دانلود رمان نسل دلدادگان از زینب محمدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان نسل دلدادگان روایتگر خاندانیست که برای عشق میجنگند؛ عشقی که در گذشته اتفاق افتاده و در این میان کینهای پر از نفرت قلبی را سیاه کرده، حالا برای عشاق دیروز و امروز اتفاقاتی در شرف وقوع است! قلبهایی پر از عاشقانههای بیانتها.
خلاصه رمان نسل دلدادگان
تیارا و رادمان حلقه هاشون رو انتخاب کردن و یه سرویس مروارید خیلی زیبا رادمان به انتخاب خودش برای تیارا خرید. محمد سام هم یه گردنبند طرح سیاره برای سلنا پیشکش کرد. کاش رادمهرم بود! کاش تو این شادی قبل وصلت اونم سهیم بودا بغض تو گلوم لونه کرد و زود قورتش دادم و نذاشتم کسی متوجه حالم بشه شمارش معکوس برای اومدنش شروع شده بود.
یه هفته به سرعت گذشت. امروز رادمهر ایران می اومد. بعد پنج سال دوری باز هم رو میدیدیم حتماً عوض شده بود منم عوض شده بودم. تو این پنج سال غم، تموم وجودم رو در بر گرفته بود تو آرایشگاه بودم و داشتم زیر دست آرایشگر برای مراسم امشب آماده میشدم عقد تیارا و رادمان موهام رو فر کرده بود و دورم ریخته بود میکاپم رو به اتمام بود. از آرایش غلیظ متنفر بودم با صدای آرایشگر به خودم اومدم.
خوشگل خانوم خودتو تو آیینه ببین چه ماهی شدی لبخند کم جونی زدم و گفتم ممنونم عزیزم. خودم رو تو آیینه دیدم میکاپ زیبایی روی صورتم نشونده بود و بدون اغراق خوشگل شده بودم سلنا نگاهی بهم انداخت و گفت: ورپریده چه خوشگل شدی. خندیدم و چشمکی زدم و گفتم
مرسی سلی جونم تو نگران محمد سام باش امشب گیج شد. ابرویی بالا انداخت و گفت: ها؟! قهقهه ای زدم و گفتم
گوشتو بیارا…رفتم کنارش و دم گوشش گفتم: امشب با این لباس و آرایش محمد…