دانلود رمان ازدواجی زیبا از جیمی مک گوایر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تا به حال خواسته اید که بیشتر در زندگی شخصیت مورد علاقه تان فرو بروید؟ در این کتاب به گذشته می رویم و بیشتر با زندگی تراویس مددوکس، قهرمان سرکش داستان آشنا م یشوید… در این کتاب شخصیت های آشنای کتاب های قبل را بیشتر می شناسیم. همانطور که می دانید اَبی در کتاب قبل خیلی ناگهانی با تراویس ازدواج می کند و جزییات این ازدواج مخفی نگه داشته می شود، اما در این کتاب جزییات باز می شوند و به سفری پر احساس با شخصیت های داستان می رویم…
خلاصه رمان ازدواجی زیبا
دستم رو دراز کردم و انگشت هام رو توی انگشت های ابی قفل کردم. چونه اش رو روی سرم فشرد، اونقدر نامحسوس که اگه توجه ام رو صرف این کرده بودم که چه ریسمانی دکمه ضامن اتوماتیک جلیقه نجات ام رو می کشه (که مهمان دار داشت توضیح می داد)، ممکن بود نمایش کوچیک محبتش رو از دست بدم. در عرض فقط چند ماه ، این زن ریزه میزه بغل دستم، کل دنیام شده بود. داشتم در مورد این که توی لباس عروس چقدر خوشگل میشه، خیالبافی می کردم، و همین طور هم، در مورد بازگشت به خونه و دیدن ابی که آپارتمان رو به شکل دلخواهش کرده، خریدن اولین ماشینمون، و انجام چیزهای
کسل کننده ی روزمره ای که مردمی که ازدواج کردن، انجام میدن، مثل شستن ظرف ها و خرید مواد غذایی -باهم دیگه. تماشای اون رو در زمان فارغ التحصیلی اش وقتی برای گرفتن گواهی نامه اش روی سن راه میره، تصور کردم. و بعد از این که هر دومون کار پیدا کردیم، احتمالأ به فکر بچه دار شدن و تشکیل خانواده می افتیم. فقط سه یا چهار سال قبل بود. هر دومون خونه های از هم پاشیده ای داشتیم، ولی میدونم که ابی یه مادر لعنتی عالی میشه. به این فکر می کنم که من که الان کمی در موردش احساساتی ام، وقتی خبر باردار شدنش رو بهم میده، چه واکنشی باید نشون بدم. قرار نیست که
همیشه هوای زندگی آفتابی و رنگین کمونی باشه، ولی وقتی در بهترین حالتمون بودیم برای عبور از میون وضعیت های سخت و خشن تقلا کردیم و به اندازه ی کافی قسمت های سخت و ناجور داشتیم تا بدونیم که می تونیم از اونها عبور کنیم. با فکرهایی در مورد آینده که از ذهنم می گذشت و توی اون ها ابی بابت بچه ی اولمون توی شکمش، گرد و قلمبه شده بود، بدنم روی صندلی خارش آور هواپیما آروم گرفت و به خواب رفتم. اینجا چی کار می کردم؟ بوی دود بینی ام رو سوزوند، و گریه ها و فریاد های از سر وحشت، در دور دست، باعث شد خون توی عروقم منجمد بشه، گرچه عرق از صورتم به پایین می چکید…
دانلود رمان چیزی زیبا از جیمی مک گوایر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آمریکا میسون , یک دانشجوی گستاخ مقطع کارشناسی در دانشگاه ایالت شرقی , گرفتار عشق یه مددوکش شدهاست – شپلی مددوکس. برخلاف پسر عمویش, شپلی بیشتر یک عاشق است تا یک مبارز, ولی یک سفر جاده ای به منزل والدینش در ویچیتای کانزاس, میتواند به معنای رفتن به مرحلهٔ بعدی باشد یا پایان همه چیز.
خلاصه رمان چیزی زیبا
عقب رفتم و با دستم آمریکا رو گرفتم و به بیرون اتاق بردمش , به پایین سالن , و از پله های اتاق نشیمن پایین بردم. والدینم اونجا با هم دیگه روی مبل دونفره مخصوصشون, درحالی که دست همو گرفته بودن , نشسته بودن. این مبل , اولین وسیله ای بود که باهم خریده بودن و حاضر نبودن دست از سرش بردارن. بقیه خونه از طرح های روستایی مدرن و چرم های امروزی پر بود. ولی اونا بیشتر وقتشون رو به طبقه پایین تر از سالنی که اتاقم انتهاش بود. روی پارچه گلدار آبی خارش آور مبل مخصوصشون, می گذروندن. – ” ما قراره واسه یه ماموریت بریم بیرون مامان. تا وقت شام بر می گردیم .”…
مامان پرسید: ۔ ” کجا می خواین برین؟ ” من و آمریکا نگاهی رد و بدل کردیم. آمریکا گفت : – “ابی زنگ زد. می خواست ما یه کم وقت دیگه کنار آپارتمان باشیم. ” اون و ابی توی فی البداهه گفتن , نیمی از حقیقت , واقعاً ماهر بودن. به نظرم ابی, بعد از این که به ویچیتا نقل مکان کرده. خیلی خوب اینا رو به آمریکا درس داده. اونا وقتی با زیر سن قانونی, سفرشون رو به وگاس شروع کردن , مجبور بودن کارهای دزدکی زیادی انجام بدن, این طوری ابی تونست قمار کنه و بدهی بابای بازنده اش رو بده. بابا یه کم روی مبلش جلو اومد: ” فکر می کنی بتونی یه دقیقه صبر کنی؟ لازمه که چند تا سوال ازت بپرسیم.
” آمریکا گفت: – ” باید برم کیف پولم رو بردارم. ” و خیلی با ظرافت خودشو کنار کشید. مامان لبخند زد ولی من اخم هامو تو هم کشیدم: – ” راجب چی می خواین بپرسین؟ ” بابا در حالی که روی قهوه ای دسته کنار صندلیشون دست می کشید. گفت: – ” بشین رو صندلی , مامان گفت : ” از این دختر خوشم میاد. واقعاً ازش خوشم میاد. اون با اعتماد به نفس و قویه , و به روش خودش هم , عاشق توئه. ” گفتم: ” خیلی امیدوارم این طور باشه. ” مامان با یه لبخند آشنا رو صورتش گفت: ” هست. ” شروع کردم: ” خب… چی رو لازم بود بهم بگین که جلوی اون نمی تونستین بگین؟ ” والدینم بهم نگاهی کردن…
دانلود رمان خانم مددوکس از جیمی مک گوایر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این داستان برشی کوتاه از زندگی قهرمانان رمان فاجعه زیبا و شرح اولین ولنتاین تراویس و اَبی به عنوان یک زن و شوهر است. این کتاب یک بخش از فاجعه متحرک (جلد دوم فاجعه زیبا) و یا حتی یک صحنهی حذفشده از فاجعه زیبا نیست؛ این یک چیز کاملا جدید است. این داستان کوتاه بعد از جلد دوم رمان، یعنی فاجعه متحرک (Walking Disaster) نوشته شده؛ اما با توجه به کوتاه بودن آن، نویسنده به عنوان شماره ۱.۵ رمانهای سری زیبا (Beautiful) منتشر کرده است.
خلاصه رمان خانم مددوکس
درست بعد از اینکه خشک کردن موهام رو تموم کردم، موبایلم که گوشه ی سینک بود لرزید و نام آمریکا (America) روش ظاهر شد. -الو؟ -سلام! نمیتونم زیاد حرف بزنم. شپ (Shep) همین الان رسیده خونه و قبلا وقتی میرفت سر به سم گذاشته . فقط چون شما بچه ها امشب نمیخواین بیاین، میخواستم بهت بگم روز ولنتاین مبارک؛ چون ازدواج کردی معنیش این نیست که بعد از این نمیتونی به مهمونی خوابگاه دانشجویی بیای ، خودت میدونی ! -میدونم ؛ ولی اون ها واقعا چیزای تراو نبودن و قطعا مال منم نیستن. ما نمیخوایم اولین روز ولنتاینمون رو تو یه مهمونی دوستانه بگذرونیم،
مر (Mare) مخفف آمریکا. – یادت نره که تو این مهمونی روز ولنتاین کالج سیگ تاو (Sig Tau) پارسال بود که اولین جرقه ازدواج بین تو و جناب مددوکس زده شد. {خاطرات ۲ } با تمام جزئیاتش یادم میاد. و وحشت محض کوفتی از دست دادن بهترین دوستت چون اونقدر احمق بودی که تو دام عشقش بیفتی. خب من متعلقم به تو، من متعلقم به تو . صدای آمریکا من رو به زمان حال برمیگردونه: -من رو قضاوت نکن. به هرحال ما دیگه تازه وارد نیستیم و شپلی هم مجبور نیست مثل یه پادوی کوفتی بدو بدو کنه. میفهمم چی میگه و میخندم به ساعتم نگاه میکنم، تراویس هر لحظه ممکنه برسه خونه!
-یادش به خیر. {۱} -به هر حال، همونطور که گفتم نمیتونم زیاد حرف بزنم؛ ولی فراموش کردم زودتر سر کلاس بهش اشاره کنم، به بخشش به خاطر این بود که سعی می کردم خودم رو با سخنرانی ۱۱۱ مایل در ساعت دکتر هانتر ( Dr. Hunter ) هماهنگ نگه دارم و به بخش دیگه اش هم به خاطر اینه که تو سر هر کلاس با شوهر احمقتی و ما هیچ حریم خصوصی ای نداریم. لبخند میزنم. هماهنگی برنامه های مدرسه مون باعث شده درس خوندن و نوبتی ماشین سوار شدن آسونتر بشه؛ ولی نفهم که نبودم. انداختن یه حلقه توی انگشتم باعث شد که تراویس کمی راحتتر بشه؛ ولی…