دانلود رمان پیله تا پروانه از پیله تا پروانه  سارا رایگان به صورت رایگان

دانلود رمان پیله تا پروانه از پیله تا پروانه سارا رایگان به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان از پیله تا پروانه از سارا رایگان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پروانه ای که با بابای معتادش تو یکی از محله‌های فقیر تهران زندگی می‌کنه. خیلی اتفاقی تو آژانس هواپیمایی استخدام می‌شه. بعد از مدتی رابطه عمیقی بین اون و کیان که رئیس آژانسه به وجود می‌آید. این وسط رفت و آمدای سام خلبان جذاب و متاهلی که سال‌هاست به عنوان دوست و برادر کنار کیان بوده باعث شکل گیری یه احساس ممنوعه میشه. احساسی که سرانجامش…

خلاصه رمان از پیله تا پروانه

پروانه: معذب روی صندلی نرم و چرم ماشین جابجا شدم. هنوز هم باورم نمی شد که درون این جعبه ی آهنی سربسته و قیمتی، کنار کاپیتان نشسته ام. _یادم باشه به کیان بگم فکر یه سرویس واسه کارمنداش باشه. دسته‌ی کیفم را که چرمش در چند جا ساییده شده بود، درون مشت دستم فشار دادم و بیشتر خودم را جمع کردم. با صدای ضعیفی گفتم: _نیازی نیست. بیشتر کارمندها مسیرشون به آژانس نزدیکه . نگاهش همچنان به مسیر پیش رویش بود. با دستش فرمان را یک دور کامل زد و پیچید درون خیابان. _ولی تو مسیرت دور. تند و بی صدا

نفس کشیدم… هوا زیادی برای نجات من خساست به خرج می داد. _بیشتر روزها رو با کاوه بر می گردم. یعنی بعد از اینکه کیان رو رسوندیم با هم برمیگردیم. من مشکلی ندارم. نیم نگاهی به صورتم انداخت و من مثل بستنی در هوای گرم تابستان وا رفتم. _کیان زیاد ازت تعریف میکنه، با شناختی که ازش دارم ندیدم تا این سن با یه جنس مخالف تا این حد اُخت بشه، میگه حرف هات آرومش می کنه و گاهاً قانع! بوی عطرش شامه ام را پر کرده بود… رایحه ای خنک و متفاوت و گران قیمت. شبیه به خودش نبود؟ _شما و کیان به من لطف دارید وگرنه من کار

خاصی نمیکنم. پوزخند زد آن هم با صدای بلند. _بهتر یه چیزی رو از همین روز اولی برات شفاف سازی کنم. توی این مدت که در غیاب کیان من رییس آژانس هستم، دوست ندارم باهام رسمی باشی و اینکه متنفرم اول اسمم یه آقا بچسبونی یا بدتر با اسم خانوادگی خطابم کنی. با من راحت باش همونطور که با کیان هستی. سرعتش را کم کرد،بی محابا به صورتم چشم دوخت و گفت:باشه پروانه؟ زبانم قفل شد. سرم برای پاسخ دادن به تکاپو افتاد و آرام بالا و پایین شد. مرا چه مرگم می شد در کنار این مرد؟ _خب حال از خودت بگو، مسیر طولانی و خسته کننده است…

دانلود رمان پیله تا پروانه از پیله تا پروانه سارا رایگان به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان لوطاهور رایگان

دانلود رمان لوطاهور رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان لوطاهور از سارا رایگان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در این داستان یک خواننده جوان یهودی ساکن آلمان، راوی عشق ممنوعه خود است و راوی دیگر داستان یوسف و آرشام هستند. دو برادر ایرانی با دنیایی تفاوت در ظاهر و باطن، اما در یک چیز مشترک… هر دو دلباخته‌ی دخترعمویشان، پناه زیبا و معصوم هستند. عموی پناه او را برای پسر بزرگش آرشام خواستگاری می‌کند در حالی که یوسف برای رسیدن به پناه تا مرز جنون پیش رفته و حال باید شاهد این باشد که معشوقه‌اش با برادرش ازدواج کرده و در جوار اتاق او زندگی می‌کند. یوسف نمی‌تواند بیشتر از این شاهد عشق بازی‌ و ابراز علاقه‌ی آن‌ها به هم باشد و به همین خاطر خودش را در دنیای بیرون از خانه غرق می‌کند، اما یک شب که حالش بد است و کنترلی روی خود ندارد…

خلاصه رمان لوطاهور

یوسف به عمو نگاه کرد، من هم همینطور. آنچه در نگاه عمو بود، تاسف‌آمیز بود… در نگاهش همچنان هر چیز خلاف باورش، فاسد و مخدوش و خوار بود. برای تغییر دادن به جهت نگاه یوسف به تقلا افتادم. _یوسف شعر مورد علاقه‌ی خان بابا هم مثل شاعر مورد علاقه‌ش یادته؟ سرش را کج کرد روی شانه‌اش و طوری زل زد توی چشمانم که فهمیدم فهمیده است منظورم را… همه چیز این دنیا برای یوسف ناعادلانه بود. لبخند می‌آورد روی لب‌های ما، خودش نمی‌خندید. ما را شاد می‌کرد، خودش شاد نمیشد.

رام محبت هرکسی میشد و هیچ کسی رام محبتش نمیشد. _گفتم چشمم، گفت به راهش می‌دار با لبخندی آزرده بر عهده گرفتم گفتن بیت بعدی را. _گفتم جگرم، گفت پُر آهش می‌دار _گفتم که دلم، گفت چه داری در دل؟ گفتم غم تو بغضم باز بالا آمده بود. این بغض‌های عوضی چرا هیچ وقت هضم نمیشدند؟! _گفت، نگاهش می‌دار خان بابا با ذوق گفت: _این شعر ابوسعید ابوالخیر رو هنوز یادتونه؟ بچه که بودین همیشه می‌خوندمش براتون… یادش بخیر… چه روزهای خوبی بود.

آرشام برگشت و عمو با خوشحالی به استقبالش رفت. دوست داشتم من به استقبالش بروم، این استقبال حق و وظیفه‌ی من بود! نمی‌دانم شاید هم امشب زیادی حساس شده بودم به رفتار عمو. توهینش به مادرم، شکستن دل یوسف، حرف‌های منطقی خان‌بابا و بی‌توجهی‌اش نسبت به نصیحت‌های او… بهانه‌ای بزرگ داد به من برای دلخور شدن و حساسیت نشان دادن به یک چنین موضوع ساده‌ای. کیف آرشام را از دستش گرفتم. _خوش اومدی عزیزدلم خسته بود، خیلی بیشتر از یوسف….

 

خرید رمان

دانلود رمان لوطاهور رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان فودوشین اثر سارا رایگان – بدون سانسور

دانلود رمان فودوشین اثر سارا رایگان – بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان فودوشین از سارا رایگان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ماجرای زندگی آرامش، دختر جوان و سرکشی است که چون در کودکی مورد دست درازی برادر حیوون صفتش قرار میگرفته، حالا در خانه‌ای مستقل و دور از خانواده زندگی می‌کند و طی اتفاقاتی مجبور به ازدواج با طوفان، مردی رنج کشیده، جوانمرد و سرد می‌شود که از او متنفر است و شروع این زندگی مشترک و پر از تنفر همراه با رخ دادن ماجراهای عجیب و برملا کردن رازهایی از گذشته‌ی هر دویشان می‌باشد. رازهایی که عادی نیست بلکه… (فودوشین: کلمه‌ای ژاپنی 不動心 به معنای: قلبت را بی‌حرکت نگه داری، پابرجا در مقابل شادی و اندوه)

خلاصه رمان فودوشین

“طوفان” با باز کردن چشمانم به نور ضعیف آفتاب زمستانی که مستقیم روی صورتم تابیده بود این اجازه را دادم تا از ادامه ی خواب منصرف کند و چند دقیقه بعد روی تخت نیمخیر شدم. به صفحه ی بزرگ ساعت مچی ام نگاهی انداختم. نزدیک به دو ساعت بود که در یک خواب عمیق و بدون رویا فرو رفته بودم خواب بعد از تلاش و زحمت همیشه برایم دلچسب بود. برای برداشتن موبایلم نگاهم همراه با دستم چرخید سمت پاتختی درون قاب عکس کنار تخت، زهرا بود و همسرش و دختر بچه اش برای لحظاتی بیخیال چک کردن موبایلم شدم و قاب عکس را از کنار آباژور برداشتم و به

چشمانم نزدیک کردم با انگشتان بزرگم النا را از روی شیشه ی قاب عکس نوازش کردم و در حین انجام این کار لبخندی بزرگ هم همراهیم کرد من این کودک را بیشتر از مادرش دوستداشتم. چرا؟ شاید به این خاطر که یک چیزهایی را از صوت او به ارث برده بود اویی که رفت و داغش ماند. قاب عکس را سر جای قبلی برگرداندم و از روی تخت دو نفره پایین آمدم. بافت سفید رنگ را از روی پشتی صندلی ای که جزئی از میز توالتش بود برداشتم و روی کاور سفید کشیدم. برای دیدن صورتم توی آینه ی گرد میز توالت ناچار شدم سرم را خیلی خم کنم. موهای مشکی ام را با انگشتانم سمت بالا کشیدم و با

کف دستانم کمی چشمانم را مالیدم تا آثار خواب را کامل از صورتم پاک کنم. به محض بیرون آمدن از اتاق مشترک زهرا و همسرش وارد سالن پذیرایی شدم. _بیدار شدی خان داداش؟ نگاهم رفت دنبال زهرا برای بهتر دیدن من، بالا تنه اش را از روی کانتر آشپزخانه به سمت جلو کشیده بود و توی یک دستش چاقو و توی دست دیگرش خیار بود. _نه دارم چرت میزنم. گوشه لب هایش تا نزدیکی بناگوشاش کش آمد. _قربونت برم چرا از خواب بیدار میشی اینقدر بدخلقی؟ سمتش قدم برداشتم. _آخه خواهر من این چه سوالی بود که پرسیدی؟ یکی از خیارهای پوست کنده ی توی کاسه را برداشت و…

دانلود رمان فودوشین اثر سارا رایگان – بدون سانسور pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.