دانلود رمان آیو از مهسا رمضانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختر جوونی به اسم مانداناست که یه تجربهی ناموفق از ازدواج داشته و حالا تنها زندگی میکنه. به تازگی به پسر جوونی به اسم حافظ سعادت دل بسته. از طرفی داستان قتلهای زنجیرهای که هدایت پروندهشون رو سرگرد حامد سعادت داره و پرونده زمانی به اوج میرسه که حامد متوجه رد پای ماندانا و ربط گذشتهش به قتلهای زنجیرهای میشه.
خلاصه رمان آیو
ماندانا با دو استکان چای از اشپزخانه بیرون آمد و در نگاه اول حواسش جلب معصومه دختر خانم و به برگه سوالات ریاضی که پای چپش را عصبی تکان می داد چشم دوخته بود از آنجایی که نباید به این حال معصومه اهمیت می داد نگاه از او گرفت و با استکان روی صندلی نشست. چشم به صفحه باز شده توی گوشی دوخت و تک بیت شعری که به نظرش هم جالب می آمد و هم بی معنی را برای بار صدم زمزمه کرد: – گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت بهم. معصومه سر بلند کرد و گفت: – چیزی گفتی ماندانا جون؟ ماندانا با لبخندی سر تکان داد و گفت: – نه؛ حلشون کن.
چشمی شنید و لبخندش پررنگتر شد. این دخترک از ماندانا خوشش می آمد. انقدر که به او چشم می گفت؛ از خانواده اش حرف شنوی نداشت. دوباره حواسش رفت به دو بیت شعری که توی صفحه ی شخصیش دیده بود یکی از پیج های مورد علاقه اش شعر را گذاشته بود و اکثرا جوان های همسن او آمده بودند و در موردش… در مورد عشق…. در مورد دوست داشتن اظهار نظر کرده بودند و ماندانا نمی خواست از عشق هم بفهمد و توصیفات و به به گفتن کاربرها بیشتر حالش را به یک کلمه هم می زد. دوباره زمزمه کرد این بار آرام آرام… کلمه به کلمه… آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم.
مگر برای تنهاییش یک مرد چه کار می توانست بکند؟ می توانست ماندانا را بخنداند؟ می توانست او را از پیله اش بیرون بکشد و به این خانه رنگ شادی بزند؟ می توانست تا آخر عمر بماند یا بعد از یک مدت رابطه خسته میشد؟ – تموم شد. دفتر را از معصومه گرفت و بست استکان چای را به معصومه داد و گفت: تا مغزتو ریست میکنی؛ منم اینا رو تصحیح میکنم. چایی بهترین نوشیدنی بود؛ مخصوصا برای معصومه. دخترک با آن هیکل پر و شکمی که کمی بیرون آمده بود؛ با این سنی که به قول خانم عابدی باید خانمانه تر رفتار کند؛ پرید بالا و گفت: شکلاتم داری ماندانا جونم؟ از اون کاکائویی ها؟