دانلود رمان عاشک از الهام فتحی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به…. عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست… در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…
خلاصه رمان عاشک
با صدایی شبیه صدای پا از جا پریدم چند بار پلک زدم تا موقعیتم را شناسایی کنم. تمام مهره های گردنم تا انتها تیر کشید.. دستم را به روی قسمت دردناکش فشار دادم و با بالا آمدن سرم متوجه آرامی شدم که با نهایت ترس و اضطراب روی پلههای وسط سالن نشسته بود… دمپایی هایم از پا بیرون آمده بودند آن ها را جلو کشیدم و هم زمان با پوشیدنشان به سمتش رفتم با دیدنم هول شده از جا برخواست نگاهش مثل مجرمی خطاکار بود که حالا به محض دستگیری در پی توجیه عمل اشتباهش بر آمده… اصلا نمی دونم چی شد که خوابم برد! ببخشید.
من نمی خواستم این طوری بشه… هیچ وقت او را این طور نا آرام و مشوش ندیده بودم. معلوم بود که یک آن از خواب پریده و بی شک با پتویی که به رویش انداخته بودم و شال کنار دستش، یقین داشت که در آن حالت دیده شده… حتی نتوانسته بود موهایش را به خوبی بپوشاند. چند تا از حلقه های روشنش بیرون پریده بودند. قدم دیگری برداشتم و او یک پله پایین تر آمد… خوب خوابت برده دیگه مگه چی شده که این طوری میکنی؟ لب هایش لرزید و به آنی چشم هایش پر از اشک شد. درک نمی کردم چطور دختری که تا به این لحظه در پس هر داد و
بیداد من محکم و قوی ایستادگی کرده بود؛ حتی جلوی سیلی برادرش کم نیاورد صرفا به خاطر جا و مکانی که خوابش برده بود این طوری گلوله گلوله اشک می ریخت. یعنی بودن با یک مرد در خانه اش تا این حد می توانست برایش آزار دهنده باشد. از این گیجی مفرط، دستی به موهای نا مرتبم کشیدم و با همه توان کشیدمشان…. دیگر داشت به من بر می خورد. واقعا داری گریه میکنی دختر؟ باور نمی کنم.. اصلا باور نمی کنم.. کمی بطرف پشت سرش چرخید و نامحسوس دستش به روی دلش نشست. رنگ پریده و چشم های متورم و سرخش به کنار…