دانلود رمان خرگوش و عروسک از ساشلی به صورت رایگان

دانلود رمان خرگوش و عروسک از ساشلی به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان خرگوش و عروسک از ساشلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هیتان، پسر بچه یتیمی بود که به خانواده الیس سپرده شد. اون پسری سرد و عجیب بود و برعکس اون الیس پر از زیبایی و دخترونگی. هیتان دوست داشت پروانه‌ها رو بکشه و الیس عطر زنونه می‌زد، مهمانی چای فرضی می‌گرفت. الیس مورد دست درازی قرار گرفت… هیتان سعی کرد کسی که دست درازی کرد رو مجازات کنه اما اون فقط یه بچه بود… خانواده الیس هیتان رو به جای دوری فرستادن چون …

خلاصه رمان خرگوش و عروسک

همینطور که به سمت یکی از مکان های مخفی چپل می‌رفتیم از پنجره بیرون رو تماشا می‌کردم. به عروسک فکر می‌کردم. به نقشه هایی که به همراه چپل و هاید برنامه ریزی کرده بودیم. طی اون ماه هایی که از فرارمون گذشت برگشتم رو برنامه قرارمون گذشت برگشتم رو برنامه ریزی کرده بودم. اطلاعاتی که می‌خواستم رو بدست آورده بودم تا بی نقص عمل کنم. با هاید تمرین می‌کردم که چجوری بکشم با چپل نقشه ام رو بررسی کرده بودم لباس هایی که می‌خواستم رو خریده، سلاح هایی که نیاز داشتم رو ساخته بودم و از کارآگاه خصوصی که چپل قبل

از اینکه به سیاه چاله بیوفته می‌شناخت کمک می‌گرفتم‌. بعد از سه ماه آماده بودم. آماده برای برگشتم پیش دخترم. آماده برای بردن اون به حفره خرگوش. آماده برای انتقام وقتی که اون کنارم ایستاده. جعبه رو از پشت وانت برداشتم و مقابل پلکانی که منتهی به درب انتهایی خانه میشد ایستادم. دستم رو به دور سر خرگوش شکل عصا مشت کردم دندون هام بهم فشردم. عروسک.. به خودم یادآور کردم که فقط بخاطر اون اینجا اومدم. قلنج گردنم رو شکوندم و اولین قدمم رو سمت در اصلی برداشتم. بوی سیگارشون به مشامم میخورد. صدای خنده‌هاشون

به گوشم می‌رسید ولی به رفتن ادامه دادم. گفت: “چپل سال ها پیش بهم حاضری عشقتو پس بگیری؟” و منم با فریاد بهش گفتم: “عروسکم” چپل: “عروسک عزیز و عشقت” لبخندی زد و مثل همیشه سرشو تکون داد و ادامه داد: “خب بچه جون از طرف من بهش سلام برسون”. لبخند کوچکی زد: “امیدوارم که شیطان سمت تو باشه.”زیر لب تکرار می‌کردم: “عروسک عزیزم” و به سمت پنجره هایی که می‌دونستم اتاق اونه نگاه کردم. دستگیره در رو چرخوندم. در کهنه با صدای بلندی باز شد. موجی از هوای داغ به صورتم برخورد کرد. هوا با غبار و خاک پوشیده شد …

دانلود رمان خرگوش و عروسک از ساشلی به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان شیرین برای فرهاد

دانلود رمان شیرین برای فرهاد pdf بدون سانسور

دانلود رمان شیرین برای فرهاد از پروانه شفاعی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بعضی چیزها تو زندگی آدم یه واقعیته که نمی­شه ازش فرار کرد. یکیش ازدواجه که در مقطعی از زندگی اتفاق می­افته. من هم از بقیه مستثنی نیستم. فرار حالای من برای ازدواج به خاطر ادامه تحصیله، اما دلم می­خواد زمانی­ که وقتش رسید ابتدا عاشق بشم بعد ازدواج کنم. با وجود خواستگارایی که دوروبرم هست، تا به حال نتونستم عاشق هیچ­ کدومشون بشم. نمی­دونم چرا به راحتی نمی­تونم به کسی اعتماد کنم….

خلاصه رمان شیرین برای فرهاد

ساعت، هفت صبح را نشان می داد. فرهاد لباس پوشید و روی ویلچر نشست تا به دانشگاه برود. پرده را آرام کنار زد، ماشین هنوز در حیاط بود. به سمت در پشتی رفت همین که خواست در را باز کند چند ضربه به در خورد. – سلام صبح به خیر، خواب که نبودید! – نه بفرمایید تو. – متشکرم اگر اشتباه نکنم قصد داشتید ب دانشگاه برید. -بله  -پس به موقع رسیدم، راستش گفتم چون اولین باره از این مسیر به دانشگاه می رید برسونمتون تا را رو یاد بگیرید. – لزومی نداره به اندازه کافی شرمنده هستم، بالاخره باید یاد بگیرم.

– این که شما باهوش هستید و زود یاد می گیرید حرفی نیست اما اگر اجازه بدید روز اول من شما را برسونم. – آخه این صندلی من خیلی سنگینه، می ترسم همین طوری پیش بریم خدای ناکرده کمر درد بگیرید. – امیدوارم این طور نشه، بفرمایید. – حالا که اصرار می کنید باشه، ولی فقط همین امروز، چون نمی خوام دیگه مزاحمتون بشم. در حالی که پشت صندلی فرهاد قرار گرفته بود و دسته ی آن را به سمت جلو هل می داد گفت: – پس شما تو کوچه پشتی منتظر باشید تا من برم از حیاط ماشین رو بیارم.

به حیاط رفت و ماشین را روشن کرد و به کوچه پشتی که فرهاد در آن جا منتظر او بود رفت. پیاده شد و در جلو را باز کرد. فرهاد با احتیاط نشست و دوباره پریا به او خیره شد. صندلی را به طرف صندوق هل داد و به داخل منتقل کرد. همین که راه افتادند عطری که فرهاد به خود زده بود مشام او را تحریک کرد، عطری ملایم و خوشبو که احساس تهی شدن به انسان دست می داد. آرام سرش را به طرف فرهاد برگرداند و به بهانه ی نگاه به آینه بغل نگاهی موشکافانه به نیمرخ صورتش انداخت. استوار و پرصلابت…

دانلود رمان شیرین برای فرهاد pdf بدون سانسور

دانلود رمان هم آشیان اثر نرگس حسینی نگارش قوی

دانلود رمان هم آشیان اثر نرگس حسینی نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان هم آشیان از نرگس حسینی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

همایون دکترای روانشناسی بالینی ، بعد بازگشت از کانادا به ایران، دچار مشکل مالی می شود.به پیشنهاد یکی از دوستانش، درمان تک دختری به ظاهر لوس و ننر راکه در کودکی دچار حملات هیستریک، پرخاشگری، ترس و تنفر از جنس مخالف شده است، در ازای هدیه ای سنگین قبول می کند…واین تازه اول ماجراست…

خلاصه رمان هم آشیان

طبق آخرین تماس مهرداد با من، چون واقعا از یکسری از برخوردها و رفتارهای شما شاکی بودم به برادرتون گفتم که دیگه نمی تونم رفتاراتونو تحمل کنم. از طرفی هم می دونید که پدرتون شدیدا با تنها زندگی کردن شما مخالفه. پس تنها راهی که می مونه برگشتن شما به تهران و خونه پدریتونه . خونه پدریتونو با استرس گذاری روی حروف گفتم تا حساب کار دستش بیاد! متاسفانه برخوردهای بی ادبانه شما باعث شده صبرم تموم بشه و همه ماجرا رو به برادرتون بگم.

ایشون هم در صدد هستن که مهمانی شما به دانشکده اراک رو لغو کنند و شما به تهران برگردید! به نظرم دروغ کارسازی اومد، چون تکونهای پای مهرناز کمتر شده بود و با تعجب به من نگاه می کرد. تو دلم گفتم: -کجا شو دیدی مهرناز خانم؟ دختر لوس و نازپرورده سرهنگ نیایش، من اگه نتونم از پس تو بر بیام که باید مدارکمو تو آتش چهار شنبه سوری بسوزونم! در حالی که چشمش می لرزید به من زل زده بود. اولین قدم برای تسلیم شدن مهرناز به خواسته های من…

دانلود رمان هم آشیان اثر نرگس حسینی نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان زنان زیرک از شری آرگون بدون سانسور

دانلود رمان زنان زیرک از شری آرگون بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان زنان زیرک از شری آرگون با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

کتابی روان‌شناسانه درباره روابط زن و مرد، نوشته شری آرگو است که به جای تکیه بر تصویری رؤیایی و ایده‌آلیستی از روابط دو جنس مخالف، تصویری واقع‌گرایانه از طرز فکر و خواسته‌های مردان و رفتارهای درست یا نادرست زنان به ما ارائه می‌دهد و باوجود تعداد اندک نکاتی که با فرهنگ ما همخوانی ندارند، پر است از نکات آموزنده و جالبی که می‌توانند در زندگی هر روزه به کار بیایند. نه‌تنها در برخورد با مردان، که در همه جا، این کتاب به زن‌ها کمک می‌کند که از گفتن واژه «نه» نهراسند و اجازه ندهند کسی از سادگی یا مهربانی آن‌ها بهره نادرستی ببرد.

خلاصه رمان زنان زیرک

هنگامی که غر می زنید، این شمایید که تبدیل به «مشکل» می شوید و او شما را، با خاموش کردن صدایتان حل می کند. اما وقتی غر نمی زنید، او مشکل را حل می کند. هنگامی که مشکلی وجود داشته باشد ، مردها عاشق این هستند که آن را حل ( بخوانید: درست ، تعمیر ) کنند، با غر زدن، شما کاری می کنید که انگار مشکل در وجود شماست. اگر می خواهید او وسیله ای را در خانه درست کند و او این کار را پشت گوش می اندازد، خیلی عادی بگویید که درست کردن آن را به برادرتان یا برادر خودش واگذار می کنید. مردها متنفرند از اینکه مرد دیگری چیزی را برایشان درست کند. بحث تمامیت

ارضی است، انگار که مرد دیگری تهدید به گرفتن خاک آن ها کرده باشد. اگر چند بار از او خواهش کرده اید که کاری را انجام دهد و او انجام نمی دهد، بگویید: «عزیزم ایرادی ندارد، دیگر لازم نیست تو انجامش بدهی، دوستم گفته همسرش می آید و آن را انجام می دهد » در این صورت کاری که می خواهید انجام می شود. دقیقا همان موقع. دوست من لوسی متوجه شده بود که از هر راهی که از همسرش می خواهد برایش کاری را انجام دهد یا به او کمک کند، او کم توجهی کرده و سرباز می زند. برای مثال او همیشه از همسرش می خواست که وقتی از خرید خوار و بار برمی گردد. در جابه جایی مواد

غذایی به او کمک کند. اما او همواره مشغول انجام کاری بود و می گفت: « یک دقیقه صبر کن » . یک دقیقه بعد لوسی می گفت: « مواد غذایی خراب می شود » و همین طور برای خودش ادامه می داد: « مواد غذایی خراب می شود ، اگر می خواهی بروی همین حالا برو ». هرگاه لوسی به خرید می رفت، این موضوع تبدیل به جنگ قدرت می شد. سپس لوسی کمک خواستن از او را متوقف کرد و متوجه شد که هر بار از خرید بر می گردد، شوهرش از او می پرسد کمک می خواهد یا نه و او پاسخ می دهد: « نه عزیزم ، خودم از پسش بر می آیم »، ناگهان همسرش پیش از او بیرون است تا بسته ها را به داخل بیاورد…

دانلود رمان زنان زیرک از شری آرگون بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان قفس  ر از ر.س – بدون سانسور

دانلود رمان قفس ر از ر.س – بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان قفس از راز.س با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پرند زندگی خوبی داره، کنار پدرش خیلی شاد زندگی میکنه، تا اینکه پدر عزیزش فوت میکنه، بعد از مرگ پدرش برای دادن سرپناهی به خانواده اش، مجبور میشه با پسر پدرش ازدواج کنه…‌

خلاصه رمان قفس

گلاب کتاب توی دستم را بیرون می کشد نگاهی به متن داخلش می اندازد و به آغوشم پرت می کند راضیه با پوزخند می گوید خودت و خسته نکن. اون از ما بهترونه ما حالیمون نمیشه اونجا چی نوشته سرم را پایین می اندازم و چشم میدوزم به خط های کتاب در این چهل روز تنها بیست برگ از آن را خوانده ام و میتوانم قسم بخورم هیچ از آن بیاد نمی آورم. تمام ذهنم از لحظات بودن او پر است هیچ نمی توانم به زبان بیاورم… جز ثانیه های بودن او…. صدای او در گوشم طنین میاندازد و افکارم به سوی این دو سال کشیده می شود. پانته آ دمپایی هایش را در می آورد و پا به سلول می گذارد

میپرسم چی شد دادگاهت؟! سوسن با صدای ایشی می گوید به موت قسم این حرف میزنه همچین میخه میره تو… (به موت :قسم نوعی قسم (جاهلانه دیالوگ های زندان)) فرح نگاهم می کند بابا ننه مایه دار تو حرف نزنی نمیگن لالی (بابا ننه مایه دار: بچه پولدار با اصل و نصب (دیالوگ های زندان)) سر میچرخانم از این کلماتی که استفاده می کنند چیزی حالی ام نمی شود تا د درکی داشته باشم خودم را گوشه ی تخت می کشم و دستم را به روی گوشم تکیه میزنم تا صدایشان را نشنوم شاید دلیل اینجا بودنم هم خودم باشم. شاید تقصیر از خودم است که بعد از تماس وزیری و فهمیدن اینکه او

کارخانه را دوباره سر پا کرده است تماس میگیرم اینبار با همان اولین زنگم جواب می دهد. صدایش را خوب بخاطر دارم. صدای رگه دارش که می گوید: بله؟ به بله های سختش که گویا از ته چاه بیرون می آیند اما چیزی از جدیتش کم نشده است، کم کم خو میگیرم اینبار از شنیدن این بله شوکه نشده ام. سلامی دادم و او گفت: علیک برای چی زنگ زدی؟ به کارت طلایی که روی میزم است و حتی به خودم زحمت استفاده از آن را نداده ام خیره شدم ممنونم. متعجب و با مکث طولانی پرسید: واسه چی؟ لبخندی روی لبم آمد: برای کارخونه. سکوتش طولانی شد حس کردم تماس را قطع کرده است…

دانلود رمان قفس ر از ر.س – بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر – فایل pdf

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر – فایل pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درباره ی یه دختریه ک قد خیلیییی کوتاهی داره. عاشق یه پسری میشه که حامله میشه. بعد برای کمک میره پیشه دایی اردوان که اسمش ادیب کاتب و…

خلاصه رمان شروق

فریده بالشت بغلیشو برداشت… یعنی شهرام و ادیب اینجا می خوابن؟ به تشک ها که ردیفی کنار هم انداخته شده بود نگاه کردم. یعنی چی؟! صنم هم روی تشکش دراز کشید و خوابید. برای اینا مهم نیست کی کجا بخوابه؟! شهرام گوشیشو به شارژ زد و گفت: -بچه ها good night و رفت بین صنم و فریده خوابید. اینطوری که پتو روی سرش کشید و صاف انکارد شده خوابید. ادیب – یه چای بزنیم؟ فریده چای می خوای؟ فریده نه نوش؛ شب بخیر. فریده پشت به شهرام کرد و خوابید، یکه خورده با صدای آروم گفتم: همه اینجا اینطوری بغل هم می خوابید؟ ادیب به جمع نگاه کرد و گفت: آره دیگه،

پایین که کسی خوابش نمی بره، صدای عرفانو که می شنوی، بیرونم که الان سرده همه الان با پتوییم، دیگه جایی نیست. دوباره به جمع نگاه کردم – پس من اونجا می خوابم. به جلوی دستشویی اشاره کردم که با بقیه فاصله داشت. ادیب یه آن سکوت کرد و بعد گفت؛ نه چرا تو اونجا بخوابی؟ تشک آخرو کشید به همون سمتی که اشاره کرده بودم و گفت: این جای من، تو پیش فریده بخواب حله؟ -ببخشید آقا ادیب، خیلی اذیتت کردم. ادیب لبشو به دندون گرفت و ابروهاشو بالا داد و گفت: نه نه، بریم توی تراس بچه ها با صدای حرف بیدار نشن، یه پتو هم بردار سردت نشه. چرا اردوان به این دایی نرفته؟!

ادیب حداقل که خوب بلد بود حرمت مهمون نگه داره به تراس رفتیم و ادیب چای آورد و روی میز گذاشت. پشت میز نشستم و ادیب ایستاده بود. انگار منتظر بود ببینه نشستن روی اون نیمکت که از صندلی سخت بود چون پشتی داشت نه جای پا، برام امکان پذیره یا نه، وقتی نشستم رفت روی صندلی روبروم نشست و استکان چای رو مقابلم گذاشت و گفت: – سرتاپا گوشم. لبخند تلخی زدم و گفتم: دوست نداشتم اینطوری با شما آشنا بشم، اردوان همیشه می گفت داییم شبیه غول چراغ جادوئه و همه چی توی کوله بار زندگیش هست. ادیب پوزخندی زد و گفت: نه خانم شایعه است، اون نقل منفعت خودش بوده…

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر – فایل pdf pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آشفتگی مرا داروگ میفهمد از مهسا عادلی – به صورت رایگان

دانلود رمان آشفتگی مرا داروگ میفهمد از مهسا عادلی – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان آشفتگی مرا داروگ میفهمد از مهسا عادلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دادیار آذر روانشناس معروفی با گذشته‌ی سیاه و تاریک که سیزده سالگی پدر می‌شه و ری‌را شاملو دختری که بدون خبر وارد زندگی تیره و تار پدر و پسر جوان می‌شه تا این‌که…

خلاصه رمان دانلود آشفتگی مرا داروگ میفهمد

عینک از روی چشم برداشت و با پشت دست گوشه چشمش را مالید. از اتاق بیرون رفت و رو به منشی پرسید: چند نفر دیگه موندن؟ زن به سرعت نگاهی به سیستم انداخت و پاسخ داد: سه تا مراجع موندن. سرتکان داد، خواست به سمت سرویس بهداشتی برود که با به یادآوری فردی باز به سمت زن سر چرخاند. خانوم شاملو تشریف نیاوردن؟ چهار قرار بود بیان الان ساعت شیش هستش. _خیر هنوز که نیومدن. لحظه ای مات ماند حداقل می توانست امیدوار باشد که دختر دلخور نشده باشد، بیخیال به سمت سرویس بهداشتی رفت. شیر آب را باز کرد و چند مشت آب به صورت پاشید، چشمان سرخش

نشان از خستگی وکم خوابی اش میداد. سردرد کمی داشت که احتمالا به خاطر خستگی سراغش را گرفته بود و امروز را می توانست روز خوش شانسی بنامد که میگرنش عود نکرده بود، با وجود شب قبل احتمال میداد حالش بد شود اما خب گوی خدا با او بود. از سرویس خارج شد و پس از ریختن لیوان چایی به اتاق خود بازگشت.. پشت میز نشست و کتابی که در حال خواندنش بود را از گوشهی میز برداشت. کتاب را از جای باقی مانده باز کرد اما حواسش خیلی پی مطالب نبود و بیشتر سمت و سوی آکام میچرخید، نگران بازیگوشی هایش بود. می ترسید نتواند درست پدری کند و آسیبش به آکام برسد.

امروز کاملا جدی به آن دبیر اولتیماتوم داده بود که اجازه ی توهین به فرزندش را ندارد، آکامش مادر نداشت اما او تمام تلاشش را کرده بود تا پسرش کمبود بزرگی به نام مادر را در زندگی کمتر احساس کند. امروز لحظه ای فکر کرد شاید آن قدر که باید برای پسرش خوب نبوده است. کلافه از هجوم افکار دست به پیشانی گرفت و با نوشیدن ذره ای از چای لب و دهان خشک شده اش را تر کرد. با تقه ای که به در خوردکتاب را بست و به جای قبلش بازگرداند. _بفرمایید؟ پس از سه مراجعی که البته یکی از آن ها هم نیامد، وسایلش را جمع و به سمت پارکینگ رفت. هم زمان با گذاشتن کیفش و موبایلش…

دانلود رمان آشفتگی مرا داروگ میفهمد از مهسا عادلی – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان جاده سنتو از فاطمه محمودی – نگارش قوی

دانلود رمان جاده سنتو از فاطمه محمودی – نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان جاده سنتو از فاطمه محمودی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نبات دانشجوی روانشناسی هست که برای پایان نامه اش باید با شهریار جلسات روان کاوی داشته باشه؛ شهریاری که شخصیت مبهم و نهفته ای داره و همه ی در ها رو به روی نبات بسته. همه چیز آروم پیش میره تا این که شهریار شروع به دادن پیشنهاد های عجیبی به نبات میشه و…

خلاصه رمان جاده سنتو

چشم هاش آرومه؛ برعکس همیشه که موقع حرف زدن درباره ی مامان، حس می کنم ناراحت میشه و عذاب می کشه. -با من کاری نداشت، اومده بود درباره ی درس بچه ی شوهرش بیرسه. چشم های گردم به حالت عادی برمی گرده و حس می کنم نفسم توی سینه تنگ می شه. – ب … بچه ی شوهرش؟! مگه شوهرش بچه ی چند ساله داره؟! این بار چشم های بابا هم با تعجب همراه میشه. – تو نمی دونسی؟ یه پسر چهارده ساله داره؛ یه دختر کوچیک تر هم پیشش بود. من فکر کردم می دونی…

باهاش حرف نمی زنی؟ اخم هایم در هم می ره و نگاهم و مستقیم به لیوان روبه روم می دوزم. – نه… یعنی از وقتی که زنگ زد و گفت می خواد ازدواج کنه باهاش حرف نزدم. دست بابا روی دستم می شینه؛ حتی اگه خودش هم حالش خیلی بد باشه با این وجود، برای دلگرمی و آسایش من هرکاری می کنه. – ناراحت نباش قشنگ بابا؛ اون هم حق زندگی داره… سرت که خلوت شد یا زنگ بزن بهش یا برو حضوری ببینش؛ خوب نیست این همه از هم دور شدید. نگاهم رو به سمتش می کشم

که از روی صندلی بلند میشه و با «شب بخیری» به سمت اتاقش میره. دیگه حتی میلی هم به خوردن چای ندارم؛ از جا بلند میشم و چای رو توی سینک خالی می کنم. بدون این که علاقه ای به شستن لیوان داشته باشم به سمت اتاقم پا تند می کنم. همین که پا توی اتاقم می ذارم، مانتوم رو از تنم بیرون می کشم و دست می برم کش پایین موهام رو باز می کنم؛ مانتو رو روی زمین می اندازم و در حالی که انگشت هام رو بین بافت موهام می کشم تا از هم دیگه باز بشن به سمت میز آرایشم می رم…

دانلود رمان جاده سنتو از فاطمه محمودی – نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان محکوم اثر زهرا علیزاده – pdf

دانلود رمان محکوم اثر زهرا علیزاده – pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان محکوم از زهرا علیزاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

ارسلان یه پسر بدبین و شکاکه که شیفته یه دختر ساکت و مظلوم شده و تعقیبش میکنه. برای به دست آوردن مینا سماجت میکنه و بعداً مینا متوجه میشه که ارسلان از سال ها قبل عاشقش بوده…

خلاصه رمان محکوم

روی تخت نشستم و خنده ای ناخواسته و شیرین روی لبم جای گرفت. ازدواج را به خاطر دلبستگی و عشقش دوست داشتم. چندباری امیر را دم در خانه شان دیده بودم. قد بلند و خوش چهره بود. با یادآوریش گرمای مطبوعی زیر پوستم دوید. دست هایم را روی گونه هایم گذاشتم و با ناباوری خندیدم. داشتم ازدواج می کردم؟ مطمئن بودم که پدر و مادرم راضی هستند، خودم هم راضی به نظر می رسیدم و تنها چیزی که مانده بود حرف زدن با امیر بود و اگر جلسه خواستگاری و حرف هایمان خوب پیش می رفت، جواب مثبت را می دادم. لبخند گوشه لب امیر، در تمام طول خواستگاری و نگاه پر از

مهربانی پدرش و آغوش گرم مرضیه خانم، مرا راضی و خشنود می کرد. نظر پدر و مادرم صد در صد مثبت بود و همه چیز را به خودم سپرده بودند. دیروز عصر پدرم مرا صدا زد و گفت که امیر و خانواده اش را خیلی خوب می شناسد و می داند که آدم های خوبی هستند و به نیک نامی و با آبرویی معروف اند. گفت سال هاست همسایه ایم و خوب همدیگر را می شناسیم. پدرم خودش امیر را تضمین کرد و گفت پسر خیلی خوبی است و کارش هم خوب است و تازگی ها یک واحد آپارتمان در نزدیکی خودمان خریده. من برای خوشبختی چیزی بیشتر از این نمی خواستم! به یاد دارم بچه که بودم امیر،

پسربچه ای مهربان و خوش اخلاق بود که توی بازی هایمان هوای همه دختربچه ها را داشت و نمی گذاشت بعضی از پسربچه های قلدر به من و دوستانم زور بگویند. بعدتر که بزرگ شدیم، دیگر زیاد همدیگر را نمی دیدیم و وقتی هم که توی کوچه به هم برخورد می کردیم حتی از سلام دادن به هم اجتناب می کردیم. حالا نمی دانم من انتخاب مادرش بودم یا خودش؛ اما هرچه که بود خیلی خوشحال به نظر می رسید. چشم هایش برق واضحی داشت و لحظه ای لبخند از روی لب هایش کنار نمی رفت. وقتی مرضیه خانم خواست ما با هم حرف بزنیم، مادرم به من اشاره کرد. به آرامی از روی مبل بلند شدم….

دانلود رمان محکوم اثر زهرا علیزاده – pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان گلبرگ شقایق اثر سمیرا موسعلی – به صورت رایگان

دانلود رمان گلبرگ شقایق اثر سمیرا موسعلی – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان گلبرگ شقایق از سمیرا موسعلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

یک دختر ساده و معمولی به نام (شقایق) که به عنوان منشی استخدام یک شرکت می شود؛ بعد از مدتی رئیس شرکت(ارسلان) و شقایق عاشق هم می شوند. شقایق میفهمد که ارسلان متاهل است. رابطه شان را تمام می کند، چند سال میگذرد شقایق ازدواج می کند، یک شب مهمانِ آشنای همسرش می شوند و صاحب مهمانی کسی نیست جز ارسلان. حالا یک بچه هم دارد…
رمان گلبرگ شقایق
اون چند روز همه سخت مشغول کار بودن و حتی وقتی کسی کارشو تموم می کرد می رفت سراغ همکار دیگه ش.خوبه این وضعیت همکاریم بهشون یاد داد.سوری هم تونسته بود بازم اعتماد طرف مقابلشو بخره و مدام می رفت بخش می فهمیدم کار آخرشه چون دونه دونه کارمندا ازم خداحافظی می کردن و می رفتن فقط خودش و فیاضی مونده بودن. نصرتی هم نظافت اتاق سوری و سالنو تموم کرده بود و برای تمیز کردن سالن نموند. اون روز و روزای قبل زنگ میزدن برای قرار داد و سفارشات. منم بدون گفتن به سوری، بهشون میگفتم: فعلا سرمون شلوغه اگه سفارشی دارید… بیا. زیاد تماس گرفتن

خلاصه رمان گلبرگ شقایق

اون چند روز همه سخت مشغول کار بودن و حتی وقتی کسی کارشو تموم می کرد می رفت سراغ همکار دیگه ش.خوبه این وضعیت همکاریم بهشون یاد داد.سوری هم تونسته بود بازم اعتماد طرف مقابلشو بخره و مدام می رفت بخش می فهمیدم کار آخرشه چون دونه دونه کارمندا ازم خداحافظی می کردن و می رفتن فقط خودش و فیاضی مونده بودن. نصرتی هم نظافت اتاق سوری و سالنو تموم کرده بود و برای تمیز کردن سالن نموند. اون روز و روزای قبل زنگ میزدن برای قرار داد و سفارشات. منم بدون گفتن به سوری، بهشون میگفتم: فعلا سرمون شلوغه اگه سفارشی دارید… بیا. زیاد تماس گرفتن خلاصه.

داشتم لیستی آماده می کردم که تحویل حسابدار بدم که سوری در بخشو نیمه باز کرد. شقایق اینجایی… رفتم داخل._بله؟ بیا اینجا برای دسته بندی، باز تو حواست جمعه. حواسم جمع نبود. فکرم درگیر بود. درگیر شقایق گفتناش. چرا انقدر این روزا به اسم کوچیک و انقدر راحت صدام میکنه. اون همیشه فاصله مناسبو باهام رعایت می کرد، ولی… حس میکنم باهام صمیمی شده. _فردا تو هم بیا محمد. یعنی نمیخوای خودت توضیح بدیش؟ _انقدر آمدن خستت میکنه؟ _باشه، جهنمو ضرر. _دیدی تمومش کردیم، این همه نگران بودی. _مرده حسابی خدا بهت رحم کرد… آبرومون در خطر بود.

ارسلان سرشو تکون داد و خندید و بین خنده هاش نگاهم کرد.فقط تونستم لبامو بکشم. _ریسک کردن از واجبات کاره. اینو از من داشته باش. _خب، ریسکا با تو، ما که رفتیم. فردا باهات میام و بعد دیگه باهام کاری نداشته باش لطفا. هفته ی بعدم نیستم. خودت کارای منو انجام میدی. منم از حرفش تعجب کردم. ارسلان جدی گفت: با رئیس اینطور حرف میزنن؟؟؟ زد تو بازوی ارسلان_گم شو بابا… بعد باهم زدن زیر خنده و از در بخش زدن بیرون. من با چشمای گردم به افق خیره بودم. چی شد؟ فکر کنم از فشار کاره… اگه خیلی باهم دوستم باشن، جلوی من نباید اینطور برخورد میکردن. ارسلان خوشحال آمد داخل…

دانلود رمان گلبرگ شقایق اثر سمیرا موسعلی – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.