دانلود رمان عشقی که تبخیر شد رایگان

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد از فاطیما.ر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مهتا، دختریست که با قدرت بی‌نهایت پدرش در عمارتی عظیم، بزرگ می‌شود. امیر، پسری‌ست که در دست سالار‌خان سخت زندگی‌کردن را می‌آموزد و عشقی که این میان ناگفته می‌ماند و نابود می‌شود اما ….

خلاصه رمان عشقی که تبخیر شد

تعجب داشتم نگاهش میکردم که با دستِ پدر باز هم کشیده شدم. نمی فهمیدم چه خبر است و رادین قرار است تکلیف کدام کار را با پلیس ها روشن کند! انفجار آزمایشگاه که معلوم بود کار خود پدر بوده و احتمالاً با نابود کردن آن همه موادی که می توانست بزرگترین جرم ها را به آنها نسبت دهد، سالارخان می توانست به راحتی خود را تبرئه کند! اینطور که به نظر میرسید این نقشه ی شماره ی دو بوده که در صورت به هم خوردن برنامه ها، تمام مدارک جرم را از بین ببرند حتی اگر آن آزمایشگاه و تمام زندگی شان باشد. پدر مرا به درون ماشین هل داد و خودش و عمه هم بر صندلی های جلو نشستند. یعنی قرار بود رادین به تنهایی جوابگوی پلیس باشد؟! دستم را به پشتی صندلی پدر گرفتم و کمی خود را جلو کشیدم. – بابا! رادین میتونه؟! – امیدواریم که بتونه. یعنی چه که امیدواریم!

یعنی اگر نتوانست باید به جای همه ی ما مجازات شود! – بابا، منم می خوام برم پیش رادین! اون الان به یکی احتیاج داره. نمیشه که همه مون تنهاش بذاریم و فرار کنیم! عمه سلطان که تا الان لحظه ساکت نشسته بود اخم های غلیظش را به صورتم پاشید و تشر زد: – اگه قراره کسی نگران رادین باشه اون منم. پس زیاد احساس فداکاری بهت دست نده مهتا خانوم. از دستش حرصم گرفت ولی سعی کردم به تندی جوابش را ندهم. – رادین برای من بیشتر از پسرعمه، یه دوسته و این کار رو نه به خاطر روابط خونی و فامیلی بلکه به عنوان یک دوست میخوام بکنم. – مهتا ساکتشو و سر جات بشین. فکر کردی از بین بردن تمام هست و نیستم کار راحتی بوده که من به خاطر شماها مجبور به انجامش شدم؟! پس آروم بگیر تا بفهمم باید چیکار کنم.

با غیظ به پشتی صندلی تکیه زدم و دست به بغـل بستم. – انگار حالا واقعاً به خاطر ما انجام داده! هرکی هم خبر نداشته باشه واقعاً باور میکنه! – مهتا… گفتم ساکتشو. صدای فریاد گوش خراشی که در فضای کوچک ماشین کشید، رعشه به تمام اندامم ریخت و زبانم را قفل کرد. نمیدانم چه قدر گذشت و در آن تاریکی چه قدر راندیم تا به جایی که مقصدمان بود رسیده و پیاده شدیم! سرم از آن همه اتفاق عجیب وغریب در حال انفجار بود و بیصدا نشستن در آن ماشین برای ساعت هایی که با هزار ترس و دلهره گذاشت، مغزم را هم مثل قلبم به ضربان انداخته بود! خانه به نظر ویلایی و کوچک میرسید و از بوی درختان اطراف میشد تشخیص داد نزدیک جنگل هستیم! نمی فهمیدم با از بین بردن آن همه چیز، دیگر چه نیازی به فرار و پنهان شدن بود!

دانلود رمان عشقی که تبخیر شد رایگان pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سونامی با لینک مستقیم

دانلود رمان سونامی با لینک مستقیم pdf بدون سانسور

دانلود رمان سونامی از عادله حسینی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رضا رستگار کارخانه داری به نام، با اتهام تولید داروهای تقلبی به شکل عجیبی از بازی حذف می شود. پس از مرگش وفا، با خشمی که فروکش نمی کند وارد گود می شود تا با تـمام ظرافت دخترانه اش و دستی خالی، آبروی حراج شده ی پدرش را برگرداند.وفا به جدال با مردی می رود که خیال می کند مهره ی اصلی این بازیست. مهره ی این بازی هست یا نه…

خلاصه رمان سونامی

دستش را روی دستبند چوبی دور مچش می کشد و برای دختر مشتاق کنار دستش توضیح می دهد: -از این زاویه شما یه مجموعه از درخت ها رو با پشت زمینه ی غروب می بینید اما اگر از سمت چپ و با یه نگاه متفاوت به عکس نگاه کنید متوجه می شید که عکس با یه دلیل دیگه ای گرفته شده. از اون سمت شما یه تک درخت می بینید که با فاصله از درخت های دیگه قرار گرفته.

حالت شاخه های این تک درخت به شکلی که فرد می تونه این برداشتو بکنه که به سمت آسمون دراز شده و قصد گرفتن خورشیدو داره! دختر هیجان زده مثل کسی که کشف مهمی کرده است با صدای بلند می گوید: -وای آره الان که شما می گید دقت کردم. واقعا جالبه. چطور تونستید به این منظره با این دید نگاه کنید و این عکس رو بندازید؟ سعی می کند نا محسوس و بدون جلب توجه نگاهی به ساعت مچی اش بندازد: -توانایی خاصی نمی خواست…

دانلود رمان سونامی با لینک مستقیم pdf بدون سانسور

دانلود رمان وقت کشی اثر لیندا هاوارد به صورت رایگان

دانلود رمان وقت کشی اثر لیندا هاوارد به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان وقت کشی از لیندا هاوارد با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

در سال ۱۹۸۹ در منطقه پکسویل کنتاکی، کپسول زمانی دفن می‌شود تا در قرن بعدی باز شود و یادآور ۱۰۰ سال گذشته باشد. اما در همان شب خودکشی مشکوکی رخ می‌دهد و تا بیست سال آینده بدون علت می‌ماند. در روزنامه گفته شده در کپسول زمان ۱۳ آیتم قرار می‌گیرد اما ناکس دیویس سربازرس منطقه فقط قرارگیری دروازه مورد را در کپسول دیده. آیا بین شی سیزدهم و قتل‌های آینده منطقه ارتباطی وجود دارد؟ آیا نیکیتا استور مامور اف‌بی‌آی که با ناکس در این پرونده همکاری می‌کند انگیزه پنهانی از ظاهر شدن ناگهانی خود در آنجا دارد؟

خلاصه رمان وقت کشی

دادگاه منطقه پِک ۱ ، کنتاکی ۲ ۱ ژانویه  ۱۹۸۵ جمعیت کوچکی، حدود پنجاه نفر، برای تماشای دفن کردن کپسول زمان در کنار میله پرچم رو به روی دادگاه منطقه حضور داشتند. اولین روز سال جدید سرد و بادی بود، و آسمان خاکستری همچنان روی آنها دانه های کوچک برف میبارید. نیمی از جمعیت از افرادی تشکیل شده بود که از طریق اداره، جاه طلبی، یا اجبار باید آنجا می بودند: شهردار و اعضای شورا، قاضی موقت، چهار وکیل، صاحب منصب های منطقه، تعدادی از تجار محلی، کلانتر،
رئیس پلیس، مدیر دبیرستان، و مربی فوتبال.
تعدادی زن نیز حضور داشتند: خانم ادی پروکتر ۳ ، ناظر مدارس، و همسران سیاستمداران و وکلا. خبرنگاری از یک روزنامه محلی نیز آنجا بود، هم یادداشت می کرد و هم عکس می گرفت زیرا روزنامه کوچک بود و نمی توانست از عهده هزینه استخدام یک عکاس حرفه ای بربیاید. کلوین دیویس ۱ ، صاحب فروشگاه سخت افزار، با پسر پانزده ساله خود آنجا ایستاده بود. آنها به این دلیل آنجا بودند که دادگاه مستقیماً در آن طرف خیابان روبه روی محل زندگی او و پسرش یعنی بالای فروشگاه سخت افزار قرار داشت.

مسابقات فوتبال بول گیمز ۲ سال نو هنوز شروع نشده بود و هیچ کار دیگری برای انجام دادن نداشتند. پسر بلند و لاغر که ناکس نام داشت، شانه های خود را در برابر باد خم کرده و چهره های همه افراد حاضر را نگاه می کرد. او به طرز عجیبی به بقیه زل میزد و گاهی اوقات به بزرگسالان اطرافش احساس ناخوشایندی را قالب می کرد، اما خود را در هیچ دردسری نینداخته بود، بعد از مدرسه به کلوین در فروشگاه کمک می کرد، نمرات خود را بالا نگه داشته و به طور کلی مورد علاقه هم سالانش بود…

دانلود رمان وقت کشی اثر لیندا هاوارد به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان مسیر مشکی

دانلود رمان مسیر مشکی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان مسیر مشکی از e.esh با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

خواه ناخواه وارد یک مسیر شدم ، یک مسیر پر از گناه ، یک مسیر که کمترین گناه اش قتل است ،یک مسیری که بوی لجن از ده فرسخی اش حس می شود… درون یک لجن زار افتادم… هرچه بیشتر تلاش میکردم از آن لجنزار لعنتی خارج شوم، بیشتر درش غرق می شدم، اینقدر غرق شدم که حال خود هر روز عده ی کثیری آدم را به این لجن زار دعوت می کنم…

خلاصه رمان مسیر مشکی

با سیلی که توی صورتم زد پخش زمین شدم… دستم رو روی لبم گذاشتم… دستم خونی شد … با گریه بهش نگاه کردم … داد زد: آخه عوضی… چی میدونی از سومیتا… چی میدونی از کسی که اگه نبود الان جنازت هم اینجا نبود … یعنی تو اونقدر پستی که از دختری حمایت میکنی که جلو روت بد خواهرتو میگه… میخوای بدونی سومیتا کی بود ؟… می خوای برای یه بار هم که شده درست خواهرت رو بشناسی… به سختی از سرجام پاشدم و گفتم : نه نمی خوام… می شناسنش یه عوضی که مامان و بابام رو کشت…

با سیلی که به اونور صورتم زد دوباره پخش زمین شدم… فریاد زد: د لعنتی… هیچی حالیت نیست… می خوای بگی همه چی حالیمه… سومیتا یه دختر شونزده ساله بود که به خاطر اینکه همه زندگیش خداش بود… از پدرش… از مادرش گذشت… تا گناه نکنه… تا نخواد وارد اون بازی کثیف بشه… ولی وقتی به خواهر کوچولوش رسید… وقتی به بنیتا جونش رسید… وقتی به خواهر دوقلوش رسید… دیگه برید … دیگه گفت باش نکشیدش … براتون دنیا رو می کشم… نتیجش چی شد… شد شیش سال قاتل بودن…

شد شیش سال عوضی بودن… اونم برای چی… برای کسی مثل تو… می دونی وقتی اومد تو دانشگاه چی شد… وقتی ماندانا رو دید چی شد… وقتی دید مامانش اگه پول بهش نرسه میمیره چی شد؟… د عوضی نمی دونی چی شد… به ماندانا پول داد… مامانش رو عمل کرد… اگه سومیتا نبود… الان مامان ماندانا زیر خروارها خاک بود… می دونی وقتی فهمید ماندانا یه داداش کوچیکتر داره چیکار کرد… سعی کرد کاری کنه که درس ماندانا بد شه… تا دیگه جزو اون لیست سیاه نباشه… اگه سومیتا نبود…

دانلود رمان مسیر مشکی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آخرین مقتول از حوای پاییزی به صورت رایگان

دانلود رمان آخرین مقتول از حوای پاییزی به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان آخرین مقتول از حوای پاییزی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مهراب شمس، سرگردی که به خاطر خصوصیات خاصش به هاسکی معروفه! برای حل پرونده قتلی به بوشهر میاد، موقع بررسی صحنه قتل متوجه شخص عجیبی میشه…!ماهور، خبرنگار باهوشی که اطلاعات سری از اون پرونده داره،ولی حاضر نیست بگه چطوری بدستشون آورده، تا اینکه…!

خلاصه رمان آخرین مقتول

به محض رسیدن ماشین مهراب، روزبه به سمتش رفت. ماهور تندی از ماشین پیاده شد و گفت: – چی شد روزبه؟ دستگیرش کردین؟ روزبه در حالی که خم شده بود و جفت دست هایش را روی زانوهایش گذاشته بود گفت: – فعلا که آب شده رفته تو زمین. جواد و بچه ها رفتن سمت دریاچه. ببینم می تونن پیداش کنن یا نه. مهراب درب ماشین را بست و گفت: – ماجرا چیه روزبه؟ گفتی یه قتل جدید داریم. روزبه سر تکان داد و گفت: -آره، یه خورده عجیب و غریبه.

ساعت یازده شب، مردی که داشته سمت خونه ش می رفته وسط جاده جثه ی یه سگ مرده رو می بینه، از ماشین پیاده میشه و نگاهی به اون سگ می اندازه. جثه ی سنگینشو کنار جاده می ذاره تا ماشینا از روش رد نشن، وقتی برمی گرده توی ماشین، می بینه روی صندلی بغلیش یه جنازه س. سریع با پلیس تماس میگیره. پلیس بهش مضمون میشه و دستگیرش می کنه. خداروشکر، اتفاقی دکتر کلهر مسئول کالبدشکافی میشه و به محض بررسی جسد می فهمه کار قاتل کلت سیاه بوده.

اون مرد ادعا کرده وقتی جسدو دیده از ترس سریع از ماشین پیاده شده و صدای خش خشیو لای درختا شنیده. قاتل همین دور و برا بوده. ستوده و بهبودی تمام جاده های اطرافو بستن دارن تفتیش می کنن، جواد هم رفت سمت دریاچه، یه تیم دیگه هم دارن جنگلو می گردن. ماهور پرسید: – حالا از کجا فهمیدین ماجرای قتل ادامه ی قتل های کلت بوده؟ روزبه از خستگی به کاپوت ماشین تکیه زد و گفت: – اینو باید از دکتر کلهر بپرسین، اون و یغما کنار جسد وایسادن. ماهور لنز دوربینش را تنظیم کرد و همراه با مهراب کنار درب ماشین مشکی رنگی که دکترکلهر و یغما کنار آن بودند ایستاد…

دانلود رمان آخرین مقتول از حوای پاییزی به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان قرار ما زیر درخت توت اثر الف_قیصری  

دانلود رمان قرار ما زیر درخت توت اثر الف_قیصری   pdf بدون سانسور

دانلود رمان قرار ما زیر درخت توت از الف_قیصری با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان از انجا آغاز می‌شود که خانه قدسی خانم را برای ساخت‌وساز تخریب می‌کنند. هنگام تخریب خانه، به ریشه‌های قطور درخت توتی می‌رسند که از گذشته به جا مانده‌است. هنگام بیرون کشیدن ریشه‌ها که مجاور دیوار خانه همسایه است، دیوار خراب شده و بدتر از آن، از میان ریشه‌ها، استخوان‌های یک انسان پیدا می‌شود. سها، مستاجر جوان خانه همسایه، خواسته و ناخواسته پا به ماجرایی می‌گذارد که او را به قتلی در سالیان دور وصل می‌کند…

خلاصه رمان قرار ما زیر درخت توت

چمدان کوچکش را از زیر تخت بیرون کشید. درش را باز کرد و شروع کرد به جادادن کاغذها و کتاب هایش در چمدان. بیشتر از لباس و تجهیزاتی این چنینی، داخل چمدانش همیشه پر بود از کتاب و کاغذ تحقیق هایش. نفسی کلافه کشید و چمدان سنگین را صاف کرد. مجبور بود زودتر از موعد به خانه بازگردد و این را مدیون صبورا بود. بودن با عمه خانمش را دوست داشت ولی خانواده ی او را دوست نداشت. چند شب دیگر یلدا بود و می دانست دیر یا زود سروکله ی معین پیدا می شود. از فکر دیدن دوباره ی مردک چشم چران، حالش بد شد.

قد صاف کرد و ایستاد. برای ربع ساعت دیگر ماشین خبر کرده بود و وقت داشت به عمه اطلاع داده و از خانه برود. نگاهش داخل اتاق کوچکش گشت و آهی از سر حسرت کشید. به این خانه و اتاق هیچ دلبستگی ای نداشت. به هیچ کجا دلبستگی نداشت.  فکرش را اصلاح کرد به جز اتاق کوچک کارش در دانشگاه. روی تختش ملافه ی سفیدی کشید و آن را صاف کرد. نگاهش را سر داد روی کتابخانه ی کوچکش. روز اول چقدر به خاطر کتابخانه ذوق کرده بود و حالا بعد از گذر سال ها، دیدن کتابخانه هم شادش نمی کرد.

روی کتاب ها که بیشترشان تاریخی بودند دست کشید. روی سر عروسک کوچک فنری اش کوبید و فنرهایش را به حرکت وا داشت. رو به روی آینه ی کوچک اتاقش ایستاد و یقه ی ایستاده ی بافتش را مرتب کرد. موهای نسبتاً بلندش را گوجه کرد و بالای سرش برد. کرم زد و لب های همیشه خشکش را چرب کرد. دیگر داخل اتاق کاری نداشت. کیف لپتاپش را برداشت. پالتواش را روی دست انداخت و شالش را روی موهایش مرتب کرد. پشت در اتاق عمه ایستاد. چمدان را به دیوار تکیه داد و پالتو را روی آن گذاشت. تقه ی آرامی به در زد و منتظر ماند….

دانلود رمان قرار ما زیر درخت توت اثر الف_قیصری   pdf بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت یک مرد pdf

دانلود رمان سرنوشت یک مرد pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت یک مرد از سامان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

تمام آدم ها برای هدفی به دنیا پا میزارند. سرنوشت هر یک از ما تا حدودی هم از پیش تعیین شده است، هم در اختیار خود. خداوند برای تک تک انسان ها راه هایی برای رستگاری پیش پایش گذاشته است. اما… گاه حوادثی به وجود می آیند که مسیر انسان را از راه رستگاری به فرو رفتن داخل مرداب گناه تغییر می دهند… ‎

خلاصه رمات سرنوشت یک مرد

بیست ساعت تمام در روز مشغول آموختن انواع فن های مبارزه از استاد های با تجربه ای بودم که آرشام آن ها را استخدام کرده بود. گاردم را حفظ کردم و مشتی به سینه اش زدم. دور خیزی کرد و لگد محکمی به سینه ام زد که باعث شد محکم به دیوار پشتم برخورد کنم. نعره ای کشیدم و به سمتش هجوم بردم ، دستم را برای شکوندن گاردش تکان دادم، گاردش را که بالا آورد آپارکات محکمی نثارش کردم. ضربه به حدی محکم بود که نقش زمین شد. ادای احترام کردم و از سالن تمرین خارج شدم. به سمت استخر رفتم و با لباس به داخل آب پریدم. خنکای آب حس خوبی را بهم منتقل می کرد.

سرم را به زیر آب بردم، کاشی هایی که به صورت ماهرانه ای ته استخر کار گذاشته بودند، تصویر دو دلفین را در حال شنا نشان می داد. برای هواگیری سرم را از آب در آوردم. نگاهم روی دو صندلی که گوشه ی استخر گذاشته بودند خیره ماند. آرشام با کت شلوار سیاه رنگش که ابهتی بی نظیری را به او هدیه می کرد، نشسته بود. تی شرت سیاه رنگ خیسم را از تن در آوردم و به بیرون آب پرت کردم. به سمت آرشام شنا کردم. دستانم را لبه استخر گذاشتم و به خاکستری نگاهش خیره شدم. نوشیدنی اش را یک نفس فرو برد و نفس عمیقی کشید. _آماده باش سامان، امشب برای معامله ای به یه

مهمونی دعوت شدیم. جدی نگاهش کردم و گفتم: چند تا محافظ باتجربه رو آماده میکنم. پوزخندی زد و گفت: نوچ، نگرفتی چی شد. ابروی سمت راستم را بالا بردم و با نگاهم ازش خواستم که ادامه دهد. امشب خودتم باید بیای آقا پسر. – چرا من؟ _چون دست چپ رئیسی. مستقیم تو صورتم نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد: امشب شب مهمیه. لبخند سردی زد که تنم را لرزاند. – امشب نباید کوچیک ترین مشکلی پیش بیاد. با سر تأیید کردم و به سوی دیگری شنا کردم… رو به روی هشت نفری که امشب همراهیمان می کردند ایستادم و با لحن سردی گفتم: امشب شب مهمیه، شما بین مهمون ها پخش میشید…

دانلود رمان سرنوشت یک مرد pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان خطر در خانه آخر اثر آگاتا کریستی به صورت رایگان

دانلود رمان خطر در خانه آخر اثر آگاتا کریستی به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان خطر در خانه آخر از آگاتا کریستی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

به نظر می رسد که قاتلی مصمم، زنی جوان را که به تازگی از چندین اتفاق تهدیدآمیز جان سالم به در برده، هدف خود قرار داده است. و حالا این وظیفه ی هرکول پوآرو است که جان او را نجات دهد. پوآرو در حالی که تعطیلات را سپری می کند، با زنی جوان و زیبا به نام نیک باکلی آشنا می شود و شنیدن توصیفات این زن درباره ی «رویارویی های تصادفی اش با مرگ»، او را عمیقا به فکر فرو می برد.

خلاصه رمان خطر در خانه آخر

به قدری جدی است که می ارزد به همین دلیل سری به خانه اش بزنیم. فرز و چالاک از روی صندلی برخاست رفت آن طرف اتاق رو به هانم باکلی تعظیم کرد و کلاه را بهش تحویل داد. خانم باکلی و دوستانش تازه داشتند پشت میز مینشستند. چهار تن بودند نیک، باکلی، کاپیتان، چلنجر و یک آقا و خانم دیگر. از جایی که ما نشسته بودیم خوب دیده نمیشدند. هر از گاهی خنده افسر نیروی دریایی را میشنیدم به نظر مرد ساده و خوش قلبی بود.

ازش خوشم آمده بود. پوآرو موقع صرف غذا ساکت و پریشان خاطر بود. مدام نان ها را تکه تکه میکرد و با خودش حرف میزد و چیزهای روی میز را جابه جا میکرد سعی کردم سر حرف را باز کنم، ولی بعد ندارد، رها کردم که دیدم فایده ای ندارد. پوآرو تا دقایقی بعد از صرف غذا ساکت پشت میز نشسته بود. ولی همین که گروه چهار نفره از اتاق بیرون رفتند، پوآرو هم از پشت میز برخاست. گروه چهار نفره داشتند پشت میزی داخل سالن مینشستند پوآرو نظامی وار به طرف آنها رفت و خطاب به خانم نیک گفت:

ممکن است چند کلمه با شما حرف بزنم، مادموزل؟ دختر اخمهایش را توی هم کرد احساساتش را درک میکردم می ترسید این خارجی یک وجبی برایش دردسر ایجاد کند. میدانستم که چه برداشتی از قضیه دارد و باهاش احساس همدردی میکردم. دختر با اکراه از پشت میز برخاست و چند قدم جلو آمد. که با شنیدن حرف های پوآرو چهره اش غرق شگفتی شد. در این فاصله من هم معذب بودم افسر نیروی دریایی با نهایت زیرکی به نجاتم آمد سیگاری تعارفم کرد و چند کلمه ای حرفهای معمولی زد.

دانلود رمان خطر در خانه آخر اثر آگاتا کریستی به صورت رایگان رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نیمه ی تاریک از مریم اباذری به صورت رایگان

دانلود رمان نیمه ی تاریک از مریم اباذری به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نیمه ی تاریک از مریم اباذری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

شاید نسترن هیچوقت فکرش رو هم نمی کرد که آتشِ عشق اول از همه دامنِ خودش رو بگیره و تار و پودِ زندگیش رو از هم باز کنه…

خلاصه رمان نیمه تاریک

دیگه ساعت طرفای یازده بود که شروع کردن به جمع و جور وسایل. بنیتا از خستگی سرش رو روی پای نسترن گذاشته بود و داشت خوابش می برد. نگاه حسرت آمیزش به دختر نسترن، خیلی معلوم شده بود، انقدری که دو سه دفعه ای حمید به روش آورده بود و گفته بود دیگه وقتشه خودتم بری دنبال تشکیل خونواده و این جور چیزا. فهمیده بود نسترن هم متوجه ی این نگاه ها هست و باعث کلافگیش شده، ولی نمی تونست جلوی این حسرت و نگاه هاش رو بگیره.

بعضی وقتا انقدر از دیدن دختر نسترن و خوش و بش های حمید باهاشون، اذیت می شد که دلش می خواست هر چه زودتر از اون جا فرار کنه و بره یه گوشه ای و فقط داد بزنه که خالی شه! نگاهش که به نسترن افتاد، متوجه شد اونم داره بهش نگاه می کنه. ترس و ناراحتی رو توی چشماش می دید. شاید هم می خواست با
چشماش بهش بگه از حضورش می ترسه و راضی نیست و ازش خواهش کنه زودتر از خونواده ش فاصله بگیره، شایدم داشت ازش می خواست یه بار دیگه در حقش لطف کنه و زندگی و آینده ش رو نجات بده!

هر چی که بود، براش اهمیتی نداشت. به چشماش خیره موند و فقط نگاهش کرد و با یه پوزخند عمیق سعی کرد بهش بفهمونه چقدر از دیدن پریشونیش خوشحاله و حالا حالاها باهاش کار داره… مثل هر روز، صبح زود از مهانپذیر زد بیرون و به سمت بنگاه حرکت کرد. هوا خیلی خوب بود و باد خیلی خنکی می وزید، ولی حالش مثل همیشه نبود. یه حس دوگانگیه عجیبی تمام وجودش رو فرا گرفته بود. شک داشت نقشه ای که تو سرش بود چقدر می تونه زندگیه نسترن رو تحت تاثیر قرار بده…

دانلود رمان نیمه ی تاریک از مریم اباذری به صورت رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان نهنگ قاتل اثر هورزاد نگارش قوی

دانلود رمان نهنگ قاتل اثر هورزاد نگارش قوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان نهنگ قاتل از هورزاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این رمان درباره یک گروه مافیاست که به گروه نهنگ های قاتل شهرت دارند. این گروه توسط دو برادر به نام هاکان و ماکان رهبری میشه و بعد از رخ دادن اتفاقات غیر منتظره، فرناز همسر ماکان که زندگی عاشقانه ای باهم دارند، مسئولیت های ماکان در این باند رو میپذیره و وارد دنیای مافیا میشه!

خلاصه رمان نهنگ قاتل

این مراسم بخاطر من برگزار شده همه شریکامون دعوتن فرناز با بی حوصلگی گفت: اینار و هزار بار گفتین. در ضمن جنابعالی میزبانی مثلا باید زودتر از مهمون اونجا باشی. ماکان برای آخرین بار نگاهی به سر تا پایش در آینه کرد: بریم. لباس ماکان کت و شلوار مشکی رنگی بود که با پیراهن جیگری ست کرده بود. فرناز هم یک لباس شب مشکی بلند که از روی ران راست تا پایین مروارید داشت پوشیده بود. قسمت راست لباس استین پفی داشت و تا بالا چین خورده بود.

اما قسمت چپ آن به یک آستین بلند متصل بود. موهایش را بالای سرش جمع کرده بود و کفش مشکی پاشنه بلندی پوشیده بود و کیف دستی مشکی براقی به دست گرفته بود. ماکان پشت سرش ایستاد و گردنبند یاقوت سرخی که به تازگی خریده بود را برایش بست. وقتی فرناز برگشت و به او نگاه کرد هر دو مسخ چشمان یک دیگر شدند و ماکان گفت: خیلی خوشگلی و برای جلوگیری از هرگونه رفتاری دیگر به سرعت از در خارج شد.

فرناز لبخند زد و به سرعت رژ لب جیگری در رنگش را تمدید کرد و به ماکان که در آسانسور منتظرش بود پیوست. خانه ی بزرگ فریبرز پر بود از مهمان هایی شیک پوش با لباس های گران قیمت. عده ای مشغول گوش دادن به آهنگ عاشقانه دونفره بودند و عده ای در حال  خوردن و حرف زدن تعداد مهمان ها کم بود و معلوم بود به موقع رسیدند. فریبرز روی میل سبز ابریشمی نشسته بود و با مردی که در میل کناری اش بجا گرفته بود و حرف میزد. با نزدیک شدن ماکان و فرناز به آنها صحبتشان را قطع کردند.

دانلود رمان نهنگ قاتل اثر هورزاد نگارش قوی pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.