دانلود رمان شیطان اینجاست pdf

دانلود رمان شیطان اینجاست pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان شیطان اینجاست از سیرا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یارا یکتا، دختری یتیم است که در کودکی والدین خویش را از دست داده و با خانواده عموی خود در شیراز روزگارش را می گذراند… وی به دلایل شخصی به تهران نقل مکان کرده و در آنجا با آقای کوشا که مردی مرموز و عجیب است آشنا می شود. این آشنایی منجر به اتفاقاتی می شود که زندگی یارا را دگرگون کرده و مسیر سرنوشتش را تغییر می دهد…

خلاصه رمان شیطان اینجاست

ظهر روز پنج شنبه بود که تصمیم گرفتم بعد از چند روز کاری سخت یه سری به پاساژا و مرکز خرید اطراف بزنم ، دیگه وارد پاییز شده بودیم و من هیچ لباس مناسبی نداشتم. یه تیپ خشکل که شامل مانتو زرد جلو باز، شونیز عروسکی سفید و شلوار جین آبی نفتی بود پوشیدم و موهای فرفریم رو شلوغ پلوغ از زیر شال زردم بیرون ریختم. یکم کرم پودر و برق لب زدم و آماده خرید شدم. همینکه درب پارکینگ رو باز کردم، خانوم صالحی (منشی دفتر) رو دیدم. از دیدنش واقعا جا خوردم ولی با خنده گفتم: خانوم صالحی ، شما کجا اینجا کجا! با دیدن من رنگش مثل گچ سفید شد و به من و من افتاد.

-شما.. شما.. اینجا… زندگی می کنید؟! نگاهی به ساختمون انداختم و گفتم : بله، من یه ماهه اینجام. -پس با آقای کوشا همسایه هستید؟ – بله ایشون طبقه اول می شینند. با لبخند زورکی گفت: که اینطور! -انتظار نداشتم این طرفا ببینمتون، بفرمایید بالا یه فنجون چایی در خدمت باشیم! با تته پته جواب داد: نه نه! من فقط اومدم یه پوشه به اقای کوشا تحویل بدم، هرچقدر زنگ واحدشون رو میزنم جواب نمیدند. -خب عیبی ندارم، شما پوشه رو به من بدید من به دستشون می رسونم. هول شد و درحالی که دستاش می لرزید جواب داد: نه نه! چیز زیاد مهمی نبود! خودم شنبه به دستشون می رسونم.

اینو گفت،سرش رو پایین انداخت و ادامه داد: فعلا خانوم یکتا. با تعجب به رفتارای ضد و نقیض نگاه کردم و زیر لب جواب خداحافظیشو دادم. احساس می کردم دروغ میگه و برای مسئله دیگه ای خواهان ملاقات با کوشا هست! با این حال شونه ای بالا انداختم و گفتم: به من چه؟! سپس لب خیابون یه تاکسی گرفتم و راهی پاساژ شدم. بعد از یه ساعت گشت و گذار تو پاساژ، یه مانتو چهارخونه آبی_سفید خریدم که بلندیش تا بالای زانوهام بود. کلا عادت نداشتم لباسای جلف و کوتاه تنم کنم. شلوار و شال که داشتم، فقط میموند یه جفت کفش پاییزه ! دلم می خواست کتونی بگیرم اخه کتونی قبلیم خیلی کهنه شده بود…

دانلود رمان شیطان اینجاست pdf pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.