دانلود رمان دلتنگی هایم ابدیست اثر سمیرا حسن زاده – بدون سانسور

دانلود رمان دلتنگی هایم ابدیست اثر سمیرا حسن زاده – بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان دلتنگی هایم ابدیست از سمیرا حسن زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان خواننده ی پاپی به نام آران که در پوسته مغرور، سخت، محکم، صلابتی که به اندازه ی یک کوه دارد ولی در هسته نرم، لطیف، مهربان، عاشق پیشه، عشقی که از ۲۳سالگی در درون قلبش جای گرفته ولی کسی از آن خبر دار نیست و ۱۲سال از قدمت آن عشق میگذرد، عشقش رازیست بین او و خدایش و دوستی که همراه روز های دل تنگی اش بوده است، روجایی تنها که بعد از مرگ پدر و مادرش درعمارت بزرگ تیرداد پیروز که سه پسر سه قلو که نام هایشان آراز و آراد و آران هست که یک گروه موسیقی به نام آرا سه دارند؛ زندگی می کند…

خلاصه رمان دلتنگی هایم ابدیست

ریموت در را زد و سپس بعد از باز شدنش داخل شد و به سمت پارکینگ راند؛ به خاطر برودت هوا و فصل زمستان انبوهی از درختان بید که بیشر فضای محوطه باغ را در بر گرفته بودنند از نبود برگ لخت و عریان گشته بودنند! فقط کاج های که مش رحمان زحمت کشیده و آن ها را به اشکال مختلفی از حیوانات در آورده بود اندکی به چشم می آمدنند و شمشادهای که کناره های باغچه کاشته شده بودند؛ کمی به فضای محوطه عمارت رنگ سبز طبیعت را بخشیده بودنند.. گوشه  از پارکینگ پارک کرد؛ پیاده که شد؛ مش رحمان به محض دیدنش به پیشوازش آمد…

_ سلام آقا کوچیک… رسیدن بخیر خوش اومدین… در برابر این مرد مهربان، مهربان بود و آرام… _سلام… ممنون مش رحمان خسته نباشی… _ زنده باشی آقا… این مرد مهربان و زحمت کش را دوست داشت؛ از وقتی که به یاد داشت مش رحمان و خانواده اش این جا زندگی می کردند؛ دو دختر داشت که یکی ازدواج کرده بود و دیگری مجرد بود و هر دو در عمارت به کارهای آشپزخانه و عمارت رسیدگی می کردند و دامادش هم راننده شخصی اهل عمارت و کارهای خرید آشپزخانه را بر عهده داشت… از پله های که دو طرف در ورودی عمارت

قرار داشت بالا رفت، درکوب برنجی که نمادی از شیر بود را با چند ضربه آرام به صدا در آورد؛ طولی نکشید که شیوا دختر کوچک مهین خانوم در را گشود… _سلام، خوش اومدین.. سری تکان داد و ممنون زیر لبی گفت و داخل شد.. صدای مادرش را از همان جا شنید؛ مهین خانوم را مخاطب قرار داده بود و درباره ی مزون ناهید خانم با او حرف می زد؛ از راهرو ورودی که گذشت؛ وارد سالن شد از همان فاصله نسبتا کوتاه تن صدایش را رسا کرد و به گوش مادرش رساند. _سلام. سیمای و مهین خانم به سمتش برگشتند؛ سیمای به محض دیدنش سریع….

دانلود رمان دلتنگی هایم ابدیست اثر سمیرا حسن زاده – بدون سانسور pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.