دانلود رمان عشقی که تبخیر شد رایگان

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد از فاطیما.ر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مهتا، دختریست که با قدرت بی‌نهایت پدرش در عمارتی عظیم، بزرگ می‌شود. امیر، پسری‌ست که در دست سالار‌خان سخت زندگی‌کردن را می‌آموزد و عشقی که این میان ناگفته می‌ماند و نابود می‌شود اما ….

خلاصه رمان عشقی که تبخیر شد

تعجب داشتم نگاهش میکردم که با دستِ پدر باز هم کشیده شدم. نمی فهمیدم چه خبر است و رادین قرار است تکلیف کدام کار را با پلیس ها روشن کند! انفجار آزمایشگاه که معلوم بود کار خود پدر بوده و احتمالاً با نابود کردن آن همه موادی که می توانست بزرگترین جرم ها را به آنها نسبت دهد، سالارخان می توانست به راحتی خود را تبرئه کند! اینطور که به نظر میرسید این نقشه ی شماره ی دو بوده که در صورت به هم خوردن برنامه ها، تمام مدارک جرم را از بین ببرند حتی اگر آن آزمایشگاه و تمام زندگی شان باشد. پدر مرا به درون ماشین هل داد و خودش و عمه هم بر صندلی های جلو نشستند. یعنی قرار بود رادین به تنهایی جوابگوی پلیس باشد؟! دستم را به پشتی صندلی پدر گرفتم و کمی خود را جلو کشیدم. – بابا! رادین میتونه؟! – امیدواریم که بتونه. یعنی چه که امیدواریم!

یعنی اگر نتوانست باید به جای همه ی ما مجازات شود! – بابا، منم می خوام برم پیش رادین! اون الان به یکی احتیاج داره. نمیشه که همه مون تنهاش بذاریم و فرار کنیم! عمه سلطان که تا الان لحظه ساکت نشسته بود اخم های غلیظش را به صورتم پاشید و تشر زد: – اگه قراره کسی نگران رادین باشه اون منم. پس زیاد احساس فداکاری بهت دست نده مهتا خانوم. از دستش حرصم گرفت ولی سعی کردم به تندی جوابش را ندهم. – رادین برای من بیشتر از پسرعمه، یه دوسته و این کار رو نه به خاطر روابط خونی و فامیلی بلکه به عنوان یک دوست میخوام بکنم. – مهتا ساکتشو و سر جات بشین. فکر کردی از بین بردن تمام هست و نیستم کار راحتی بوده که من به خاطر شماها مجبور به انجامش شدم؟! پس آروم بگیر تا بفهمم باید چیکار کنم.

با غیظ به پشتی صندلی تکیه زدم و دست به بغـل بستم. – انگار حالا واقعاً به خاطر ما انجام داده! هرکی هم خبر نداشته باشه واقعاً باور میکنه! – مهتا… گفتم ساکتشو. صدای فریاد گوش خراشی که در فضای کوچک ماشین کشید، رعشه به تمام اندامم ریخت و زبانم را قفل کرد. نمیدانم چه قدر گذشت و در آن تاریکی چه قدر راندیم تا به جایی که مقصدمان بود رسیده و پیاده شدیم! سرم از آن همه اتفاق عجیب وغریب در حال انفجار بود و بیصدا نشستن در آن ماشین برای ساعت هایی که با هزار ترس و دلهره گذاشت، مغزم را هم مثل قلبم به ضربان انداخته بود! خانه به نظر ویلایی و کوچک میرسید و از بوی درختان اطراف میشد تشخیص داد نزدیک جنگل هستیم! نمی فهمیدم با از بین بردن آن همه چیز، دیگر چه نیازی به فرار و پنهان شدن بود!

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بی آبان از آناهید قناعت بدون سانسور

دانلود رمان بی آبان از آناهید قناعت بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان بی آبان از آناهید قناعت با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بی شک من نه سیندرلا بودم و نه کوزت بینوایان!! من آبانم با داستان خودم، دختری که عاشق شد و خودش را شناخت! آن عشق، طناب نجات من شد اما نه آنطور که شما فکر می کنید، آن عشق خیلی چیزها به من بخشید که مهم ترینش خودِ از دست رفته ام بود اویی که ادعا می کرد عاشق است واقعا بود. ببخشد و هیچ نستاند، معنای راستین عشق همین است دیگر غیر از این هرچه باشد باد هواست پوچ و ناچیز… داستان من هرچند کوزت وارانه شروع شد اما به خط خودم پایان می‌یابد …

خلاصه رمان بی آبان

پدربزگ مرا برد توی اتاق گونی برنج سی کیلویی را گذاشت پشت در و نشست به رویش! دستورات بابا را اجرا می کرد. هنوز صدای زجه های مادرم و ضربه هایی که به در اتاق می کوبید توی سرم جولان می دهد. ترسیده بودم. در سه گوش اتاق کز کرده گریه می کردم. مگر چند سالم بود؟ اما باز هم حالی ام میشد که آن رفتار درست نیست. صدا که قطع شد، در اتاق که باز شد مادری در کار نبود. عروسکی پشت در افتاده بود، مو مشکی با لباس چین دار سبز سینه اش را که فشار می‌دادی آواز می خواند شعر عربی و قدیمی امانه امانه! میدانی کدام را می‌ گویم؟!

من آن روز مادرم را ندیدم اما زنی غمگین و گریان درخاطر شش سالگی ام نقش بست. دستم را فشردی، حتی متوجه نشدم کی دست را گرفته بودی احتمالا فهمیده بودی گوشه‌ رینگ افتاده! دارم از خاطراتم مشت می‌خورم. بار دوم، اول ابتدایی بودم وسط کلاس مرا از دفتر خواستند خانمی آراسته و سفید رو آنجا بود مرا که دید جلو آمد مقابلم زانو زد و به آغوشم گرفت عطر آن آغوش فرق داشت متعجب بودم. متعجب بودم و نمی دانستم آن زن خوش بو مادرم است. تا زمانی که خودش گفت من مامانتم. چیزی برای گفتن نداشتم. مامان لطیفه می‌گفت گردی

صورتم به او رفته و آن عروسک سبز پوش هنوز هم برایم می خواند و شب ها بغلم می کرد انگار که همان روز، پشت در آن اتاق، زنی غمگین و گریان کنار گوشش خوانده بود آبانم را به جای من بغل بگیر… بگذریم که چند ماه بعد که بابا مرا برد نزد تازه عروسش، عروسکم به طرز عجیبی گم شد! از این هم بگذریم که فردای همان روز بابا به مدرسه ام آمد و تمام کادر دبستان را به باد بد و بیراه گرفت که چرا اجازه داده اند مادرم مرا ببیند و همین شد که دفعات دیگری در کار نبود. کنار خیابان پارک کرده بودی این را هم نفهمیده بودم پرف پاکن ها خاموش بودند …

دانلود رمان بی آبان از آناهید قناعت بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان آناهیتا باران کن اثر آتوسا ریگی

دانلود رمان آناهیتا باران کن اثر آتوسا ریگی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان آناهیتا باران کن از آتوسا ریگی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

محمد میعاد مردی با ایمان و خدا دوست است که از همسر خود، طهورا جدا شده و از او یک دختر سه ساله دارد، به خواستگاری آناهیتا میرود و خواستگاری او از آنا زندگی دختر را دست خوش تغییرات میکند…

خلاصه رمان آناهیتا باران کن

خنده ام گرفت یاد آن جمله قصار «دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟ افتادم. سرم را کمی خم کردم تا لبخندم را نبیند نگاهم افتاد به فیروزه اش که بین انگشتها و مچ دستش پیچ و تسبیح
تاب خورده بود. همیشه وقتی تسبیح نمیگرداند این طور بین انگشتانش قرارش میداد و….اعتراف میکنم من عاشق تسبیح فیروزه اش بودم وقتی لای انگشتهایش پیچ و تاب خورده بود.

و متاسفانه دوباره نگاهم رفت روی انگشتری که توی دست چپش خودنمایی میکرد. انگشتری که طهورا در عقدکنان توی انگشتش قرار داده بود و بعد از طهورا و بعد از سه سال هنوز توی دستش بود. حرفی نزد. مطمئن نبودم بتواند با این مسأله کنار بیاید. خیلی از مردها با چنین چیزی کنار نمی آمدند. یادم بود آیناز با توصیه مشاورش در مورد رابطه ای که داشت به نامزدش گفت و همه چیز خراب شد.

همیشه و همه جا و به همه دخترها توصیه میکرد صداقت را با حماقت اشتباه نگیرند. گذشتت به فردی که قراره در آینده کنارت باشه ربطی نداره پس خود شیرینی نکن. بهت شکلات نمیدن اگه واقعیتو بگی. این جمله ای بود که چندین بار به خود من و بعد از هر خواستگاری توی گوشم میخواند.من هم میخندیدم و میگفتم باشه بابا فهمیدیم آبستن شدم با تزت بسه دیگه.

دانلود رمان آناهیتا باران کن اثر آتوسا ریگی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نه من نه تو از سها_۲۴ – بدون سانسور

دانلود رمان نه من نه تو از سها_۲۴ – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نه من نه تو از سها_۲۴ با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این یه زندگیه! پر از حس حسرت، کینه و غم اما یه زمانیم عشق و مرحمتم این بین جوانه میزنه. زندگی با حس غرورش تو وجود آدما اونارو به سمت حسرت، غم وکینه هل میده! تا کی غرور و تا کی کینه؟؟ حس مرحمت و عشق کی جوانه میزنه؟؟ بین این سوال ها آدمایی هستن که با حس غرور و کینشون زندگی خودشونو خراب می کنن و آدمایی که با حس عشق و مرحمت زندگی خودشونو به اوج خوشبختی می رسوننقول بدیم که نه من غرور داشته باشم نه تو!

خلاصه رمان نه من نه تو

“شهروز” نگاهی به ساعت انداختم ۷ دقیق بود جونم دقیق بودنم. از روتخت بلند شدم و به سمت دستشویی راه افتادم، بعد شستن دست و صورتم پلیور مو پوشیدم و رفتم که روزمو با ورزش شروع کنم. از پله های ویلا رفتم پایین که بهناز و رها رو دیدم داشتن باهم حرف میزدن چشمم خورد به ساک دستی بهناز پس معلومه که داره میره ایولا. بهشون نزدیک شدم بهناز رها رو بغل کرد و بعدی مکث کوتاه از آغوشش جدا شد و بدون نگاه کردن به من سوار تاکسی دم درحیاط شد و رفت. زیر لب گفتم: جریان بهنازم تموم شد اما اون شخصی که اس داده

هنوز پیدا نشده. رها که صدامو شنیده بود اومد نزدیک تر و گفت: به کسی شک کردی؟؟ _شخص خاصی به ذهنم نرسیده مطمئنا که کار شماها نیست. رها-خوبه که مطمئنی. چرا این انقدر تو خودشه و مغرور شده؟؟ منتظر جوابی از من بود اینو از چشماش که بهم زل زده بود فهمیدم من که خدای مغروری و بی توجهی!! شروع کردم به دوییدن. از جلوی ویلای رادمهری ها رد شدم که ذهن و فکرم پر کشید سمت جواب آیسل!! ینی قبول میکنه؟ اگه نکنه چی؟ سر جاده ایستادم. من چم شده؟؟ چرا این آیسل برام پر اهمیت شده؟ دیگه خودمو نمی شناسم،

منی که حتی یه نگاهم به دخترا نمی انداختم حالا چه برسه یکیشون برام مهم شه. یکی زدم رو پیشونیم و پشت سرهم به خودم گفتم دیوونه دیوونه.همون موقع صدای شمیم رو شنیدم که داشت با یکی حرف می‌ زد. رفتم سمت صداش از جاده فاصله گرفتم و راهمو به سمت چپ پیش گرفتم‌. شمیم و نگار و دیدم رو چمنای نزدیک جاده نشسته بودن و شمیم بلند بلند حرف میزد. منم عین دزدا پشت یکی از درختا که نزدیکشون بود وایستادم. قربون هرچی درخت بشم که موقعیت میده دست آدم. شمیم: داشتم می گفتم این دختر تکه تک!

دانلود رمان نه من نه تو از سها_۲۴ – بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان در خیال از خانوم_کاف – بدون سانسور

دانلود رمان در خیال از خانوم_کاف – بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان در خیال از خانوم_کاف با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آیه دختری که بعد طلاق همراه پدر و مادرش زندگی میکنه. زندگیه معمولی رو میگذرونه و تا میتونه خودش رو با کار سرگرم میکنه. بزرگمهری که  حتی بعد  طلاق هم آیه رو اذیت میکنه  و هر روز یه شرط جدید برا دیدن بچه ها میزاره. باید ببینیم کدومشون نداشتن اون یکی رو بیشتر توی زندگیش حس میکنه و پشیمون میشه. آیا باز بهم برمیگردن؟!

خلاصه رمان در خیال

آب براتون بیارم؟! دستش رو به معنای نه تکون داد. نه قربون دستت، نیک منش جان راستش یسری از والدین تقاضا کردن که برای درس ریاضی کلاس فوق برنامه برگذار کنیم خواستم ببینم شما موافقی؟! خیلی سرم شلوغ بود ولی نمیتونستم درخواست مدیر رو رد کنم؛ چون تا چند وقت باهام بد خلقی میکرد. درثانی خودش تصمیم رو گرفته و فقط منتظر گرفتن تایید لفظی از من بود. بله حتما من مخالفتی ندارم، فقط تایمش رو به من بگید تا برنامه هام رو طبق اون بچینم.

مدیر مثل همیشه از پاسخ مثبتم گل از گلش شکفت و تشکر کرد. میدونستم قبول میکنی بیشتر از این وقتت رو نمیگیرم خیر پیش. کش چادرم رو مرتب کردم و مسیر خونه رو در پیش گرفتم. بخاطر هزینه های خودم و پدر و مادرم تا جایی که میشد سعی میکردم صرفه جویی کنم و مسیری که با ماشین ده دقیقه ای میرسیدم رو پیاده میرفتم. نزدیک خونه بودم که گوشیم زنگ خورد؛ از تو کیفم در آوردم، مامان بود. جانم مادر؟!

مامان که هنوز بخاطر سرماخوردگی یک هفته پیش سرفه میکرد پرسید. دخترم اومدی؟! ممکن بود کاری داشته باشه و توی رودربایستی بمونه و نگه، پس گفتم نه هنوز چطور؟!چیزی میخواین؟! مامان با شرمندگی گفت: اسپریم تموم شده و بابات نمیتونه بره بگیره میگه اسمش رو بلد نیستم تو میتونی برام بگیری؟! حینی که داشت صحبت میکرد راهی که به خونه مون ختم میشد. رو برگشتم و مسیر داروخانه رو در پیش گرفتم. چشم مادر چیز دیگه ای نمیخوای؟! قرصات تموم نشده؟! نه مادر خیر ببینی همین رو بیار

دانلود رمان در خیال از خانوم_کاف – بدون سانسور pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بهاری که باران نبارید pdf

دانلود رمان بهاری که باران نبارید pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بهاری که باران نبارید از راضیه خیرآبادی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان ما روایتی از زنی است به نام شمیم، موفق و قوی، که ناخواسته دچار مادر بودن می شود و روی دیگری از وجود تقسیم شده اش را در زمستانی رو به یخ زدگی زندگی اش حس می کند…

خلاصه رمان بهاری که باران نبارید

“شاهو” از در خونه که خارج شدم قدم هام سست شد. با حال خرابی خودم رو رسوندم به ماشین و به راه افتادم. نمی دونستم به چی فکر کنم و یا حتی چطوری فکر کنم؟ چیکار باید کنم؟ چطوری انتخاب کنم؟ توی تاریک ترین جای ممکن کنار جاده نگه داشتم و سیگارمو روشن کردم. از ماشین پیاده شدم و بهش تکیه دادم. چشمم افتاد به آسمون پر ستاره، یه کام از سیگار گرفتم و چشم هام رو بستم. سرم در حال انفجار بود. انگار یه آدم دیوانه ی حراسون توی سرم فریاد می زد و به این سمت و اون سمت می دویید. سیگارم تموم شد . یکی دیگه روشن کردم، دومی به سومی رسید، سومی به چهارمی…

انقدر حالم بد شده بود که سرگیجه و حالت تهوع گرفته بودم. سیگارمو نصفه انداختم زمین و به راه افتادم. رفتم خونه ای علی که قرار بود باهاش برم ایران اون خونش تو یه روستای کوچیک بود اما من دوست داشتم سکوتش رو. وقتی رسیدم علی با روی باز در رو برام باز کرد و رفتم داخل،خونش تمام از کاهگل و چوب بود اما تنها جایی بود که هر موقع حالم بد بود می رفتم. یه لبخند روی لبم گذاشته بودم تا متوجه حال بدم نشه. رفت برام چایی آورد و با خوشحالی پرسید: از اون دکتر چه خبر؟ نگاهم تو نگاهش خشک شد. الان واقعا وقت این سوال بود؟ فنجون داغ رو گرفتم تو دستم:-دیگه اسمش

رو نیار متاهله. _تو که گفتی مجرده! یاد صادق افتادم پسری که گذاشته بودم منشیش بشه و بهم آمارش می داد. اون بهم گفت که یه پسره می خوادش اما هنوز مجرده. کاش تو این چند ماه ازش آمار می گرفتم، شاید اگه کمی زودتر می فهمیدم الان شرایط این نبود. لعنت به باعث و بانی این همه اتفاق بد. _ای بابا کلی تیپ زده بودی بری مطبش. دستمو آوردم بالا: -اسم ناموس مردم رو نیار. دیگه حتی تحمل اون جا موندن رو هم نداشتم پا شدم و با یه خداحافظی از علی هم دور شدم. رفتم خونه ی موقت بابا توی هرات… ساعت ها تو راه بودم و حالیم نبود. وقتی رسیدم با ریموت در رو باز کردم…

دانلود رمان بهاری که باران نبارید pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان خونه‌‌‌ی بهار و آرمین اثر ستاره شجاعی‌ مهر –

دانلود رمان خونه‌‌‌ی بهار و آرمین اثر ستاره شجاعی‌ مهر – pdf بدون سانسور

دانلود رمان خونه‌‌‌ی بهار و آرمین از ستاره شجاعی‌ مهر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

خونه‌ی بهار قصه‌‌ی آرمین پسر جوونیه که بعد از طلاق عموش، پنهانی از همه، همسر اونو صیغه می‌کنه تا ازش مراقبت کنه. قصه‌‌ی وانیاست که با یک دنیا امید و آرزو پای سفره‌ی عقد با چاووش می‌شینه اما درست شب ازدواجش یک غریبه با چاووش تماس مشکوکی می‌گیره و راز وانیا رو براش فاش می‌کنه. رازی که موجب میشه چاووش قید ازدواج با وانیا رو بزنه. دست سرنوشت وانیا رو به خونه‌‌ی بهار و آرمین می‌رسونه تا اینکه …

خلاصه رمان خونه‌‌‌ی بهار و آرمین

ساعت از یازده گذشته بود که کلید را داخل قفل انداخت و داخل رفت. ماشین را سرجای همیشگی پارک کرد و بادیدن چراغ های خاموش خانه به ذهنش رسید که بهار زودتر از همیشه خوابیده است. از ظهر چند دفعه با او تماس گرفته بود که بار آخر به جایش منیر جواب داد و گفت بهار در حیاط است و دلش می‌خواسته کمی قدم بزند. حس کرد صدای منیر کمی گرفته بود اما به روی خودش نیاورد. شب که عموهایش رفتند سریع آماده شد که به خانه‌ بهار برگردد. با وجود مخالفت مادرش دلش طاقت ماندن نداشت. اول از همه سمت اتاق خواب رفت اما با

دیدن جای خالی بهار ته دلش مطمئن شد اتفاقی افتاده است تا برگشت و خواست با موبایلش تماس بگیرد متوجه‌ی در نیمه باز اتاق مهمان شد. حس کرد صدای قیژ قیژ چوب تختی را از آنجا شنید چشمانش را کمی تنگ کرد و سمت اتاق خواب رفت. از لای در نیمه باز نگاهش افتاد به چشمان بسته‌ی دختر جوانی که موهای سیاه و بلندش دور شانه هایش ریخته بود و تنها تابی سفید و بندی به تن داشت. در را آهسته هل داد و کامل بازش کرد با مکثی پا به اتاق گذاشت. سمت تخت رفت با ابروهایی که درهم کشیده بود بالای سر دخترک ایستاد و چند لحظه

در همان وضعیت خیره اش شد. وانیا تکانی در جایش خورد و کمی به پهلو چرخید انگار وجود شخصی را در کنارش حس کرد که چشمانش برای لحظاتی باز شد و با دیدن چهره ی غریبه ای با ترس از جایش پرید و با جیغی کوتاه چسبید به دیوار. با حضور وجود مرد جوان بالای سرش تقریبا قبض روح شده بود و رنگ صورتش فرقی با گچ دیوار نداشت. وحشت زده نگاهی به اطراف انداخت و در ذهنش دنبال راه فرار بود. آرمین نگاهی به چشمان ترسیده اش انداخت. -تو دیگه کی هستی؟ دخترک آب دهانش را قورت داد و لحافش را کنار گذاشت …

دانلود رمان خونه‌‌‌ی بهار و آرمین اثر ستاره شجاعی‌ مهر – pdf بدون سانسور

دانلود رمان نغمه شب اثر آرام و بنفشه –

دانلود رمان نغمه شب اثر آرام و بنفشه – pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان نغمه شب از آرام و بنفشه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نغمه تک دختر یه سازنده سرشناس تو شیرازه، دختری که بخاطر نگرانی ها و حساسیت پدر و مادرش وابسته و منزوی شده. بخاطر این وابستگی ها نغمه سه ساله پشت کنکور مونده‌ و به شدت دلش استقلال و رفتن از خونه میخواد. برای همین از مردی کمک میگیره تا بتونه پدرش رو راضی کنه و دانشگاه شهر دیگه بره، مردی که در ظاهر هدفش کمک به استقلال نغمه است اما در باطن .‌‌.. برنامه دیگه ای برای نغمه داره!

خلاصه رمان نغمه شب

کمد رو چیدم. به مامان زنگ زدم یه ساعت حرف زدیم. ملحفه کثیف تخت رو جمع کردم ببریم خونه شهریار بشوریم. وسایل فردام آماده کردم. حتی مانتو و لباس فردام رو اتو هم کردم! ساعت دیگه نزدیک شده بود و از زور توالت رفتم بیرون از اتاق! کسی بالا نبود. رفتم توالت و موهام رو مرتب کردم. نمیخواستم مزاحم کار شهریار بشم اما دیگه تحمل نداشتم. براش نوشتم…دوش بگیرم !؟ شهریار نوشت…هرجور خودت راحتی عزیزم. من یکم کارم مونده!

براش نوشتم باشه! اما دوش نگرفتم و رفتم پایین. مریم جلو تلویزیون بود و بقیه تو حیاط. تا منو دید گفت: دایی که ۴ ساعت رفته تو اون بالا چکار میکنی ! خواب بودم بعد هم لباس هامو چیدم تو کمد! مریم مشکوک نگاهم کرد و گفت: سریع دستم رو گذاشتم رو گردنم و سرمو کج کردم کمی..اما مریم یهو بلند زد زیر خنده و گفت: دروغ گفتم! اخم کردم بهش و گفتم: پرو! نیشش تا بنا گوش باز شد و گفت: بالاخره ببینم داییم به نوایی رسید یا نه!

چشم چرخوندم و گفتم: نترس ! تو به فکر خودت باش! قیافه اش وا رفت. مشکوک گفتم: با مرتضی نرفتی بیرون؟چی شده!؟ چرا… مریم پاهاش رو انداخت رو میز و برام تعریف کرد مرتضی تهران نیست. رابطه بینشون خوب بود اما هر دو درگیر خانواده و مسائل اون بودن. شهر یار برای مریم کلاس زبان ثبت نام کرده بود و از هفته بعد هر روز هفته باید عصر ها میرفت کلاس زبان.

دانلود رمان نغمه شب اثر آرام و بنفشه – pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان هزارچم جلد دوم بدون سانسور

دانلود رمان هزارچم جلد دوم بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان هزارچم جلد دوم از زینب ایلخانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

روایتی‌ نو از‌ سرانجام قهرمان هزارچم، امیر رضا، ریحانه، شهاب الدین! «هزارچم دو‌» قصه پایان سرنوشت شخصیت هاست پایان سیاهی ها و شاید…

خلاصه رمان هزارچم جلد دوم

پله برقی ایستگاه تجریش مترو دوباره خراب است و این اولین بار است. احساس میکنم زانوانم بی وفا و برای همراهی ام در بالا پایین روزگارم منصرف شده اند و شاید هم کم آورده اند… شاید زود پا به سن گذاشته ام و یا نه اصلا شاید سن پا روی من و روزگارم گذاشته است؛ سنی که هنوز به سی نرسیده چنین قصد تاراج تنی را دارد که روحش وعده قوی بودن ابدی دارد. پله های آخر نفس هم همدست زانوانم می شود.

با خودم فکر میکنم شاید اشتباه میکنم هیچکس محکوم به همیشه قوی بودن نیست شاید باید قدری بنشینم قدری چشم ببندم و از خودم برای همه این سال ها تقدیر کنم شاید این تقدیر مرحم نفس زخمی و ناتوانی زانوانم شود. مینشینم و به آرامی ماسکم را در می آورم و چند نفس عمیق که این روزها از همه مردم جهانم دریغ شده است را میهمان ریه هایم میکنم و همان چند نفس کافی است تا دست بر زانو بزنم و بلند شوم.

به لیست خریدهایم نگاهی دوباره می اندازم مادر که می شوی الویت همه چیز فرزندت میشود و تمام لیست من مورد علاقه های جان خانه است جانای ما…دخترم فردا مرخص میشود و می دانم شور دوباره وجب به وجب خانه را زنده خواهد کرد مشغول خرید در میوه فروشی هستم که مانیا تماس می گیرد و یادآوری میکند به جانا قول داده است که گلدوزی روی لباسش را تمام کند و چند رنگ نخ برای گلهای رنگی سفارش دخترم کم دارد همراه نخ های رنگی یک دسته گل رنگارنگ هم از پسرک گلفروش سر چهار راه میخرم.

دانلود رمان هزارچم جلد دوم بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان حریر و حرارت pdf

دانلود رمان حریر و حرارت pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان حریر و حرارت از بنفشه و رعنا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

حریر دختر کوچیک یه خانواده متمول و سرشناسه، خانواده ای که بخاطر اعتقاداتی که دارن ازدواج ها اکثرا فامیلی هست و ارتباط با جنس مخالف در خارج از مهمونی خانوادگی، کاملا ممنوعه! بعد ازدواج خواهر حریر، کسی به خواستگاری حریر میاد که اون رو قراره با روی پنهان خانواده آشنا کنه، به شخصیت مخفی بقیه اعضا… حریر دچار سردرگمی عظیمی میشه، حس میکنه حتی خودش رو نمیشناسه، اما همه چیز با مرگ یه نفر بیشتر از قبل بهم میریزه… این رمان به جنبه های روانی محدودیت های کودکی و تمایلات خاص در بزرگسالی میپردازه.

خلاصه رمان حریر و حرارت

با گریه گفت: حریر… دیدی چی شد …حس میکردم نمیتونم نفس بکشم. گوشی رو دادم به برهان و دستم رو گذاشتم رو قلبم. برهان سریع گفت: حنا… حنا کجایین!؟ بردیا کجاست!؟ ای وای من ای وای من! دارم میام… من خودم جمعش میکنم! باشه باشه نمیاد تو نترس …با این حرف قطع کرد. من حس میکردم دارم خفه میشم. برهام جلو بیمارستان دوبله پارک کرد. چرخید سمتم و گفت: حریر دختر… نفس بکش … بازوم گرفت و منو تکون داد.

نمیتونستم، انگار ریه ام قفل کرده بود. فقط بریده بریده نفس میگرفتم. انگار که هوا نبود. برهان زد به پشتم و یهو انگار قفل سینه ام باز شد. هین بلندی گفتم: نفس گرفتم و زدم زیر گریه…برهان شوکه فقط نگاهم میکرد. به هم نگاه کردیم. اما تازه رها شده بودم …بالاخره صدای گریه ام قطع شد. هرچند اشکم بند نمی اومد…بوق ممتد ماشین پشتمون، باعث شد از هم جدا شیم. برهان مجبور شد بره جلوتر پارک کنه.

چرخید سمتم. دستش قاب شد دور صورتم و گفت: خواست بره… همینجا بمون تا بردیا رو بیارم… نمیخواد بیای تو! دستش رو گرفتم و گفتم؛ منم میام! نگاهم کرد و گفت: حنا گفت نیای داخل. اوضاع خوب نیست حریر… من نمیتونم هم بردیارو بیارم، هم هوای تو رو داشته باشم . راضی نشده بودم. اما برهان نگاهش انقدر پر از غم بود، که فقط تونستم سر تکون بدم باشه. برهان زیر لب گفت: مرسی…پیاده شد و من قفل مرکزی رو زدم؛ اما زنگ زدم به مامان….

دانلود رمان حریر و حرارت pdf رایگان pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.