که شاهزاده خانم ها بودن…. واقعا که در زمان های مختلف و کشورهای مختلف تعریف زیبایی و خوش هیکلی حالا چه برای مرد چه برای زن متفاوت بوده..!!!!

دانلود رمان طلایه اثر نگاه عدل پرور – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان استاد دانشجو (جلد چهارم) از ترنم – pdf

دانلود رمان استاد دانشجو (جلد چهارم) از ترنم – pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان استاد دانشجو (جلد چهارم) از ترنم با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان از شخصیت های رمان عروس استاد حضور دارن و هم شخصیت های رمان استاد خلافکار…

خلاصه رمان استاد دانشجو

لیلی ذوق زده حلقش و نشون مامان و بابا داد اما نیم نگاهی هم سمت من ننداخت. هنوز ازم دلخور بود. دلخور که چه عرض کنم متنفر بود. با کل جمع روبوسی کرد و من وقتی بهش تبریک گفتم فقط سر تکون داد و کنار فرید نشست رفتارش باهام اون قدر اذیتم کرد که نتونستم توی خونه دووم بیارم و الان اینجام . آواره ی پارک! وقتی نمی تونستم توی خوشحالی خواهرم شریک باشم به چه دردی می خوردم؟روحت شاد امیر که اومدی گند زدی به کل زندگیم و رفتی… گوشیم برای هفتمین بار زنگ زد. کلافه خواستم خاموشش کنم که با دیدن اسم

آرش پشیمون شدم. چی شده بود که این وقت شب به من زنگ میزد؟ جواب دادم که صدای نگرانش توی گوشم پیچید این موقع شب کجا گذاشتی رفتی لیلی؟ مامانت سراغت و از من گرفت. لبخند تلخی زدم و گفتم خوب بهش می گفتی درگیر زندگیمم. به من چه لیلی کدوم قبرستونیه؟ انگار داشت می دوید چون گفت _مزخرف نگو کجا نشستی کل پارک و دنبالت گشتم. ابرو بالا انداختم و گفتم از کجا میدونی من اونجام؟ صداش از پشت سرم اومد دیگه بعد این همه سال مثل کف دستم میشناسمت . لبخندی زدم . کنارم نشست و نفس راحتی

کشید و گفت یه خبری به مامانت بده نگرانه ! نفس عمیقی کشیدم و گفتم من که دیگه بچه نیستم. دلم میخواد بعضی وقتا تنها باشم . دستش و زیر چونم زد و سرمو و به سمت خودش برگردوند و گفت: اما اگه بخوای بی خبر تنها باشی بقیه دق می کنن از نگرانی… اگه اینجا پیدات نمی کردم ، دیوونه میشدم ! قلبم تند کوبید. دستش پایین افتاد و گفت: حالا بگو دلت از چی گرفته که نصف شبی اومدی اینجا… شونه بالا انداختم و گفتم همین طوری… برمیگردم تا یه ساعت دیگه تو برو خونت. آراد گناه داره تنها باشه. پیش مامانشه. حس بدی از حسادت به دلم چنگ زد.

دانلود رمان استاد دانشجو (جلد چهارم) از ترنم – pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان استاد مغرور من (جلد اول) اثر ترنم – به صورت رایگان

دانلود رمان استاد مغرور من (جلد اول) اثر ترنم – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان استاد مغرور من (جلد اول) از ترنم با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان عاشقی بین استاد مغرور و دانشجوی خودش. دانشجویی که با استاد خودش گذشته ای داره و حالا بعد از چند سال توی دانشگاه دوباره سر راه هم قرار می گیرن…

خلاصه رمان استاد مغرور من
روی صندلی لم دادم و مثل کارگاه به در کلاس خیره شدم. می خواستم ببینم این کیه که جای استاد حسامی اومده و نصف بچه‌های کلاس به و به چه قد و قامتشو میکنن. یکی از علایقم این بود که بقیه رو با خاک یکسان کنم الان هم منتظر بودم استاد تازه وارد بیاد تا  اون غرورش و که بچه ها ازش تعریف میکردن و خورد کنم و ته دلم لذت کارم و ببرم. یکی از پشت محکم زد رو شونم و گفت:چته؟ غرق شدی؟  بدون این که برگردم گفتم: خفه تا بلند نشدم…

دانلود رمان استاد مغرور من (جلد اول) اثر ترنم – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان حاج آقا اثر شادی قربانی – بدون سانسور

دانلود رمان حاج آقا اثر شادی قربانی – بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان حاج آقا از شادی قربانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این رمان در مورد دختری به اسم تینا است که آرزوشه بره آمریکا. اما پدرش شرط میزاره براش… به شرط اینکه همه ی درسای دانشگاهشو پاس کنه میزاره بره اما تو دانشگاه یکی از استاداش به اسم امیرعلی باهاش میوفته رو لج و…

خلاصه رمان حاج آقا

“تینا” با سر درد عجیبی از خواب بیدار شدم خواب وحشتناکی دیده بودم حتی خوابشم باعث شده بود که این سردرد و بگیرم نمیدونم چجوری یهو عمه اومد تو خوابم و باعث این همه ترس و وحشتم شد اما دقیق خوابم یادمه که عمم درست شبیه بابا کشته شده بود دلم براش تنگ شده بود ولی با یادآوری کاری که روز تولدم باهام کرده بود دوباره بذر کینه و نفرت توی دلم کاشته شد اون گفت من یه بی همه چیزم. حیف که عجل به بابام مهلت نداد وگرنه مطمئن بودم بابا این کار عمه رو بی جواب نمیذاشت اشکامو پاک کردم و از روی تخت بلند شدم که یهو

دستای امیرعلی دورم حلقه شد با صدای دورگه ای اروم لب زد: کجا؟؟ سعی کردم برنگردم طرفش صدامو صاف کردم و درحالی که سعی می کردم صدام نلرزه به آرومی گفتم: هیچ جا. پشت بهش دوباره رو تخت دراز کشیدم که شروع کرد با موهام بازی کردن: -فک نکن که متوجه نشدم که گریه کردی حالا بهم بگو دلیل گریه هات چیه؟؟؟ پوزخندی زدم و اروم برگشتم سمتش و سرمو چسبوندم به شونش: دل تنگ بابامم دل تنگ خانوادمم چیزی نگفت و تو سکوت فقط موهامو نوازش کرد بعد از مدتی از روی تخت بلند شدم: بهتره برم شام درست کنم.

_لازم نکرده زنگ میزنیم از بیرون یه چیز برامون بیارن. -جای کهیرات خوب شد امیر علی؟؟ دوباره اخماشو کشید تو هم: -باز دوباره گفتیا. _ببخشید ببخشید بهتر شدی؟؟ کهیرات خوب شد؟؟ _اره خوبم تو خوبی حالت بهتر شده؟ -اره بد نیستم با صدای زنگ تلفن هردومون همدیگه رو نگاه کردیم انگار هر کدوم منتظر بودیم تا اون یکی بره تلفن و جواب بده. امیرعلی بیخیال شونه ای بالا انداخت و چشماشو بست عصبی و به شوخی مشتی به بازوش کوبیدم و از جام بلند شدم و رفتم سمت تلفن با برداشتن تلفن صدای خشمگین و عصبی مردی پیچید توی گوشم…

دانلود رمان حاج آقا اثر شادی قربانی – بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بچه بسیجی اثر شادی قربانی – به صورت رایگان

دانلود رمان بچه بسیجی اثر شادی قربانی – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بچه بسیجی از شادی قربانی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختر لوند و جذاب که از دین به دوره پسری بسیجی و خدایی که از قضا توی گشت ارشاد کار میکنه این اقا پسر ما یه زنم داره اما دست روزگار کاری میکنه که نازنین لوند و جذاب بشه همسر دومش اما روزگار چرخش داره و باعث میشه تا از هم جدا بشن اونم بخاطر اشتباهشون… هردو عاشق هم دیگه هستن اما درتصوری اشتباه فکر می کنند که طرف مقابلشون ازش متنفره… چندسال می گذره هنوز عاشق هم هستن پسر بسیجیمون دیگه بسیجی نیست حالا شده یه جنتلمن واقعی شده مرد رویایی هردختری و دختر قصمون هنوز دلش بااونه دوباره دیداری تازه کلکل های استاد دانشجویی و عشقی داغ و اتشین…

خلاصه رمان بچه بسیجی

غلتی سر جای گرمو نرمم زدم و بالشتمو بغل گرفتم و یک خمیازه ای کشیدم که فکر کنم دهنم اندازه دهن خدیجه خانم -همسایه قبلیمون که همین دیروز بالاخره بعد از دو سال اسباب کشی کرد و از این کوچه رفت باز شد. هر چی براتون بگم کم گفتم تو این دو سال زهشت ما نداشتیم از دست این خدیجه خانم و عروسای هزار دنگ درارش واقعا یکم که نه زیادی نا عادلانس حالا کاش یه دختر نوجوون اینطور سلیته بازی در میاورد سریع هزار جور صفحه پشت سرش میزاشتن.

که آره دختره خرابه و اهلشه!! واقعا که خاک تو سرشون کنن با این طرز فکرشون لبه شرتکمو که تو ناکجا آبادم گیر کرده بود و مرتب کردم و چشامو روی هم گذاشتم. +پووووف نازنین احمق کپ مرگتو بزار نکنه به سرو صداهای خدیجه خانوم عادت کردی که نمیتونی بخوابی؟!! با صدای وجدان حرص درارم با عصبانیت بلند شدم و سیخ نشستم روی جام و با صدای بلند شروع کردم به حرف زدن – تو همینی تو یه خاک بر سر کی شوهر میکنی تا من از دست تو نجات پیدا کنم!!

ندای درونم : +خوبه خوبه کم شعر بگو و بگیر بخواب. چون اصلا معلوم نیست همسایه بعدی به خوبیه خدیجه خانوم باشه! من تنهات میزارم عزیزم بابای. دهن کجی کردم به ندای درونم و از تختم اومدم پایین و دمپای های خز دارمو پام کردم و به سمت آینه رفتم نگاهی تو آینه به خودم انداختم و با دیدن موهام ناخود اگاه شروع کردم به خوندن آیت الکرسی بعداز راست و ریست کردن خودم بوسی تو آینه برای خودم فرستادم اما با تصویری که تو اینه دیدم زدم زیره خنده و خودمو مرتب کردم و از اتاق خارج شدم…

دانلود رمان بچه بسیجی اثر شادی قربانی – به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان طالع نحس از شادی قربانی – به صورت رایگان

دانلود رمان طالع نحس از شادی قربانی – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان طالع نحس از شادی قربانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این رمان روایت زندگی دختری به اسم مهتاب است که با دایی ناتنی خود ازدواج می‌کند. فرود مَردی عصبی است که وقتی متوجه دختر نبودن مهتاب در روز عروسی‌شان میشود او را به روش های مختلف شکنجه میکند اما غافل از اینکه…

خلاصه رمان طالع نحس

افکار رابرت غرق در وقایع چند روز گذشته بود و آن شب را تا صبح به بیداری گذراند. از اتاق خواب کتی به دفعات صدای ناله های او را میشنید اما هرگاه برای سرکشی به اتاقش می رفت او را در خواب می یافت نمی دانست که آیا این ناله ها از درد ناشی می شود و یا از کابوسی وحشتناک سرچشمه می گیرد. رابرت بیم آن داشت که در این شرایط دیو کهن افسردگی باز به سراغ کتی بیاید. صبح روز بعد کتی در حالی از خواب بیدار شد که تمامی صورتش در اثر شدت ضربات روز گذشته دیمین کبود شده بود. بر سر میز صبحانه رابرت از او خواست تا حتماً به

پزشک مراجعه کند و این ها تنها جملاتی بود که میان آند و رد و بدل شد. کتی سکوت کرده بود و رابرت خسته از بی خوابی شب گذشته به آنچه که در سفارت خانه انتظارش را می کشید می اندیشید امروز قرار بود آخرین جوانب سفر او به خاورمیانه مورد بررسی قرار گیرد اما احساس می کرد که مسافرت در این شرایط کار درستی نیست. او بدون آن که دلیلی وجود داشته باشد از تنها گذاشتن کتی وحشت داشت. قبل از آن، هرگز پیش نیامده بود که به خطر و یا مرگ بیندیشد، اما اکنون جوهره افکارش را این مطالب تشکیل داده بودند رابرت احساس می

کرد که زندگی او و همسرش در خطر است. در مسیر منزل تا سفارت خانه رابرت یادداشت هایی در مورد املاک و دارایی هایش و نیز مسائلی که میباید در صورت مرگش به آنها رسیدگی شود نوشت. در گذشته هرگز از این گونه یادداشت ها و یا حتی وصیت نامه ای ننوشته بود و این موضوع حتی به فکرش هم خطور نکرده بود. همواره میاندیشید که مرگ از او بسیار فاصله دارد اما اکنون به وضوح حس میکرد که زندگی چقدر آسیب پذیر است. پس از پایان یادداشتهایش به تدریج وحشت بر او مستولی شد و با نزدیک شدن اتومبیل به سفارت، این احساس که…

دانلود رمان طالع نحس از شادی قربانی – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.