دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم از مجموعه دو جلدی گرگ زاده از الناز دادخواه با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست، پر از رمز و راز پر از تنهایی، گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح می دهد، در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ، گرگ ها متفاوتند، متفاوت تر از همه، نه مثل سگ اسباب دست انسانند، و نه مثل شیر رام می شوند، گرگ، گرگ است، ذاتش عوض نمیشود، عاشق هم که شود، بره نمی شود، با وجود تنهایی، تن به قلاده نمی دهد…
خلاصه رمان نفرین خاموش
تاریکی بسان خیمه ای بر جنگل سایه انداخته بود. سکوت محضی جنگل رو فراگرفته بود… نه صدای حیوانات نه تپش قلبی و نه حتی صدای باد. انگار این نقطه از جنگل جدای کل دنیا بود. پر از رازو رمز ٫ خوفناک و هراس انگیز. می تونست از جایی در همون نزدیکی چیزی تاریک و شوم را به وضوح حس کنه. دستشو ناخوداگاه به سمت کتفش برد. می تونست گزگز زخمی که این مدت توی تک تک لحظات مثل باری سنگین روی دوشش سنگینی میداد رو احساس کنه. حسش می کرد. می دونست به هدف نزدیک شده.
اون یه جایی همین اطراف بود. پشت این پرده تاریک. منتظر بود. میدونست این روز بلاخره فرامیرسه. روز مقابله با چیزی که تمام عمر خودشو اطرافیانشو تحت تاثیر قرار داده بود. امشب شب سرنوشت بود. امشب با بانی این نفرین مواجه می شد. امشب تقاص می گرفت. تقاص تمام زجرهایی که کشیده تقاص تمام جون هایی که از عزیزانش گرفته شده. امشب شب تسویه حساب بود. _ دنبال من میگردی؟ صدایی رسا و محکم از پشت سر باعث شد به عقب برگرده. دست هاش مشت شد و دندوناشو روی هم سابید.
صدا با لحنی تمسخر امیز گفت. _منتظرت بودم. تیک تاک، تیک تاک، تیک تاک… صدای عقربه های ساعت مثل پتکی بود که بر روی اعصابم زده می شدن. چشم هام خیره به سقف چوبی اتاق بود. حتی نمیدونستم چند ساعته که توی این حالت هستم. هیچی نمیدونستم. اینکه امروز چندمه. این که بیرون چه خبره؟ فقط میدونستم زندگی مثل یه ساعت از کار افتاده برام ازحرکت ایستاده و روزها و شب هام مثل هم شده. دو هفته از برگشتمون می گذشت…
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول از مجموعه دو جلدی گرگ زاده از الناز دادخواه با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره… انسان نیست… بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره… مایک حتی با هم نوعان خودش هم فرق داره… تفاوتی عجیب و شوم. چیزی که…
خلاصه رمان شکارچیان مخفی
کلافه از جا بلند شدم چندین بار عرض اتاق رو طی کردم اما از سردرگمی و کلافگیم چیزی کم نمی شد. دست هامو توی جیبام فرو کردم، شی سردی رو با سر انگشت هام حس کردم. دستمو دور زنجیر بلندش مشت کردمو و از جیبم بیرون کشیدم. دست هام به سردی فلز ساعت جیبی قدیمی که بهم هدیه داده بود می شود .قاب ساعت رو باز می کنم و نگاهم روی لبخند پررنگش توی عکس خیره می مونه… روی عکسش دست می کشم و عاجزانه امیدوارم جای سرمای عکس می تونستم گرمای واقعی پوست لطیفش رو حس کنم اما…
کلافه تر از قبل به سمت آینه رفتم و به تصویر غریبه منعکس شده توی اینه چشم دوختم. انگار دیگه خودمم نمی شناسم… سوزش پشت کتفم باعث می شه همه چیز دوباره توی ذهنم تکرار شه… سوزش مهر نامرئی گداخته ای که نشونه این نفرین ابدیه. نمی ذاره یک بار هم که شده فراموش کنم عادی نیستم… انسان نیستم… بلکه منو با خوی وحشی و عصیانگر یه گرگ می شناسن… منی که حتی با هم نوع های خودم هم متفاوتم.
متنفرم از این تفاوتی که مثل یه دیوار منو از بقیه دور می کنه… دست هام مشت می شن و با همه قدرت به تصویر داخل اینه فرود میان و چهره ام در آینه به هزاران تصویر کوچک تر تقسیم می شه. قطره های خون از فرو رفتن اینه توی دستم پایین می چکن و تصویر دخترک هنوز هم از بین قاب خون آلود ساعت به من لبخند می زنه. دست خون الودم رو روی تصویره چهره اش می کشم و زمزمه می کنم. – کسی نمی تونه منو بازی بده، بازی با من حکمش مرگه! من گرگ زاده ام…! وارث این قلمرو…!