دانلود رمان آریانا اثر سلنا شمس – نگارش قوی

دانلود رمان آریانا اثر سلنا شمس – نگارش قوی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان آریانا از سلنا شمس با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان درباره ارباب رایا… مردی که به اجبار مادرش با فریال ازدواج می کنه اما شب عروسی میفهمه فریال…

خلاصه رمان آریانا

صبح با بدن درد بیدار شدم اصلا روی مبل خواب راحتی نداشتم اما از خستگی نفهمیدم چطور خوابم برد. روی مبل نشستم و دستی توی صورتم کشیدم… بلند شدم و خواستم برم سمت توالت که با دیدن اریانا توی آشپزخونه کمی مکث کردم تکیه ام رو به دیوار دادم و به کار هاش نگاه کردم موهای خیسش نشون از حمام کردنش می داد داشت خیار ها رو به صورت حلقه ایی می برید که دلم خواست کمی بهش نزدیک بشم به سمتش قدم برداشتم و با فاصله چند سانتی پشتش ایستادم سرمو به موهاش نزدیک کردم و عمیق بو کشیدم… بی اختیار دستمو روی پهلوش گذاشتم که هینی کشید و بعد اخی گفت.

به انگشت خونیش نگاه کردم و با تشر گفتم: -حواست کجاست؟ اونم با عصبانیت بهم توپید: -میشه یکم ازم فاصله بگیری… بدون توجه به اخمای تو همش دستشو گرفتم و نگاهی به زخم انگشتش انداختم… زخم سطحی بود شیر آب رو باز کردم و دستشو زیر آب گذاشتم. خواست دستشو از دستم جدا کنه که دستشو محکم تر فشردم و با اخم گفتم: ـ میشه انقدر ول نخوری – من حالم خوبه تو صبحانتو بخور. بدون توجه به حرفش گفتم: -چسب زخم نداری؟ – تو کابینت هست. به سمت کابینتی که بهش اشاره کرد رفتم و یه چسب زخم برداشتم… دستشو گرفتم و چسب رو روی انگشت زخمیش زدم…

ممنونی زیر لب گفت و از آشپزخونه بیرون رفت… از اشپزخونه خارج شدم و رفتم توالت صورتمو شستم و دستی توی موهام کشیدم… پیراهنمو پوشیدم که اریانا آمد و گفت: -صبحانه حاضرہ. سری تکون دادم که عقب گرد کرد و رفت تو آشپزخونه موهاش رو خشک و بافته بود. رفتم تو آشپزخونه و مقابلش روی صندلی نشستم برای هردومون چایی ریخت و برای خودش لقمه ای گرفت تکه خیاری توی دهنم گذاشتم و به صورت ناز و معصومش خیره شدم… حرکات کلافه اش لبخند ریزی روی لبم آورده بود چند دقیقه بعد با اخم سرشو بلند کرد و گفت: -میشه انقدر بهم نگاه نکنی؟ ابرو هامو به معنای نه بالا انداختم…

دانلود رمان آریانا اثر سلنا شمس – نگارش قوی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر – به صورت رایگان

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

نونای داستان ما منزویه خجالتیه مادرش و عموش به دلایلی خیلی مراقبشن تا اینکه یه روز اتفاقاتی میفته و متوجه حقایقی میشه متوجه میشه که دنیا اون چیزی که باید باشه نیست همه این داستانا در برابر ورود یه محافظ به زندگیش هیچه انگار، حامی محافظی قوی نترس و خود رای و البته عاشق. به جن و پری اعتقاد داری؟ به اهریمن چطور؟ اصلا میتونی از یه محافظ عاشق بگذری؟

خلاصه رمان محافظ من

دستی اروم روی دهنم قرار گرفت و صدای بمش رو شنیدم که گفت…. اروم و بدون هیچ صدایی بیدار شو جوجه کوچولو. انگار به هر کدوم از پلکام یه وزنه صد کیلویی وصل کرده بودن خودمو بیشتر مچاله کردم و خواستم غر بزنم که بزاره بخوابم اما دستش رو دهنم بود خواب الودو شاکی چشمام و باز کردم و خواستم دستشو پس بزنم که از دیدن تاریکی هوا وحشت کردم… تو اون بیابون برهوت تنها نوری که بود نور ستاره ها و درخشش سنگ داخل جیبم بود در کسری از ثانیه تمام تنم شروع کرد به لرزیدن بازوی اون مرد رو چنگ زدم و با چشمای از حدقه در اومده

نگاش کردم خدایا اون موجودات دوباره اومده بودند…. اون مرد تو چشمام نگاه کردو خیلی جدی اما اروم زمزمه کرد… حرفایی که میزنم رو خوب گوش کن و سریع و بدون کم و کاست انجامش بده شنیدی؟ با ترس سرم و تکون دادم که اروم دستشو از روی دهنم برداشت و از پشت تپه ایی که بودیم سرکی کشید و اونورش رو نگاه کرد دوباره صدای نفس نفس و خرناس اون موجودات میومد و من داشتم از ترس سکته می کردم…. بازوم که تو پنجه هاش اسیر شد کمی به خودم مسلط شدم نمیدونم چرا اصلا حس خوبی نداشتم و انگار یکی درونم می گفت

نقشه احمقانه ای تو سر این مرد هست…. صورتشو تو نزدیکترین نقطه از صورتم نگه داشت و با همون تن بم صداش گفت…. این موجودات روح خوار هستن اهریمن اونارو دنبال تو فرستاده نباید بگیرنت من هواسشون رو پرت میکنم و وقتی گفتم برو تو با تمام توانت تا جایی که نفس داری خلاف جهت باد شروع میکنی به دوئیدن…. کمی مکث کردو دوباره پشت تپه رو نگاه کرد در حالی که من مات و مبهوت خیرش بودم… وقتی دوباره نگام کرد اخمی به چهره وحشت زدم کرد و بازومو فشار کوچیکی دادو گفت… اونا چشم ندارن صداها رو هم خوب نمیشنون اما ترس و بو میکشن…

دانلود رمان محافظ من از ملی_ر – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عطشی بی مانند (جلد اول) اثر کرسلی کول –

دانلود رمان عطشی بی مانند (جلد اول) اثر کرسلی کول – رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان عطشی بی مانند (جلد اول) از کرسلی کول با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

املین تنها خون آشام دورگه زن باقیمانده در دنیاست و خون آشام هایی به دلایل مرموزانه ای به دنبال او هستند. لاکلان پادشاه گرگینه ها بیش از هزار سال بدنبال جفت خودش می گردد ولی توسط پادشاه خون آشام ها به مدت۱۵۰سال زندانی و شکنجه می شود تا زمانی که بوی جفتش راحس میکند و از زندان فرار میکند. ولی وقتی با املین، جفت حقیقی اش ملاقات میکند نمی تواند باور کند که تقدیر برایش چنین چیز تحقیر آمیزی به عنوان جفت انتخاب کرده پس…

خلاصه رمان عطشی بی مانند

چنگال هایش در پوست و ماهیچه هایش فرو رفت ولی طول استخوانش به محکمی سیم پیانو بود. وقتى حتى نصف استخوانش را شکاند درد غیر قابل تصور بود که از طول بدنش بالا رفت و در بالا تنه اش منفجر شد به نحوی که دیدش سیاه شد. خیلی ضعیف بود و خونریزی زیادی داشت. بزودی دوباره آتش شعله می کشید. خون آشام ها در فواصل زمانی معین برمی گشتند. واقعا درست بعد از اینکه آن زن را پیدا کرد، او را به همین راحتی از دست می داد؟ غرید. “هرگز ” خودش را به هیولای درونش تسلیم کرد، هیولایی که با چنگ و دندان آزادی را به چنگ می گرفت، قطره قطره از ناودان آب

مینوشید و با خوردن جانوران موزی زنده مانده بود. با بیچارگی قطع شدن بدنش را تماشا کرد با درد پایش را رها کرد و سینه خیز از میان سایه ها خودش را در سرداب کشید تا اینکه به یک راهروی مخفی رسید. با احتیاط برای دشمنانش از روی استخوان هایی که روی زمین بود خزید تا به آن برسد. نمی دانست چقدر تا فرار فاصله دارد ولی، مسیرش… و قدرتش را حفظ کرد تا بتواند رایحه ی آن زن را دنبال کند. از دردی که به او خواهد داد متاسف بود. زن چنان با او در ارتباط بود که می توانست رنج و عذابی که می کشید را حس کند. دست خودش نبود… در حال فرار بود و سهم خودش را از این رابطه انجام می داد.

وقتی هنوز هم پوستش می سوخت، می توانست او را از خاطراتش حفظ کند. بالاخره راهش را به سطح زمین و کوچه ای تاریک رساند. ولی رایحه ی زن از بین رفته بود. سرنوشت وقتی که بیشتر از هر زمانی به آن زن نیاز داشت، جفتش را به او داده بود و خدا به او و به این شهر رحم کند، اگر نتواند جفتش را پیدا کند. بی رحمی اش افسانه ای بود و او، حیوان درونش را بدون هیچ تدبیری برای جفتش، آزاد خواهد کرد. تلاش کرد مقابل دیوار بنشیند. چنگ هایش را روی دیوار آجری کشید و سعی کرد نفس های خشنش را آرام کند تا بتواند بار دیگر عطرش را حس کند. به او نیاز داشت. به دفن کردن خودش درون او….

دانلود رمان عطشی بی مانند (جلد اول) اثر کرسلی کول – رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان دواج قلابی pdf

دانلود رمان دواج قلابی pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان ازدواج قلابی از Stacey_Lynn با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

این ازدواج کاملا تجاریه تا وقتیکه این امتحان به سمت واقعی شدن بره… تنها چیزی که بهش اهمیت میدم نگه داشتن خونس. تنها جاییه که بهم حس خونه رو میده. و در حال پیچوندن بابامم که میخواد ملکو به یه مرکز تجاری تبدیل کنه. فقط یه راه برام مونده: واسه گرفتن ارثم، باید ظرف مدت شش ماه ازدواج کنم. من، پسری که هیچوقت بیشتر از شش دقیقه با یک دختر قرار نداشته. حالا باید یه زنی رو پیدا کنم که بتونم بهش اعتماد کنم. پس وقتی که یک تویوتا پریوس از عقب به ماشینم میزنه میفهمم که یه نشونست تا تیگن مونرو ساده و دلبر رو ملاقات کنم…

خلاصه رمان همسر قلابی

” عذر می خوام.” اینو میگم و دستی به صورتم میکشم کراواتم رو بازم شل می کنمش و اولین دکمه بالای پیراهنم رو باز میکنم.” ممکنه دوباره تکرارش کنین؟ ” روبروم پدرم با صدای بلندی اینو میگه.از دو حالت که خارج نیست، یا به شدت از این موضوع خوشحال و هیجان زده است یا از آخرین چیزی که اِِلنور از خودش به جا گذاشته ناراحته. من یکی حاضرم رو جفتش شرط ببندم.هال مری  و دری، عینک روخونیش رو دوباره میزنه رو چشماش و برگه ی روبروش رو بی هدف توی دستاش تکون میده. هممون شنیدیمش.

لعنت بهش، بابام خودش اون کلمات رو برای النور نوشته بود. “این برگه به طور دقیق میگه خانم النور خونه و تمام زمین هاشون در کانن بلافس رو به شما واگذار کردن .” گلوش رو صاف میکنه و بعد به جلو خودش رو تکون میده. اینو که خودمم میدونستم، قسمت دومشه که باعث شده خودمو خراب کنم. “مشروط به اینکه تا زمان شش ماه از تاریخ قرائت این وصیتنامه شما زنی رو پیدا کنید، عاشقش بشین و باهاش ازدواج کنین .” بی پدر. اهوم. به همون اندازه سری اول که خوندش ترسناک به نظر میاد. حتی شاید بیشتر.

خانواده النور، یعنی پدر و مادِر مادربزرگم که هیچ وقت هم ندیدمشون، برای اُرِگون اومده بودن. یه جورایی میشه گفت از اولین خانواده هایی بودن که ساکن اینجا شده بودن. عمارت اصلی توی اون زمین توسط خود پدرِ مادربزرگم ساخته شده بود. دو تا اتاق خواب و یه هال کوچیک و آشپزخونه داشت. این خونه کوفتی کوچک بود. البته بر اساس عکس هایی که ازش دیده بودم. یه خونواده ۸ نفره سابقه ی زندگی توی اونجا رو دارن. ۶ تا بچه ام پی تری شده بودن توی یه اتاق خواب. النور عادت داشت واسم از…

دانلود رمان دواج قلابی pdf pdf بدون سانسور

دانلود رمان ستمگر (جلد سوم) رایگان

دانلود رمان ستمگر (جلد سوم) رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ستمگر (جلد سوم) از پنلوپه اسکای با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من عاشق کیتو شدم و از اینکه بهش اعتراف کنم، نمی ترسم.نیازی نبود اونم متقابلاً همچین چیزی بهم بگه. من می دونستم اون چه حسی داره. حتی اگر جراتشو نداشت که بهش اعتراف کنه. دخترمون به زودی به دنیا میاد و زندگی مارو برای همیشه تغییر میده. اما کیتو بیخیال گذشته می شه؟ بیخیال قولی که برای اعدام کردن من داده؟ یا من نباید هیچ وقت بر می گشتم؟

خلاصه رمان ستمگر

کیتو؛ هفته ها گذشت و ما هنوز در مورد اتفاقی که تو فلورانس افتاده بود صحبت نکرده بودیم. شاید اون منتظر بود من اون جمله رو بگم و کلمات رو درست در زمانی که اصلا فکرشو نمی کرد براش زمزمه کنم. ولی این اتفاق نمیفتاد درنتیجه خوشحال بودم که دیگه دربارش حرف نمیزنیم. من از آزار دادنش لذت نمی بردم. اما صرفاً برای اینکه خوشحالش کنم، حرفی رو به زبون نمی آوردم. نیمه شب وقتی هر دومون خواب بودیم، یک دفعه شروع به دست و پا زدن کرد. بدنش بی قرار بود و مدام توی خواب ناله می کرد.

یهو از جا پرید و همینطور که سعی می کرد صاف بشینه دستشو روی شکمش گذاشت. وای خدا، یعنی اصلا نمی خوای بی خیال لگد زدن بشی، نه؟ پلک های سنگینم رو باز کردم تا تو تاریکی ببینمش. در حالی که خودشو به یه دستش تکیه داده بود، دست دیگش رو به آرومی روی شکمش حرکت می داد. سعی می کرد از بین لگدها نفس بکشه؛ هیچ وقت به اندازه ی الان پریشون و عصبی ندیده بودمش. روی تخت نشستم و دستمو رو شکمش گذاشتم، اما ضربه یا لگدی احساس نمی کردم. -بیبی، من چیزی احساس نمی کنم.

خیلی خوب، ولی من درد دارم… خواب آلودگی به سرعت از چشم هام پر کشید و دست به کار شدم. از تخت بیرون اومدم و اولین جینی رو که تونستم پیدا کنم پوشیدم. به سرعت پیرهن و ژاکتمو هم تنم کردم و بعد یه چیزی برای اون پیدا کردم. -بیبی، حاضر شو. -کجا می خوایم بریم؟ درحالیکه هنوزم دستش رو شکمش قرار داشت به آرومی سر پا ایستاد. -می ریم بیمارستان. فقط برای اینکه مطمئن بشیم همه چیز مرتبه. -وای خدا، فکر می کنی اتفاقی افتاده؟ لباس هایی که براش پیدا کرده بودم رو چنگ زد و به سرعت پوشیدشون….

دانلود رمان ستمگر (جلد سوم) رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان جنون مبهم بدون سانسور

دانلود رمان جنون مبهم بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان جنون مبهم از سپیده شهریور با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

برفین دختری که تنها با پدرش زندگی میکنه عاشق و شیدای پسر عموش آذرخش هست که نشون شده هم دیگه هستند. اما آذرخش علاقه‌ی چندانی به برفین نداره. اما کم کم جذابیت های برفین به چشمش میاد و…

خلاصه رمان جنون مبهم

پرستاری به سمتمون اومد و اخطار داد که با بیمار خداحافظی کنیم. عمو و آذرخش صورت بابا رو بوسیدن و کنار رفتن. بابا دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت: عروسک خوشگلم امشب تنها نمونی خونه که ناراحت می شم. برو خونه عموت که خیال من هم راحت باشه. بدون حرفی نگاهم رو توی چشمای بابا انداختم. نمیدونم چی شد که بغضم شکست و محکم بغلش کردم دستای بابا محکم دورم حلقه شده بود و از صدای نفس های لرزونش میشد فهمید داره گریه میکنه. تند تند صورتشو می بوسم و اجازه نمیدادم نفس بکشه.بابا که با دیدن بوس های ریز و درشت من که روی گونه هاش می نشست کمی از

بغضش کاهش یافته بود خندید و گفت: برفین خفم کردی. بسه دیگه. عمو دستشو روی شونم گذاشت و کمی عقب کشیدم. به بابا گفت: داداش خیالت راحت باشه از جانب برفین امشب خونه ی ماست. بابا سری تکون داد و گفت: مرسی داداش. اشکام و پاک کردم. آذرخش جلو اومد. بی توجه به من و عمو گفت: -عمو جون انشالله که عمل راحتی دارید. دیروز هم با دکترتون صحبت کردم گفت با اینکه عمل سختیه ولی مشکلی پیش نخواهد اومد. بابا سری تکون داد و گفت: مرسی پسرم. سپس با اهی به من گفت: برفین، کنار آذرخش وایستا یکبار دیگه قبل عمل شما رو با هم ببینم. درسته بابا سعی می کرد

من رو اروم کنه ولی خیلی ناامید بود، همین من رو بی تاب تر می کرد. اشکی که پاک کرده بودم دوباره راه افتاد، ته دلم قیلی رفت. مگه میشه آذرخش دست بندازه دور کمر من و بگه مواظبشم. قلب من اروم بگیره. مگه میشه دستای گرمش دورم باشه و قلبم نکوبه. ولی با این حال چشمام دو دو میزد. نفسم می رفت و می اومد. سرم گیج می رفت. پرستاری به سمت بابا اومد و تخت رو به حرکت دراورد هممون بی حرکت به بابا نگاه می کردیم. بابا سری برامون تکون داد و گفت: حواستون به هم دیگه باشه. به عمو هم اخرین توصیه اش رو کرد: داداش امشب برفین بیاد پیش شما برفین رو میسپارمش دست تو و آذرخش…

دانلود رمان جنون مبهم بدون سانسور رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان به دنبال کریسمس از Jill_shalvis – به صورت رایگان

دانلود رمان به دنبال کریسمس از Jill_shalvis – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان به دنبال کریسمس از Jill_shalvis با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

“کُلبی آلبرایت” نویسنده‌ی داستان های فانتزی پرفروش نیویورک تایمز، برای فرار از رکود ذهنی عجیبی که به خاطر مشکلات خانوادگی دچارش شده، با یه تصمیم آنی و بدون خبر دادن به کسی، از شهرش دور می‌شه و یه مقصد تصادفی رو انتخاب می‌کنه. شاید اینطوری بتونه به ذهن آشفته اش سر و سامونی بده. تو این سفر با “اسپنسر بالدوین” آشنا میشه، نابغه‌ی جذابی که تمام زندگیش شده توی کار با تکنولوژی و از سایه های روابط گذشته اش فراریه.کلبی و اسپنسر به شکل عجیب، دیوانه وار و آتشینی جذب هم میشن و همه‌ معادلات هر دوشون برای ادامه ی هدفی که داشتن به هم می‌ریزه و…

خلاصه شده توی کار با تکنولوژی و از سایه های روابط گذشته اش فراریه.کلبی و اسپنسر به شکل عجیب، دیوانه وار و آتشینی جذب هم میشن و همه‌ معادلات هر دوشون برای ادامه ی هدفی که داشتن به هم می‌ریزه و…

خلاصه رمان به دنبال کریسمس

صدای ناآشنای زنی پرسید: “اسپنسر بالدوین؟” لعنتی! کسی که اسم کاملشو صدا می کرد صد در صد کسی بود که دلش نمی خواست باهاش صحبت کنه. بعد از چند ماِه گذشته خوب می دونست که نباید بدون نگاه کردن به صفحه ی گوشی تماس هاشو جواب بده اما چون هر دو دستش مشغول هدایت یک هواپیمای کوچک بدون سرنشین دور اتاق بودند بدون فکر کردن از طریق نرم افزار فرمان صوتی جواب داده بود. همونطور که هواپیمای بدون سرنشین به درستی و با مهندسی عالی بالای سرش می چرخید گفت:

“اشتباه گرفتین.” و بعد برای اینکه جلوی تماس دوباره موقع کار کردنش رو بگیره یک دستش رو از کنترل ها جدا کرد و گوشیش رو از پنجره ی باریک زیر زمین به بیرون پرتاب کرد. که احساس خوبی بهش داد. همینطور که هواپیما رو هدایت می کرد تا به چرخشش ادامه بده به سمت دیوار انتهایی زیر زمین بزرگ زیر ساختمون “اسکله آرام” رفت و از نردبون سه فوتی که فقط برای همچین موقعیت هایی کنار پنجره قرار داده بودن بالا رفت. بله. گوشیش مستقیما توی حوض وسط حیاط افتاده بود. درست لحظه ای که

درهای آسانسور باز شدن و ِال وارد شد زمزمه کرد: “یه پرتاب سه امتیازی.” ِال با لحنی که فقط خودش جرات استفاده ازش داشت پرسید: “داری شوخی می کنی؟ یکی دیگه رو هم داغون کردی؟ اصلا جواب این خبرنگارهای لعنتی رو نده، اینطوری راحت تر نیست؟” اسپنس دوباره توجهش رو معطوف هواپیمای بی سرنشینش کرد، از تغییراتی که توی نرم افزار پرواز ایجاد کرده بود کاملا راضی بود. با ملایمت پرسید: “دارم بهت پول میدم که بهم غر بزنی؟” “راستش آره تو داری به من یه عالمه پول میدی تا بهت غر بزنم….

دانلود رمان به دنبال کریسمس از Jill_shalvis – به صورت رایگان بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ایمان شیطان اثر صبا – pdf

دانلود رمان ایمان شیطان اثر صبا – pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان ایمان شیطان از صبا با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

پسری که برای جایگزینی پدرش پیش زن و مردی پولداری میره با فراز و نشیب های زیادی دچار میشه…

خلاصه رمان ایمان شیطان

سوم شخص: بی پروا بود و شَر ،اول جوانیش بود و مثل یک اسب چموش رام نشده می دوید. خنده ها بلند بودند و رسا بی توجه به هرکس بی خیال دنیا می خندید.. یک بار دیگه اون کوله پر از کتاب و به بالا و پرتاب کرد و دوباره تو هوا گرفتش… یکی از بازی های همشیگیش تو سالن دانشگاه بود. دیگه همه تو سالن دانشگاه به این گونه پسرا عادت کرده بودن.. خودشو رو سنگ های دانشگاه سُر می داد… این یکی فرق داشت اون ایمان بود… از دور به شانه های افتاده

محسن زل زد. پا تند کرد و به طور ناگهان ضربه ای از پشت و برابر با ریختن تمام وسایل محسن… این کارا فقط از یکی بر میومد.. به پشت برگشت: تو آدم نمیشی مگه نه ایمان… بیشعور تموم زهرم ترکید. تخص ابرو بالا انداخت: نوچ… منو میشناسی که بهم میگن شیطون رجیم.. خم شد جزواتش تا جمع کنه همینجوری حرف زد: امشب پایه ای دیگه.. با بچه ها و چند تا از دخترا بریم گردش و صفا سیتی پشت گردنش و خاروند: آره بابا، کی دیدی نباشم… محسن پوکر از پایین به بالا نگاش کرد:

همیشه دیدم. چشم چرخوند: خوب حالا، می خواستم اول برم زیارت آقا یک سلام بدم… محسن سری تکون داد: اومم، خوب بعدش چی؟ هستی دیگه.به نیت کمک به محسن خم شد و در گوشش گفت: میدونی که پس فردا ولنتاینه… شاید با خودم آرزو هم آوردم برای ببینم چی خوشش میاد.. دوباره جزوه ها از دست محسن افتاد، هرکدوم از اون کاغذای پر از اعداد و ارقام یک جا پرت شد. مثل سکته ای ها به ایمان زل زد و وسط سالن چهار زانو نشست و دو دستی زد تو سرش : وای ایمان …

دانلود رمان ایمان شیطان اثر صبا – pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان لحظه های دلواپسی (جلد اول) اثر مریم – pdf

دانلود رمان لحظه های دلواپسی (جلد اول) اثر مریم – pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان لحظه های دلواپسی (جلد اول) از مریم با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

هرچه تلاش می کردم خوابم نمی برد و مدام از این پهلوبه آن پهلومی شدم فکر مهمونی فردا لحظه ای راحتم نمی داشت. با خود فکر کردم در این لحظه عموو خاله و درسا چه حالی دارن؟ مطمئن هستم که خاله از دلشوره خواب نداره و مدام دراین فکره که همه چیز مرتب پیش می ره یا نه؟ و عمو هم از شوق دیدار فرزندش بعد از سال ها دوری از خانه و تحمل رنج غربت ہی طاقت شده و البته درسا هم از اینکه بالاخره از دست وسواس های خاله نجات پیدا می کند یک نفس راحت می کشه !!!

خلاصه رمان لحظه های دلواپسی

سواراتومبیل پویا شدم چون قراره بریم دنبال عزیزو آقا جون وبین راه از پدرومادر جدا شیم. موقع حرکت پویا صدای ضبط ماشینو زیاد کرده بود و مرتب از پدر سبقت می گرفت. پدرهم باخشم نگاهش می کرد و با اشاره چیزها بی می گفت بالاخره وقتی دید گوشش بدهکار نیست با یک ویراژ از ماشین پویا سبقت گرفت و ترمز کردن پویا نیز به تبعیت از پدر ایستاد که پدر با عصبانیت به سمت ما اومده که پویا گفت: آخ آخ پروا اشد تو بخون که دیدار رفت به قیامت. گفتم: تو که اینقدر می ترسی چرا این کارها رو میکنی؟ با قیافه حق به جانبی نگاه کرد و گفت: موضوع ترس نیست پوزخندی زدم و

گفتم: پس چیه؟ در حالی که شروع کرد بدنش را از ترس لرزاندن گفت: موضوع مرگ وزندگیه. در همین لحظه پدر رسید به ماشین ما، من هم به سختی سعی می کردم خنده ام رو مهار کنم! صدای موزیک همچنان زیاد بود، پدر خطاب به پویا گفت: پسرجان آخه این چه طرز رانندگیه؟ پویا برای اینکه پدر صداشو بشنوه داد کشید: بله پدر؟ چی فرمودین؟ مجدداً پدر فریاد کشید و گفت: می گم این چه طرز رانندگی کردنه؟ دوباره پویا با صدای بلند داد کشید: صداتون نمیاد یه کم بلند تر صحبت کنید! پدر که دیگه کفرش در اومده بود با چشم به ضبط اشاره کرد و گفت: اون اسباب بازی رو کمش کن تا

بشنوی چی می گم من سریع دستم رو پیش بردم وضبط رو خاموش کردم پدر که هنوز عصبانی بود گفت: بارانندگی شوخی کردن جز یشیمونی چیز دیگه ای به همراه نداره ضمنا هیچ دلم نمی خواد برای دیدن بچه هام یا بیام بیمارستان یا قبرستون پویا خجل زده گفت: حق با شماست معذرت می خوام قول میدم که دیگه تکرارنشه. پدرهم با گفتن امیدوارم به سمت اتومبیلش رفت. حدوداً صد متر جلوتر از همدیگه جدا شدیم و نیم ساعت بعد رسیدیم جلوی منزل آقا جون. پویا برای صدا کردنشون پیاده شد وقتی از در خارج شدن از ماشین پیاده شدم و بعد از روبوسی و احوالپرسی درصندلی عقب کنار عزیزنشستم…

دانلود رمان لحظه های دلواپسی (جلد اول) اثر مریم – pdf بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان آغوش گرم انتظار بدون سانسور

دانلود رمان آغوش گرم انتظار بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان آغوش گرم انتظار از آیلار و زهرا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سلین دختری مظلوم که به اصرار یکی از دوستانش راهی پارتی میشه در اون پارتی اتفاقاتی میوفته که سرنوشت سلین تغییر میکنه وارد راهی میشه که اصلا فکرش رو هم نمی کرده..

خلاصه رمان آغوش گرم انتظار

“آریا” عصبی نگاهی به کاوه انداختم که گفت: چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ آدم قحط بود با این همه غرورت عاشق این دختر روانی شدی؟ -داداش دلت میاد به عشق من چیزی بگی بعد گفت: ( تک سرفه ) جناب آریای معین نکه شما اون همه غرور عاشق نشده بودی. و یه اشاره ی ریز به سلین کرد. با این حرفش خونم به جوش آومد: من هیچ وقت عاشق نمیشم عاشقم بشم عاشق همچنین دختری نمیشم و در آخر داد زدم چون وقتی اسمش میومد حالم بد میشد اون یه دختر خیانتکار بود هیچ وقت هم آدم درستی نمیشد اما دل این چیزها میفهمید؟ قطعا نه! فهمیدی یااااااااااا ننننننننننننه؟؟

سری تکون داد همون لحظه سلین بلند شد و با ذوق به جایی نگاه می کرد نگاهشو دنبال کردم به سقوط آزاد رسیدم سلین رفت و پولی به صاحب داد و اون یارو بعد از هزار جور دم دستگاه چیزی بهش گفت اونم سری تکون داد و همون لحظه با پاش هلش داد پایین اول مات موندم این دختر از کی نترس شده؟؟؟ یکمی رفتم نزدیک تا بهتر ببینمش صداهایی می شنیدم همون لحظه بهنام رعفت رفت طرف همون مرده پولی داد چیزی گفت. سلین اومد بالا معلوم بود بهنامو ندیده اما منو دید چشم هاش پر از حرص شد و چندتومنی از جیبش درآورد داد خواست بده به همون صاحب دم و دستگاه که اون

مردک قبل از اینکه پول بگیره بهنام سلین و کشید کنار دیوار. با دیدن صحنه ی رو به رو خشم تمام وجودم رو گرفت اون چطور جرعت کرد به سلین سیلی بزنه؟ هنوز به خودش نیومده بود که دومی رو هم خوابوند زیر گوشش که نفهمید. و افتاد زمین و ثانیه ای نگذشت که کل سرش خونی شد چنین عربده ای زدم که بهنام رنگش پرید و پا گذاشت به فرار. نمی دونم کی خودمو کنار اون دیدم یه دستمو رد کردم زیر سرش و داخل ماشین گذاشتمش و خودمم نشستم پشت رل با آخرین سرعت راهی بیمارستان شدم. با رسیدنم به بیمارستان از ماشین پیاده شدم و سلین و بلند کردمو وارد بیمارستان شدم…

دانلود رمان آغوش گرم انتظار بدون سانسور pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
جواهری
جواهری رمان وبسایت اصلی دانلود رمان رایگان ایران
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " جواهری " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.